به گزارش ایکنا، شاید امروزه برای نسل جدید، 17 شهریور یادآور نام یک خیابان باشد تا رویدادی مهم و تأثیرگذار اما برای نسلی که در سال 1357 حضور داشته، متفاوت است و این تاریخ فقط یکی از روزهای تقویم یا حتی نام یک خیابان نیست.
17 شهریور یا جمعه سیاه یادآور روزی پر التهاب است که رژیم شاهنشاهی با کشتار مردم، فروپاشی خود را به صورت رسمی آغاز کرد و نماز میّت نظام خوانده و فاتحه رژیم سر داده شد. بعد از چند ماه هم این جنازه در 22 بهمن 1357 عملاً به خاک سپارده شد.
برای ثبت تاریخی یک روز عوامل متعددی نیاز است و 17 شهریور تمامی عوامل را برای ثبت در تاریخ داراست. هنرمندان بسیاری برای این روز خاص آثاری را خلق کردند که میتوان به قطعات «جمعه سیاه» و «ژاله خون شد» اشاره کرد. همچنین بعد از همین روز بود که گروه موسیقی چاووش به سرپرستی محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و باقی اعضای گروه همراه با امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) در اعتراض به کشتار مردم به صورت دسته جمعی استعفا دادند و دیگر در رادیو حضور پیدا نکردند و به تولید سرودهای انقلابی ممارست گماشتند.
به مناسبت سالروز 17 شهریور به سراغ یکی از هنرمندانی که در این روز حضور داشته رفتیم تا در رابطه با این روز خاص بگوید. محمد نصرتی، موسیقیدان و آهنگساز است که در سال 1357 با اینکه تنها شش سال سن داشته اما به دلیل اینکه در نزدیکی میدان ژاله آن زمان سکونت داشتند خاطرهای شنیدنی از این روز به یاد دارد.
نصرتی در جبهه هم حضور داشته و به عنوان رهبر موسیقی نظامی فعالیت کرده است. گروه موسیقی برای رزمندهها قبل از عملیات مارشهای نظامی و سرودهای انقلابی اجرا میکردند تا به رزمندگان انرژی بدهند. به همین منظور به سراغ وی رفتیم تا خاطرهای از روز 17 شهریور تعریف کند.
نصرتی در رابطه با روز 17 شهریور گفت: ما در خیابان نبرد، چهارراه کوکاکولا زندگی میکردیم که الان نام آن به خیابان پیروزی تغییر پیدا کرده است. با اینکه من تنها شش سال سن داشتم اما با توجه به اینکه اتفاق پر سروصدایی بود همه تصاویر و صداها در ذهنم ماندگار شده است. آن روز صدای تیراندازی و هلکوپتر زیاد بود و از خانهها دستمال و پارچه سفید میگرفتند و میآمدند در خانهها را میزدند که برای مجروحان ملحفه تمیز بدهید. به یاد دارم پشت ماشینهای وانت هم برای کسانی که مجروح شدند جا لباسی میبردند تا از آن سِرم آویزان کنند.
وی با بیان اینکه تصاویر جالبی از فردای روز 17 شهریور در ذهن من ماندگار شده است ادامه داد: در آن نزدیکی یک مغازه کفش فروشی وجود داشت که دو سبد بزرگ کفش را در وسط قرار داده بود و کفشهایی که جفت نبودند را داخل آن میگذاشتند. فردای روز 17 شهریور داخل این دو سبد پر از دمپاییهای لنگه به لنگه و خاکی و خون آلود بود که برای من خیلی تصویر عجیبی بود. انگار یکی بعد از واقعه با حضور در کوچه و خیابانها کفشها و دمپاییهای افرادی که مجروح یا شهید شده بودند را جمع کرده بود و داخل این سبد انداخته بود که نمیدانم علت آن چه بود اما حرکت نمادینی به نظر میآمد.
این هنرمند در پایان از الهام گرفتن از این تصاویر برای تولید آثارش بیان کرد: در رابطه با روز 17 شهریور اثری نساختم اما تصاویر آن روز برای من الهام بخش شدند تا در آثار دیگری که ساختم از آنها استفاده کنم؛ مثلاً قطعهای ساختم برای بمباران سال 1361 که در همدان در روز قدس رخ داد و همچنین آثاری در این رابطه در دوران جنگ ساختم که این تصاویر برای من الهام بخش ساخت آن آثار بودند.
انتهای پیام