تحقق تمدن نوین اسلامی با بیانیه گام دوم انقلاب
کد خبر: 4128720
تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۰
در کارشناخت گام دوم انقلاب بیان شد

تحقق تمدن نوین اسلامی با بیانیه گام دوم انقلاب

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان با تأکید بر اینکه انقلاب اسلامی پایان انحطاط تاریخی ایران بود، گفت: اگر بخواهیم نسبت پایان انحطاط تاریخی خودمان را با بیانیه گام دوم انقلاب بسنجیم، حتما به یک نگاه تمدنی نیازمندیم.

کارشناخت گام دوم انقلاب

در شرایطی که انقلاب اسلامی با وجود تمام تلاش‌ها و دسیسه‌چینی‌های دشمنان وارد دهه چهارم از حیات خود شده بود، رهبر معظم انقلاب با صدور «بیانیه گام دوم انقلاب» و برای ادامه این مسیر، به تبیین دستاوردهای این دوره 40 ساله پرداخت و توصیه‌هایی به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی» ارائه داد. بیانیه گام دوم انقلاب به‌مثابه منشوری برای ورود انقلاب اسلامی به دومین مرحله خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی است و انقلاب را به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی است، نزدیک می‌کند. در این راستا و به‌مناسبت 44 سالگی انقلاب اسلامی، خبرگزاری‌های ایسنا و ایکنا در اصفهان کارشناختی با عنوان «گام دوم انقلاب/ انقلاب اسلامی؛ پایان انحطاط تاریخی ایران» در معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار و از علی‌اکبر کجباف، رئیس دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان و ابوالحسن فیاض انوش، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان دعوت کردند تا دیدگاه‌های خود درباره نقش تاریخی انقلاب اسلامی و بیانیه گام دوم انقلاب را بیان کنند.

ایکنا ـ یکی از موضوعاتی که در سال‌های اخیر در کشور مطرح شد و حول آن بحث‌های زیادی شکل گرفت، بیانیه گام دوم انقلاب بود. انقلاب اسلامی از بدو تأسیس خود حول محور آرمان‌های متعالی‌ مانند استقال و آزادی شکل‌ گرفته است و با آنها پیوند دارد. سؤالی که مطرح است اینکه، انقلاب تا چه میزان به این آرمان‌ها باور دارد و آیا از این آرمان‌ها عدول کرده یا خیر؟ نسبت این آرمان‌ها با مشکلات و مسائل فعلی جامعه ایرانی چیست و چه ارتباطی میان آنها برقرار است؟

کجباف: بیانیه گام دوم، تبیین‌نامه‌ای برای شناخت گذشته و آینده ایران و همین‌طور بیان‌کننده ظرفیت‌های کشور برای رسیدن به قله‌های تعالی است. آنچه مقام معظم رهبری در این بیانیه مدنظر داشته، توصیه‌هایی به همه، به‌خصوص نسل جوان برای برداشتن گام‌های استوار در آینده است. نسل جوان برای مقاومت در آینده باید از تاریخ گذشته ایران درس بگیرد؛ در غیر این‌ صورت، مورد تهدید قرار می‌گیرد. ایشان در این بیانیه اشاره می‌کند که انقلاب اسلامی از آغاز همزمان علیه استکبار، استعمار، امپریالیسم و نیز استبداد داخلی دست‌ به‌کار شده؛ آن هم در شرایطی که ایران دچار نابسامانی‌های داخلی و عقب‌ماندگی در همه حوزه‌ها بوده است.

مقام معظم رهبری یکی از راه‌های جبران این عقب‌ماندگی را مدیریت جهادی و باور به اصل «ما می‌توانیم» می‌داند. این روحیه عامل عزت و پیشرفت در حوزه‌‎های گوناگون است. توجه و تأمل درباره این نکته که انقلاب اسلامی، پایان انحطاط تاریخی ایران بوده، بسیار اهمیت دارد. ابتدا باید بفهمیم که معنای انحطاط تاریخی چیست و سپس اینکه، ایستادگی در راه «ما می‌توانیم» چه دستاوردی به دنبال خواهد داشت.

