به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین علی شیروانی، استاد حوزه علمیه، شامگاه هشتم آذرماه در نشست علمی «تاثیر متقابل علم و فلسفه از دیدگاه علامه طباطبایی»، که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، گفت: از نظر علامه طباطبایی، این عالم ماده وحدتی دارد که مرحوم مطهری هم بر این نکته تاکید دارد؛ وحدت مدنظر علامه این است که کل عالم همانند پیکر و موجود زنده است که اگر یکی از اعضای آن دچار فساد شود بقیه اجزای آن هم دچار مشکل خواهند شد، همانطور که بدن انسان واجد این مجموعهها و سیستم است.
وی اضافه کرد: بنابراین وقتی عفونت در یک عضو از انسان رخ دهد بدن، عکسالعمل خواهد داشت و در درجه اول میکوشد فساد را برطرف و زخم را بهبود ببخشد و اگر موفق شد که شد و اگر نشد عضو را نابود خواهد کرد و یا کل بدن نابود خواهد شد. بعد میفرمایند در عالم طبیعت هم این طور است و فساد و صلاحی وجود دارد و طبیعت در قبال فساد یک عضو واکنش نشان میدهد.
این استاد حوزه با اشاره به اینکه انسان و مجتمع انسانی هم از نگاه علامه، صلاح و فساد دارد و این صلاح و فساد بر اساس موقعیت و نسبتی که انسان با غایت خود دارد تعیین میشود، افزود: مثلا اگر بذری رو به رشد باشد میگوییم صالح است و برعکس فاسد و مجتمع انسانی هم واجد این ویژگی است. علامه طباطبایی برای اجتماع، هویت و اصالتی قائل است و بحث خود را بر این مبنا، بنا کرده است و قوم هود و نوح و ... را مثال زده و فرموده که مجتمع انسانی هم غایتی دارد؛ البته موجودات طبیعی دیگر مانند زنبور عسل بدون اراده و اختیار مسیری را طی میکنند ولی انسان با اراده خود مسیر هدایتی را طی میکند.
شیروانی تاکید کرد: از نگاه وی، اگر ظهرالفساد فی البر و البحر ایجاد شد طبیعت خنثی و ساکت باقی نخواهد ماند، وی معتقد است مشاهدات و تجربیات ما نشان میدهد ارتباط میان اجزای طبیعت وجود دارد. علامه طباطبایی فرموده است که سنن اجتماعی از دو طرف محاط به تکوین است یعنی هم برخاسته از تکوین است و هم مؤثر بر امور تکوینی است؛ خلاصه فرمایش وی این است که بذر و زنبور عسل و هسته میوهها یک آغاز و یک انجامی دارد که تبدیل شدن به درخت میوه است و طی کردن این مسیر در وجود اوست و بچهای هم که به دنیا میآید یک غایت و کمالی دارد و باید برای رسیدن به آن راهی را با اراده و اختیار طی کند و این راه همان قوانین عملی و هدایت انبیاء و دادههای عملی است.
استاد حوزه علمیه اظهار کرد: علامه به آیه 50 سوره طه «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» استناد کرده و فرموده است که اگر انسان به فطرت و طبیعت اولیه خود قرار گرفته باشد و از آن بیرون نرود هدایت خواهد شد، به همین دلیل زیاد میفرمودند اسلام مطابق با فطرت و دین فطرت است و انسان رسول بیرونی و درونی دارد. از نگاه وی، دین حق هم همان علوم انسانی اجتماعی است که باید به عنوان سنن، حاکم بر روابط اجتماعی ما بشود.
شیروانی تصریح کرد: ما از مرحوم علامه در علوم انسانی اسلامی میتوانیم نکات زیادی بیاموزیم که بخش زیادی از آن مرتبط با روشمندی علمی است که امروزه به آن نیاز زیادی داریم؛ اولین نکته اینکه وی تحفظ بر روش یک علم داشته است، یعنی ایشان وقتی فلسفه میگفت فقط به برهان و دلیل استدلال میفرمود و کاری به آیه و روایت نداشت. در اصول فلسفه ایشان شاید حتی یک آیه و روایت پیدا نکنیم چون بحث، فلسفی است ولی ملاصدرا اینطور نبود.
این استاد حوزه با بیان اینکه علامه وقتی وارد تفسیر هم شدند فقط قرآن به قرآن تفسیر کردند، افزود: البته آنجا مباحث روایی و اخلاقی و علمی هم دارند ولی در اصل تفسیر فقط به روش قرآن به قرآن خود پایبند بودند؛ ایشان در آیه اکمال (غدیر) با اشاره به خود آیه به اثبات بحث میپردازند و سراغ روایت نمیروند؛ ایشان در مقام تفسیر هم تحفظ به این روش دارند و به همین دلیل هم المیزان مورد قبول مخالفان ایشان هم هست.
وی با تاکید بر اینکه ما در علوم انسانی باید روشمند عمل کنیم، اضافه کرد: علوم انسانی حوزههای مختلفی دارد که بخشی از آن، تجربی و علمی به معنای خاص خود است و مدعیاتش را براساس شواهد تجربی اثبات و نفی میکند مانند موضوعات علم جامعهشناسی و علم اقتصاد؛ در بخش تجربی باید براساس روش آن علم بحث کنیم و سراغ آیات و روایات نرویم ولی در مباحث تجویزی، بحث تفاوت دارد.
وی تاکید کرد: علامه بر مرز بین دانشها تحفظ داشتند، یعنی وقتی در عرفان هستیم فلسفه نگوییم و بالعکس؛ ایشان جامع بین منقول و معقول و مشهود بودند و جمع سالم کردند و نه جمع مکثر و بین مباحث خلط نکردند، در صورتی که وقتی شرح منظومه را میخوانیم نمیدانیم فلسفه میخوانیم یا عرفان و آیه و روایت؛ مرحوم فیض کاشانی هم تا حدودی تحفظ به مرز بین علوم داشته است ولی کسی مانند علامه را با این دقت در این موضوع سراغ نداریم.
شیروانی گفت: ما اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم باید تمرکز خود را در بخش تجویزی بگذاریم و نه توصیفی؛ مثلا اقتصاد دو بخش توصیفی و تجویزی دارد و در بخش تجویزی آموزههای دینی و اسلامی میتواند مؤثر باشد؛ علوم انسانی غربی تحت تاثیر پوزیتیویست، تمرکز خود را بر بخش توصیفی گذاشت و اول گفتند علوم انسانی نباید تجویزی شود زیرا ارزشی خواهد شد ولی کمکم به این نتیجه رسیدند که این درست نیست زیرا غایت علوم انسانی، هدایت جامعه است و این بدون ارزشگذاری ممکن نیست و دانش تجربی در حوزه ارزشها لال است و چیزی برای گفتن ندارد و در حوزه ارزشهاست که ما به فطرت الهی و انسانی که مطابق دین است نیاز داریم.
استاد حوزه علمیه بیان کرد: ما بایدها و نبایدهای خودمان را مطابق با ساختار وجودی خود و عالم واقع قرار دهیم و هماهنگ با خلقت و آفرینش و راهی که هستی طی میکند برنامهریزی کنیم با این بیان اسلامی شدن وجه معقولی هم پیدا میکند.
وی گفت: ما در علوم تربیتی و مدیریتی و روانشناسی و ... ابتدا باید حالت معقولی را در مرکز توجه خود قرار داده و از توصیفات و دانشها درباره انسان و جامعه و روابط برای رسیدن به آن امر مطلوب بهره ببریم و بهترین هادی ما در اینجا آموزههای دینی و فطرت الهی انسانی است.
انتهای پیام