سردار سرتیپ دوم پاسدار شهيد «جواد دوربین» اولین شهید مدافع حرم از شهرستان بندر انزلی است که با وجود بازنشستگی در سال 1389 بهصورت داوطلبانه در 17 فروردینماه سال 1395 به سوریه اعزام شد و یک ماه بعد در 16 اردیبهشت همان سال در پی حمله تروریستهای تکفیری به مستشاران ایرانی به همراه تعدادی دیگر از نیروهای ایران در خانطومان حلب به شهادت رسید.
شهید دوربین متولد 17 فروردینماه سال 1346 در غازیان بندرانزلی بود و از آنجا که روحیهای انقلابی و فعال داشت همزمان با اوایل تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و با شروع جنگ تحمیلی در میدانهای جنگ حضور داشت، برادر کوچکترش «جمال» نیز طی جنگ تحمیلی در خاک زبیدات عراق به شهادت رسید و مفقودالاثر شد و هشتسال بعد در ایام محرم پیکر برادر به کشور بازگشت.
در بخشی از وصیتنامه این شهید مدافع حرم که باسلام و صلوات برمحمد و آل محمد و اهل بیت عصمت و طهارت آغاز شده آمده است که «خدایا تو را شکر میکنم که مرا قابل دانستی تا لباس سبز پاسداری بر تن کنم و بهعنوان پاسدار بسیجی به حزب الله خدمت نمایم. خدایا تو را شکر میکنم که دوستان خوبی نصیبم نمودی که لباس شهادت بر جان رعنای خود نمودند. خدایا اگر بنده بدی برایت بودم، ولی تو خدای خوبی برایم بودی، مرا ببخش و از گناهانم درگذر و مرا عاقبت بخیر بگردان و به جمع دوستان شهیدم که خیلی دلتنگشان هستم ملحق کن. خدایا من خود را مدیون انقلاب اسلامی و رهبر کبیر آن و امام خامنهای میدانم و گذشتن از جانم در دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی کمترین چیزی است که میتوانم به آنها هدیه کنم».
در بخش دیگری از این وصیتنامه که خطاب به همسر خود نوشته میخوانیم: «سلام به همسر مهربانم؛ کسی که مثل یک مادر مهربان از من مواظبت و نگهداری کرد. کسی که برای خدا تمام سختیهای زندگی با من را قبول و تحمل کرد. عزیزم؛ من از شما راضیام و خداوند و خانم فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب(س) هم از شما راضی باشند انشاءالله. امیدوارم به خاطر تمامی کمبودهای زندگی مشترکمان مرا حلال کنی. ما بارها در دوران انقلاب و دفاع مقدس از هم خداحافظی کردیم پس باید رضا باشیم به رضای خداوند. انشاءالله شما هم عاقبت بخیر شوید. من هرچه هستم به پشتیبانی شما بوده است».
اول ذیالحجه مصادف با 30 خردادماه به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به نام روز ازدواج نامگذاری شده است، به همین مناسبت گفتوگویی با گلگیاه رضایی، همسر سردار شهید جواد دوربین داشتیم که تقدیم مخاطبان میشود.
گلگیاه رضایی، همسر سردار شهید مدافع حرم «جواد دوربین» که 64 سال سن دارد و متولد آبکنار از توابع انزلی است در گفتوگو با ایکنا از گیلان، در خصوص آشنایی با همسرش اظهار میکند: در بسیج روستای آبکنار فعالیت میکردم که شهید دوربین در راستای فعالیت شغلی خود به آبکنار آمد و مدتی در آنجا مشغول به فعالیت بود و چون در سن ازدواج بود به دنبال بانوی هم کفو خود برای ازدواج بود که همکاران، منرا به ایشان معرفی کردند و آشناییهای اولیه انجام شد.
همسر شهید دوربین با اشاره به اینکه به دور از هرگونه تجملگرایی و انتظارات مادی در عرض یکماه مراحل آشنایی را طی کرده و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، میگوید: در ابتدای زندگی خانه مستقل نداشتیم و من به عنوان تازه عروس، زندگی مشترکم را در منزل مادر همسرم آغاز کردم.