اگر بخواهیم نگاهی جامع داشته باشیم، انحطاط تاریخی ایران از حدود 200 سال پیش آغاز شد و تا قبل از پیروزی انقلاب ادامه داشت. این انحطاط شاخصه‌های گوناگونی دارد که یکی از آنها، شکاف هویتی است. در طول تاریخ، پادشاهان متعددی بر سرزمین ایران حکومت کرده‌اند. در دوران اسلامی، پادشاهان به هویت اسلامی احترام می‌گذاشتند و برای محافظت از آن تلاش می‌کردند، اما در این دوره 200 ساله، استعمار و نفوذ فرهنگ غربی به همراه جریان‌های هویت‌زدا باعث شد تا پادشاهان این دوره برخلاف پادشاهان دوره‌های قبلی عمل کنند. برای مثال در دوره پهلوی اول و دوم، پروژه‌ای با عنوان «نوسازی» وجه غالب حکمرانی این دوره شد. این نوسازی علاوه‌ بر سفارشی‌ بودن، در تقابل با هویت ایرانی شکل‌ گرفت و با به‌کارگیری ابزارهای فرهنگی گسترش پیدا کرد.

یکی دیگر از شاخصه‌های دوره انحطاط تاریخی ایران، «وابسته‌سازی و تحقیر ملی» است، در حالی که این مؤلفه تضادی جدی با روح حقیقت‌جویی و استقلال‌طلبی ایرانیان دارد. این وابسته‌سازی از ابتدای قرن 13 هجری قمری و با شکست ایران در برابر روسیه آغاز شد. این شکست، آغاز روند تحقیر ملی ایرانیان به دست استعمارگران و تلاش آنها برای سلطه هر چه بیشتر بر ملت ایران بود. هر چند در برابر استعمار و نفوذ بیگانه، مقاومت‌هایی از سوی علمای مبارز و مردم وطن‌دوست صورت‌ گرفت، اما این مقاومت از سوی شبه‌روشنفکرهای داخلی خنثی شد. اوج تحقیر ملی ایرانیان در این دوره، آنجایی است که با نقشه بیگانگان، افرادی روی کار آمدند که کاملا مطیع اوامر لندن، پاریس و واشنگتن بودند. ایران کشوری با تاریخ طولانی است که مردمان آن سابقه فرمانروایی بر بخش‌های عظیمی از جهان را در خاطر دارند؛ چه تحقیری برای آنها بالاتر از این است که عده‌ای به‌عنوان مهره‌های گماشته استعمار بر آنها حکومت کنند؟ استعمار، ایرانیان را از عظمت تمدنی گذشته خود جدا و آنها را به یک ملت وابسته و خودباخته تبدیل کرد. اگر به دوره قاجار برگردیم، اگرچه ایران تحت حاکمیت کشورهای استعمارگر قرار نداشت، اما به نوعی از استعمار متأثر بود.

علی‌اکبر کجباف عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

بعد از معاهده گلستان و ترکمنچای، اعتماد به‌نفس ملی ایرانیان درهم شکسته و ایران به کشوری نیمه مستعمره و کانون کشمکش‌های انگلستان و روسیه تبدیل‌ شد. در دوره ناصری، ایران عرصه یکه‌تازی منورالفکران و غرب‌گرایان در دادن امتیاز به تجار خارجی بود، به‌گونه‌ای که این امتیازات حاکمیت اقتصادی و سیاسی ایرانیان را به‌ شدت تهدید می‌کرد. حجم این امتیازات آن‌قدر زیاد بود که خود تجار اروپایی از میزان این واگذاری‌ها متعجب می‌شدند، زیرا چنین چیزی در هیچ جای دنیا سابقه نداشت؛ مانند قرارداد رژی یا توتون و تنباکو که نقض استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بود. ریشه این تحقیرها به رفتار روشنفکران غرب‌زده برمی‌گردد؛ به‌گونه‌ای که نقطه عطف تغییر هویت فرهنگی و تاریخی ایرانیان، ظهور جریان روشنفکری غرب‌زده شبه مدرن است.

در دوره قاجار و پهلوی، تأثیرپذیری از غرب و حس حقارت چنان شدتی پیدا کرد که شاهد تغییر پوشش مردان و زنان در دوره پهلوی هستیم. همچنین در اشغال ایران به دست متفقین، نگرانی عمیقی در میان ایرانیان بروز نکرد. در همان ساعات نخست هجوم متفقین، نیروی دریایی ایران به کلی نابود شد و کل کشور پس از سه روز، به اشغال بیگانگان درآمد. هنگامی که رضاشاه از دنیا رفت، مردم اظهار تأسف چندانی نکردند؛ با اینکه گفته‌ می‌شود رضاشاه خدمات زیادی برای ایران انجام‌ داد، اما مردم علاقه‌ای به او نداشتند. در دوره پهلوی دوم که دوران اوج عزت‌باوری شاه بود، وقتی لایحه کاپیتولاسیون مورد پذیرش قرار گرفت، با مخالفت امام خمینی(ره) و دیگر علما روبه‌رو شد، به‌گونه‌ای که امام این لایحه را «سند بردگی ملت ایران» خواند.

جوان ایرانی باید بداند که در 200 سال گذشته ایران چه اتفاقاتی افتاده است. انقلاب اسلامی پایان این دوره 200 ساله بود. در طی این 40 سال، روندی که حاکمیت ایران در پیش گرفت، با گذشته بسیار متفاوت بوده است. اگر حاکمان سرزمین ایران در طی چند قرن گذشته را بررسی کنیم، امام خمینی(ره) به لحاظ شاخصه‌های فردی، علمی، سیاسی و اقتدار حاکمیتی در مرتبه بالاتری از آنها قرار دارد. هیچ کدام از شاهان پهلوی با امام خمینی(ره) قابل مقایسه نیستند. اسدالله علم در خاطرات خود می‌گوید وقتی در دهلی قرار شد بحرین از ایران جدا شود، من بارها به اعلی حضرت گفتم که این کار را انجام ندهد، اما او به حرف من گوش نداد. علم می‌گوید من تا سه روز از این تصمیم شاه سردرد داشتم. در اوایل انقلاب، آقای محسن رضایی می‌گفتند که ما می‌توانیم براساس قراردادهای ترکمنچای و گلستان، ادعای مالکیت بر سرزمین‌های از دست‌ رفته خود داشته باشیم؛ زیرا مدت‌ زمان این قراردادها به اتمام رسیده، اما قرار نیست چنین سیاستی در جمهوری اسلامی پیگیری شود. ما در این قراردادها، حدود یک میلیون و 800 هزار کیلومتر از سرزمین خود را از دست دادیم؛ چیزی در حدود مساحت فعلی ایران.

اما امروز جمهوری اسلامی به اقتداری رسیده است که از تمام سرزمین ایران به‌صورت کامل محفاظت می‌شود. اسرائیل در گذشته و در جنگ با مصر، طی شش ساعت این کشور را زمین‌گیر کرد، اما بعد از سال‌ها تنش با حزب‌الله، هنوز نتوانسته از پس آن بربیاید. حزب‌الله با حمایت ایران باعث شد تا اقتدار اسرائیل فروبپاشد و اینکه مقام معظم رهبری می‌گوید اسرائیل در آینده از بین می‌رود، بر همین اساس است. سکان‌داری ایشان در این 30 سال، شرایط را به‌گونه‌ای فراهم کرده که امروز جوانان برای فعالیت در حوزه‌های گوناگون ناامید نباشند و شعار ما می‌توانیم را سرلوحه کار خود قرار دهند.

فیاض انوش: با اینکه چهار سال از انتشار بیانیه گام دوم انقلاب می‌گذرد، آن‌گونه که شایسته این بیانیه بوده، به آن پرداخته نشده است. علت این غفلت شاید آن باشد که ما این بیانیه را مانند دیگر بیانیه‌ها بی‌اهمیت تلقی می‌کنیم؛ در حالی که این بیانیه مهم‌تر از پیام‌هایی است که هر ساله به‌مناسبت مراسم حج یا اجلاس نماز منتشر می‌شود. بیانیه گام دوم شرایط را برای بحث، گفت‌وگو و فهم تاریخ کشور فراهم می‌کند. رهبر معظم انقلاب در همان ابتدای بیانیه گام دوم، پاسخ این سؤال را که «انقلاب اسلامی تا چه حد به آرمان‌های خود وفادار بوده است؟» می‌دهد و می‌گوید: «انقلاب پرشکوه ملت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چله پرافتخار را بدون خیانت به آرمان‌هایش پشت‌سر نهاده و در برابر همه وسوسه‌هایی که غیرقابل مقاومت به نظر می‌رسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده است.»