رضایی با اشاره به تاریخ تولد شهید دوربین که یازدهمین روز از دیماه 1343 بود، بیان میکند: اوایل عدهای اختلاف سنی را بهانه میکردند و برخی نداشتن امکانات رفاهی زندگی را به رخم میکشیدند، در حالی که علیرغم سادگیها و نداریها، دلمان به یکدیگر قرص بود و ایمان به خدا و اعتماد به هم مؤلفههای مهم و مایه آرامش زندگی مشترکمان بودند.
رضایی ادامه میدهد: ایمان، صداقت و اخلاص شهید دوربین برایم بسیار مهم و قابل توجه بود و مصداق داشتن ایمان و یک مرد مسلمان را در رفتارهای وی در زندگی مشترکمان بارها دیدم، با همین پشتوانه بود که نداریها و نبودنهایش را تحمل و برای آرامش زندگی مشترک و تربیت فرزندانمان تلاش میکردم.
وی با بیان اینکه شهید دوربین بیشتر ایام هشتسال دفاع مقدس را در جبهه و مناطق عملیاتی بود، میگوید: سال ۶۲ ازدواج کردیم و با توجه به اینکه شهید دوربین در ابتدای آشنایی تأکید کرده بود که «شغل من این است، وقتی به جبهه میروم با همین لباس ممکن است شهید شوم» من هم او را اینگونه و با شوق شهادتش قبول کردم ولی همیشه دلم از تصور نبودش میلرزید و تنها ایمان به خدا و اعتقاد به راهی که شهید در آن قدم گذاشته بود، دلتنگی و مشکلات نبودنش را برایم قابل تحمل میکرد.
همسر سردار شهید دوربین بیان میکند: هرچند به لحاظ مالی شرایط خاصی در ابتدای زندگی نداشتیم ولی ایمان به خدا و اعتماد به شوهرم مهمترین ثروت من در زندگی بود که اگر عشق و علاقه نبود شاید تحمل سختیهای زندگی برایم غیرقابل تحمل بود. علیرغم سختیها و نبودنهایش هیچگاه گله نکردم زیرا دوست نداشتم وقتی که در جبهه است نگران باشد یا نمیخواستم که ناراحتیاش را ببینم. ۳۶ سال زندگی مشترکمان را تا حد ممکن به دور از گله و غر زدن گذراندیم آنهم در سایه ایمان به خدا و توجه به وظایف همسری طبق سیره اهل بیت و منش فاطمه زهرا(س) که تلاش میکردم همسری خوب برای شوهر و مادری نمونه برای فرزندانم باشم.
این همسر شهید با بیان اینکه ۳۶ سال زندگی مشترکمان را تا حد ممکن به دور از گله و غر زدن گذراندیم آن هم در سایه ایمان به خدا و توجه به وظایف همسری طبق سیره اهل بیت و منش فاطمه زهرا(س) که تلاش میکردم همسری خوب برای شوهر و مادری نمونه برای فرزندانم باشم، تأکید میکند: هر وقت جواد میرفت و نگران میشدم یاد خدا منرا آرام میکرد، خودم را با بچهها سرگرم و تلاش میکردم تا فرزندانمان احساس کمبود نکنند، هرچند جای خالی پدر اصلاً برایشان پر نمیشد.
رضایی با اشاره به اینکه زمان تولد هر چهار فرزندم شهید دوربین در جبهه بود، میگوید: خدا سه پسر و یک دختر به ما عطا کرد و فرزندانم به ترتیب متولد سالهای 62، 63، 65 و 67 هستند و همه تلاشم تربیت آنها با تأسی به آموزههای دینی و قرآنی بود.
وی در خصوص روزی که خبر شهادت همسرش را شنید با غمی که همچنان در صدایش تازه است، میگوید: شب قبل از شهادت با هم صحبت کرده بودیم و وقتی فردا خبر شهادتش را شنیدم انگار جان از تنم رفت. خبر شهادتش را همه میدانستند ولی من نمیدانستم تا اینکه یکی از همسایهها آمد و گفت آقا جواد 90 درصد زخمی شده، دلم لرزید و گفتم واقعیت را بگویید «90 درصد زخمی؟! حتماً شهید شده».