جدا از استناد به کلام رهبری، از نگاه علمی و آکادمیک می‌توانیم این موضوع را اثبات کنیم که انقلاب اسلامی به آرمان‌های خود خیانت نکرده، اما به بعضی از برنامه‌های خود خیانت کرده است. یعنی مدیرانی بوده‌اند که برنامه‌هایی تدارک دیده‌اند، اما خودشان به آن برنامه‌ها پشت کرده‌اند. من به دو کلیدواژه که می‌تواند به ما در این بحث کمک کند، اشاره خواهم کرد و در ادامه تلاش می‌کنم از نگاه فلسفه تاریخ، زاویه جدیدی به این بیانیه داشته باشم.

اول از همه باید درباره گام دوم تأمل داشته باشیم. حدود 40 سال از انقلاب گذشته است و ما اکنون از واژه گام اول یا دوم استفاده می‌کنیم. شاید 40 سال در نظر افراد زیاد بیاید، ولی رهبری هوشمندانه از تعبیر گام دوم استفاده می‌کند. معنای این حرف آن است که ما در این 40 سال، یک گام برداشته‌ایم.

دومین نکته‌ای که در سؤال شما بود، واژه انحطاط است. ما معنای حقیقی انحطاط را درک نخواهیم کرد، مگر زمانی که نگاه تمدنی داشته باشیم. اگر بخواهیم نسبت پایان انحطاط تاریخی خودمان را با بیانیه گام دوم انقلاب بسنجیم، حتما به یک نگاه تمدنی نیازمندیم. هنگامی درک بهتری نسبت به تحولات جهانی برای ما حاصل می‌شود که فراتر از علوم سیاسی یا تاریخ چندصدساله به آنها نگاه کنیم. این درک زمانی برای ما حاصل می‌شود که با چشم‌انداز تمدنی به آن بنگریم. لوازم و ضرورت‌های نگاه تمدنی، پنج محور دارد که هر کدام از آنها ظرفیت زیادی برای توضیح بهتر بیانیه گام دوم در اختیار ما قرار می‌دهد. اول آنکه کلمه و مفهوم تمدن در ذهن ما چه جایگاهی دارد؟ یک پژوهشگر تاریخ برای انجام تحقیقات خود به سراغ واحد پژوهشی می‌رود. کلان‌ترین و وسیع‌ترین واحد پژوهشی مورخ، تمدن است. تمدن کلان‌ترین واحد هویتی یک فرد است که می‌تواند خود را ذیل آن تعریف کند. بیانیه گام دوم با نگاه تمدنی می‌خواهد در جهان پرچالش امروز برای مخاطب خود هویتی با عنوان تمدن نوین اسلامی ایجاد کند. این واحد بزرگ پژوهش تاریخی، اصلی‌ترین عامل برای فهم و ورود به بیانه گام دوم است. چنین نگاهی به ما کمک می‌کند تا از روزمرگی خارج شویم و درک بهتری از روابط خارجی و منطقه‌ای داشته باشیم.

محور دوم در نگاه تمدنی، آشنایی با فرآیند اوج و فرود تمدن است. اگر چیزی به نام تمدن را به‌عنوان مقوله‌ای آکادمیک می‌پذیریم، باید با مراحل تکویل آن آشنا باشیم. من در ذهن خود شش مرحله برای تمدن قائل هستم؛ تولد، بلوغ، اوج، زوال، انحطاط و مرگ. مرحله تولد، همان نقطه‌ای است که حرف و دعوت جدیدی به عالم عرضه می‌شود، مانند ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان؛ در آن زمان هیچ کس گمان نمی‌کرد که دامنه این دعوت تا چین و اروپا گسترده شود. بلوغ تمدن به معنای آشکار شدن نشانه‌های پذیرش است. وقتی اتفاقی نو رخ می‌دهد، بسیاری از افراد آن را جدی نمی‌گیرند، اما با گذشت یک دهه و استمرار آن شرایط، شروع به پذیرش آن می‌کنند. تصور می‌کنم انقلاب اسلامی اکنون در چنین موقعیتی به سر می‌برد و قدرت‌های خارجی متوجه شده‌اند که این جریان گذرا نیست و ادامه‌دار خواهد بود. اوج، مرحله‌ای است که بر دیگران سروری پیدا کرده‌اید؛ تمدن شما چتری ایجاد کرده که دیگران خود را با آرمان‌ها و حرکات آن تنظیم می‌کنند و این یعنی هژمونی و اقتدار این تمدن را پذیرفته‌اند. این مراحل در تمام تمدن‌ها تکرار شده است و در جای خود و فرصت مناسب می‌توان آن را نشان داد.

پایان انحطاط تاریخی ایران با نگاه تمدنی به بیانیه گام دوم انقلاب

بعد از رسیدن به اوج قدرت، تمدن‌ها وارد مرحله زوال می‌شوند. زوال مقطعی است که دیگران خلأهایی در قدرت شما احساس می‌کنند. تمدن شما هنوز به انتها نرسیده، اما در مسیر انحطاط قرار گرفته است. به همین دلیل است که ظهر را زوال می‌نامند، زیرا خورشید حرکت به سمت غروب را آغاز می‌کند. این فرآیند با گذشت زمان زیادی طی می‌شود و تمدن قدرتمند سابق دیگر در کانون توجهات و متن قدرت نخواهد بود. در ادامه، تمدن به مرگ و فروپاشی می‌رسد و دیگر اثری از آن باقی نخواهد ماند. برخی معتقدند که تمدن آمریکایی وارد مرحله زوال خود شده است و دیگر کشورها احساس می‌کنند می‌توانند بدون آن زنده بمانند.

شناخت ارکان تمدن، محور سوم بحث است. یک تمدن چهار رکن دارد؛ رکن اول دین است. در اینجا منظور از دین، ادیان توحیدی نیستند؛ منظور از دین، هر گونه ایدئولوژی و جهان‌بینی به هستی است. دین، نرم‌افزار تمدن و جایی است که تمام ارزش‌ها در آن شکل می‌گیرد. رکن دوم، زبان است. زبان تجلی‌گاه اصلی تمدن و محل ظهور و بروز آثار آن است. ادبیات و علوم، زبان تمدن هستند. قوم، رکن بعدی است؛ یعنی کدام مردمان حامل پیام تمدن هستند. برای مثال در دوران اسلامی، اعراب این نقش را ایفا کردند. به تعبیر ابن‌خلدون، جایی که بتوان همبستگی و عصبیت مردم را تشخیص داد. جغرافیا رکن آخر است و به این معناست که این تمدن رشد و گسترش خود را از کجا شروع می‌کند. برای نمونه، شبه جزیره عربستان خاستگاه تمدن اسلامی بود و یا اروپا، خاستگاه تمدن غربی است.

چهارمین محور بحث تمدن که با بیانیه گام دوم ارتباط زیادی دارد، تجدید حیات تمدن است. گفتیم که تمدن‌ها بعد از مرحله اوج خود، دچار زوال و مرگ می‌شوند. در اینجا با دو دسته تمدن روبه‌رو می‌شویم؛ دسته اول تمدن‌هایی که برای همیشه می‌میرند و دیگر سر از خاک بلند نمی‌کنند. برای مثال، تمدن اینکاها در قاره آمریکا از هستی ساقط شد و دیگر ردی از آن باقی نماند. دسته دیگری از تمدن‌ها وجود دارند که به مرحله فروپاشی می‌رسند، اما مرگ آنها موقت خواهد بود، زیرا نطفه‌ای از خود به‌جا می‌گذارند که می‌تواند در آینده افرادی را به خود جذب کند و آنها موتور محرک یک تمدن جدید شوند. تمدن بزرگ اسلامی در قرن هفتم و هشتم هجری و بعد از حمله مغولان از بین رفت، اما قرآن را از خود باقی گذاشت. با گذر زمان، ما با استفاده از قرآن تلاش کردیم تا نسخه شیعه تمدن اسلامی را در دوران صفویه ادامه دهیم که تا دوران قاجار ادامه داشت.