همسر شهید دوربین تصریح کرد: هیچ وقت سنگینی و تلخی آن لحظه را باور نمیکنم و از یاد نمیبرم، کم کم دوستان و همکارانش آمدند و خبر شهادت را دادند و اگر باز گردم و موقع انتخاب برای ازدواجم باشد، صد بار هم این اتفاق رخ دهد باز با او ازدواج میکردم در واقع من الان هم با اسم و یاد جواد زنده هستم.
فاطمه دوربین، تنها دختر سردار شهید مدافع حرم «جواد دوربین» که سومین فرزند خانواده است در گفتوگو با ایکنا از گیلان، با یادآوری خاطرهای از پدرش اینگونه شروع میکندکه من وقتی به دنیا آمدم پدرم در مأموریت بود و تا سه روز نمیدانست که فرزند تازه متولد شدهاش دختر است یا پسر، من همیشه به شوخی به او میگفتم که «بابا تو تا سه روز نمیدانستی منرا داری». زمان تولد دختر اولم پدرم در بیمارستان بود و به من میگفت فاطمه جان من دِینم را به تو ادا کردم و موقع تولد دخترت کنارت بودم ولی من همیشه با خنده و به شوخی میگفتم نه تو موقع تولد من نبودی و جای آن جبران نمیشود.
وی ادامه میدهد: یادم هست وقتی کودک بودم پدرم بیشتر مواقع در مأموریت بود و ما همیشه با مادرم تنها بودیم، هرچند مادر سعی میکرد جای خالی پدر را پر کند ولی به علت مأموریتهای طولانی مدت و مشغله کاری پدرم، اهل تفریح و گردش نبودیم ولی وقتی بابا در منزل حضور داشت خیلی مهربان بود و با ما بازی میکرد و در همان رویای کودکانه هیچوقت دلم نمیخواست آن لحظات تمام شود.
دختر شهید دوربین با بیان اینکه تلخترین خاطره شنیدن خبر شهادت پدرم بود، میگوید: پدر که به سوریه رفت قرار بود ۴۵ روزه بازگردد اما یکماه از آن تاریخ گذشته بود طی این مدت، دو مرتبه با من تماس گرفت و هر دو بار گفت فاطمه کم مانده که برگردم و میگفت زود میآیم و قرار بود وقتی بازگشت عروسی برادر کوچکترم را برگزار کنیم.
وی با مکثی که بغض داشت، بیان میکند: کمتر از دو هفته به بازگشتش مانده بود که به آرزوی همیشگیاش رسید، پدرم همیشه با آرزوی شهادت میزیست چون بیشتر دوستانش در جبهه و دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند و بابا همیشه میگفت «من جاماندهام». حتی عمویم در دوران جنگ به شهادت رسیده بود و بابا میگفت «خدا برادرم را دوست داشت و برد ولی من جا ماندهام».
فاطمه دوربین تصریح میکند: همیشه با خودم میگویم چون خودش این راه را دوست داشت و انتخاب کرد و الان به آرزویش رسیده، دلم آرام میگیرد و این تنها تسکین دل تنگ ما است.
وی ادامه میدهد: من در این مدت خیلی خواب پدرم را میدیدم بهویژه اوایل که خیلی گریه میکردم در همه خوابهایم بابا همیشه میگفت «فاطمه من زندهام». حتی یادم هست اوایل مادرم خیلی بیتابی میکرد یک بار بابا به خوابم آمد و گفت «شما چرا آنقدر بیتابی میکنید من هستم، من زندهام. چرا مادرتان آنقدر بیتابی میکند! من ناراحت میشوم».
دختر شهید دوربین در پایان میگوید: من مادر دو فرزند هستم و میدانم تربیت فرزند چقدر سخت است ولی با تأسی به آموزههای دینی و قرآنی و ادامه راه شهدا که مسیر سعادت بود نه تنها میتوانیم فرزندانمان را به خوبی تربیت کنیم بلکه خودمان نیز راه را گم نخواهیم کرد.
انتهای پیام