انقلاب اسلامی ادعا می‌کند که می‌خواهد تمدن از بین رفته اسلامی را با استفاده از آثار باقی‌مانده از آن دوره احیا کند. اینجاست که اصطلاح «تمدن نوین اسلامی» معنا پیدا می‌کند. این تمدن به جز رکن دین، هیچ تفاوتی با تمدن غربی ندارد. بنابراین، نباید تصور کرد که قرار است ظاهر تمدن نوین اسلامی شبیه به دوران عباسیان باشد. چیزی که ما را به آن دوره مرتبط می‌کند، قرآن و عترت است که می‌تواند پاسخگوی نیازهای جدید مردم باشد. تمدن نوین اسلامی با نهضت امام خمینی(ره) و انقلاب 57 متولد شد و اکنون با گذشت یک چله نفس‌گیر، در آستانه دوران بلوغ خود قرار دارد.

شناخت اساس طول عمر تمدن‌ها، محور پنجم از ملاحظات تمدنی است. دلیل تفاوت طول عمر تمدن‌ها چیست؟ کوتاه یا بلند بودن مراحل تمدنی از الگویی ثابت و همیشگی پیروی نمی‌کند. پس نباید انتظار داشت که همه این تمدن‌ها در یک زمان به اتمام برسند، اما افزایش طول عمر تمدن‌ها از یک قاعده پیروی می‌کند و کمتر کسی به آن توجه کرده است. از آنجایی که هسته اصلی تمدن، خانواده است و رکن اصلی خانواده زن و مرد هستند، هر گونه الگوی مناسباتی که بین زن و مرد تعریف شود، بر طول عمر تمدن تأثیر می‌گذارد. هر چه عشق عفیفانه و روابط سالم بین آنها بیشتر باشد، طول عمر تمدن بیشتر است. فهم این نکته برای ما بسیار مهم است، زیرا با دقت درباره آن متوجه می‌شویم که بسیاری از مخاطرات دشمن از همین سمت برای ما ایجاد می‌شود. اگر مناسبات‌ خانوادگی در یک جامعه دچار چالش شود، چرخ‌دنده‌های تمدن دچار مشکل می‌شوند و بعد از مدتی آن را به انحطاط می‌کشانند.

ایکنا ـ امروزه و خصوصا بعد از ناآرامی‌های اخیر، گفته می‌شود که در جامعه ما چالش‌ها و شکاف‌هایی به وجود آمده و لزوم حفظ سرمایه اجتماعی و جلب مشارکت اجتماعی بیشتر احساس می‌شود. با توجه به این مسائل و بحران‌ها، بیانیه گام دوم چه راهکارها و راه‌حل‌هایی برای این مشکلات ارائه می‌دهد؟

فیاض انوش: اصلی‌ترین نکته‌ای که در این مسئله باید به آن توجه کنیم، باور به این نکته است که برای این چالش‌ها، راهکارهایی وجود دارد. نمی‌توان هیچ جامعه و تمدنی را بدون چالش تصور کرد. محرک هر تمدن که آن را به ادامه مسیر امیدوار می‌کند، پدید آمدن چالش‌هاست. انسان در زندگی معمولی خود نیز زمانی رشد می‌کند که مشکلاتی سر راهش قرار داشته باشد. پس وجود چنین چالش‌هایی طبیعی است؛ اما مهم آن است که باور به حل این چالش‌ها در ما وجود داشته باشد. من همیشه به دوستان گفته‌ام که اصلا نگران مشکلات نیستم، زیرا نخبگانی وجود دارند که به این مسائل فکر و برای رفع آنها تلاش می‌کنند. این افراد بسیار بی‌سر و صدا کار خود را انجام می‌دهند و ما متوجه آنها نمی‌شویم. برای مثال، مسائل و چالش‌های منطقه‌ای ما به دست نخبه‌ای نظامی همچون سردار سلیمانی حل شد، در حالی که اکثریت جامعه ما متوجه این اتفاقات نبودند.

پس نباید به چالش‌ها به‌عنوان تهدید نگاه کرد و باید آنها را فرصت‌هایی برای رشد در نظر گرفت؛ بدون چالش، رشد وجود ندارد. پاسخ ما به مشکلات باید نو به نو تغییر کند و متناسب با فضایی که در آن زندگی می‌کنیم، بروز شود. پاسخ‌های دهه 60 دیگر به درد ما نمی‌خورد؛ زمانی بود که با امکانات محدود و انگیزه‌های خاصی، امکان فرماندهی و پیشبرد جنگ وجود داشت. این روش در حال حاضر کارایی ندارد و در مسائل منطقه‌ای باید از روش‌های نوین استفاده کرد. در نتیجه، من برای انقلاب اسلامی از این نظر که چالش‌هایی در پیش دارد، ناراحت نمی‌شوم و خوشحال خواهم بود که این چالش‌ها باعث پیشرفت ما خواهد شد.

انقلاب اسلامی دو چالش اصلی دارد؛ یکی جهان خارج که همان استکبار جهانی است و دیگری، چالش‌های درونی. اصلی‌ترین چالش درونی ما تفکری است که دین را به لعابی برای زمین‌گیر کردن آینده انقلاب اسلامی تبدیل می‌کند. من اسم این چالش را «تفکر حجتیه‌ای» می‌نامم. تفکر حجتیه‌ای یعنی فربهی در ادعای دینی و بی‌رمقی در فعالیت انقلابی. حضرت امام(ره) در طول عمر خود دو بار نام حجتیه را به‌کار برد؛ یکی پیش از انقلاب و یک بار هم در اواخر حیات خود. ایشان می‌فرماید حجتیه‌ای‌های دیروز، انقلابی‌تر از انقلابی‌های امروز شده‌اند. درواقع، ایشان می‌خواست بگوید که از دشمنان بیرونی انقلاب نترسید، مراقب درون خودتان باشید که به این سمت نرود. انجمن حجتیه در ظاهر شباهت‌های زیادی با انقلاب دارد، اما در هنگام عمل، حرکت انقلاب را فلج می‌کند.

انقلاب اسلامی، تمدن‌ساز است. ما معمولا متوجه این معنای انقلاب نیستیم و با آن به‌صورت شعاری برخورد می‌کنیم. به نظر من اولین کسی که متوجه این ظرفیت انقلاب شد، احسان طبری بود. احسان طبری که سال‌های زیادی را صرف مطالعه در تاریخ اندیشه کرد، وقتی تلنگری به او خورد، متوجه این ظرفیت شد. طبری کتابی به نام «لابه» دارد که تأملات تنهایی اوست. بحث تمدن از ابتدا در نظر رهبران انقلاب وجود داشت، اما آنها از واژه «امت اسلامی» استفاده می‌کردند و واژه تمدن را اولین بار بعد از انقلاب، احسان طبری استفاده کرد. طبری در پنج سال آخر عمر خود سه کتاب نوشت که سرشار از ایده‌های ناب برای امروز ماست.

کجباف: در سیر 40 ساله‌ای که پشت سر گذاشته‌ایم، مردم همیشه در برابر مخاطراتی که دشمنان خارجی ایجاد کردند، ایستادگی داشتند. امام خمینی(ره) در اوایل انقلاب فرمود که دشمن برای 30 سال آینده ما برنامه‌ریزی کرده است و ما باید خودمان را برای آن زمان آماده کنیم. دشمنان از همان ابتدا پیش‌بینی می‌کردند که این انقلاب مانع آنها در پیشبرد اهداف منطقه‌ای‌شان می‌شود و پایگاه‌های قدرت آنها را تهدید خواهد کرد. بنابراین، از همان ابتدا مقابل انقلاب اسلامی ایستادند و علیه آن توطئه کردند، اما در تمام این چالش‌ها، مردم با همه توان مقاومت ورزیدند و به آنها اجازه پیروزی ندادند.

دشمنان انقلاب تصور می‌کردند با هدف‌ قرار دادن رهبران انقلاب مانند مطهری و بهشتی، انقلاب فلج می‌شود و دیگر توان جلو رفتن نخواهد داشت، اما امام خمینی(ره) فرمود با کشته‌ شدن عزیزان ما، ملت ما بیدارتر از قبل می‌شود. بعد از آن دشمنان با تشویق گروهک‌های تجزیه‌طلب و در ادامه ایجاد جنگ بین ایران و عراق، سعی در متوقف کردن روند انقلاب داشتند؛ در حالی که باز هم کاری از پیش نبردند. بنابراین، وارد صحنه اقتصاد شدند و ایران را با مشکلات اساسی روبه‌رو کردند. در این زمینه تا حدودی موفق بودند و توانستند بر بخشی از جامعه تأثیر بگذارند، اما با اقداماتی که انجام شد، آنها باز هم نتوانستند کار انقلاب را به پایان برسانند. به همین علت، دشمنان این بار به سراغ مسائل فرهنگی و دینی رفتند و با ایجاد گروهک‌های تکفیری تلاش کردند تا روند انقلاب را دچار توقف کنند، اما به‌دلیل سابقه بد آنها در منطقه، جمهوری اسلامی توانست هم به لحاظ نظامی و هم به لحاظ فرهنگی با آنها مقابله کند.

کارشناخت گام دوم انقلاب

در این فضا، دشمنان به سراغ نوجوانان و جوانان رفته‌اند؛ یعنی کسانی که آینده انقلاب به آنها وابسته است. نوجوان ما مبنای فکری و عقیدتی درستی برای فعالیت سیاسی ندارد و به همین علت، سیاست جمهوری اسلامی برای مقابله با آنها تفاوت زیادی با برخوردهای قبلی دارد. این نوعی چالش فرهنگی است و باید از بعد اجتماعی به آن پرداخت. باید مسائل مهم و نکات کلیدی انقلاب برای نوجوانان تبیین شود تا آنها بدانند مسیر انقلاب چگونه است. این نوجوانان در برابر انقلاب نایستادند و فقط نیاز دارند تا بعضی از مسائل برای آنها روشن شود. عفو رهبری نیز بر همین اساس است و ایشان، آنها را معاند نمی‌داند.

ایکنا ـ همان‌گونه که اشاره شد، هر تمدنی دچار چالش‌هایی است، اما بعضی از اتفاقات در کشور، ما را به این نتیجه می‌رساند که اصرار بر برخی از اشتباهات وجود دارد و نگاه تمدنی به سرپوشی بر این اشتباهات تبدیل می‌شود. نظر شما در خصوص تبدیل نگاه تمدنی به سرپوشی برای توجه نکردن به تخصص‌های علمی و تمایل به یک‌صدایی چیست؟

فیاض: یکی از مشکلاتی که با آن روبه‌رو هستیم، این است که بسیاری از افراد این نگاه تمدنی را نمی‌پذیرند. چالش‌های اساسی زمانی شکل می‌گیرد که فرد حاضر به فهم نگاه تمدنی برای آینده انقلاب اسلامی نیست. گاهی اوقات تصور می‌شود که بعضی ایرادات از منظر علوم سیاسی به انقلاب وارد است، اما اگر نگاه تمدنی داشته باشیم، متوجه سود این مسائل می‌شویم. به نظر من، ابتدا باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم که آیا نگاه تمدنی را می‌پذیریم یا نه. اگر افراد نگاه تمدنی نداشته باشند، ادامه بحث با آنها بی‌فایده است، اما اگر نگاه تمدنی را بپذیرند، آن وقت می‌توان بر سر جزئیات این نگاه و مدل پیشنهادی آنها گفت‌وگو کرد.

بسیاری اشکال می‌کنند که چرا ما از بشار اسد که یک رئیس‌جمهور لائیک است، حمایت می‌کنیم؟ یا چرا با روسیه که بازمانده شوروی سابق است، همکاری داریم؟ این ایرادات بدون توجه به نگاه تمدنی مطرح می‌شود. آینده روسیه در نظام تمدنی ایران خواهد بود و ما می‌توانیم خلأ فکری آنها را حل کنیم. ایران که زمانی نمی‌توانست در جنگ برای خود گلوله تهیه کند، حالا تبدیل به پشتیبان روسیه در جنگ اوکراین شده است. همان‌گونه که در سوریه داعش را دفع کردیم، می‌توانیم خطر ناتو را در اوکراین دفع کنیم تا مجبور نباشیم زمانی در همسایگی خود با آنها بجنگیم.

مسعود احمدی

انتهای پیام
captcha