به گزارش ایکنا؛ هشتاد و پنجمین جلسه از درس تفسیر آیتالله احمد عابدی، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه برگزار شد. این جلسات تفسیر بر مبنای تفسیر مجمعالبیان پیش میرود و در ادامه مباحث تفسیری مربوط به آیات 77 و 78 سوره بقره «أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ * وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» را میخوانید؛
هر زمانی که «همزه» و «واو» جمع شوند، قانون ادبی این است که «همزه» صدر کلام قرار میگیرد، اما در زمان ترجمه، «واو» بر «همزه» مقدم میشود و در ترجمه باید گفت «و آیا نمیدانند» نه اینکه «آیا و نمیدانند». از حیث معنا، «واو» مقدم است، اما به دلیل صدارتطلبیِ «همزه»، «همزه» مقدم میشود. به اینصورت میشود که «و آیا نمیدانند»، یعنی آیا یهودیها نمیدانند که خداوند هم باطن آنها را میداند و هم آشکار آنها را؟ اینها مگر نمیدانند که خداوند باطن را میداند؟ پس اگر اینطور است، چرا مخفیانه حرفهایی را میزنند که نباید بزنند؟ پس چطور جایز میشمرند که حق را نگویند؟ این نهی از حدیث بما هو الحق، عبارت از همان کلامشان است که یهودی به یهودی دیگر میگوید، حرف حق را نزنید. در حالی که یهودیها اقرار دارند که صفات رسول خدا(ص) در تورات آمده است و این را منکر نیستند که خداوند باطن و آشکار آنها را میداند و یهودیها، مانند کفار و منافقین نیستند. اهل کفر و نفاق میگویند اصلاً خدا نمیداند، اما یهودیها قبول دارند که خدا میداند.
این یهودیها از این حیث ملامتشان بیشتر از کفار است. کافر میگوید خدا را قبول ندارم و خدا سِر و باطنی را نمیداند، اما یهودی میگوید خدا را قبول دارم و خدا باطن را میداند، اما با این حال، حرف خلافی هم میزند که این بدتر است. از این حیث، ملامت یهودی بیشتر است و مذمت برای یهودیها، اَلزم محسوب میشود و بیشتر برای آنها تحقق دارد. دقیقاً مثل اینکه یک شیعه و یک بتپرست کار خلافی انجام دهند. بتپرست قائل به عالم بودن خداوند نیست، اما مسلمان میگوید هر کجا که باشم، خداوند نیز همانجا هست و علم دارد، لذا اگر شیعه کار خلافی انجام دهد، ملامتش هم نسبت به دیگران بیشتر است.
اکثر مفسرین نیز همین را گفتهاند. اما برخی گفتهاند معنای آیه این است که آیا این یهودیها نمیدانند که خدا میداند آنچه که اینها مرتکب میشوند؟ که مراد کفر آنها و تکذیب رسول خدا است که آن را پنهان میکنند. به صورت پنهانی میگویند که ما قبول نداریم، اما به صورت آشکار میگویند ما ایمان داریم تا اینکه اصحاب پیامبر(ص) را با این کلام راضی کنند. از قتاده و ابی العالیه چنین معنایی نقل شده است که یعنی خدا تکذیب اینها نسبت به پیامبر(ص) و دروغ گفتنشان را میداند؛ یعنی هم علناً دروغ میگویند و هم باطناً کار خلاف مرتکب میشوند.
آیه بعد این است: «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ». برخی از یهودیها، امی بوده و سواد ندارند و اهل ظن و گمان هستند. قرائت آیه این است که «ابوجعفر» از قراء سبعه و «شیبه» و «حسن» که از قراء شاذ هستند، «اَمانیَ» را بدون تشدید خواندهاند، اما دیگران با تشدید قرائت کردهاند. «ابن جنی»، صاحب کتاب خصائص اللغه که از علمای بزرگ شیعه محسوب میشود، میگوید اصل این است که «امانی» با تشدید قرائت شود، اما تخفیف و بدون تشدید هم در این کلمه زیاد است. اما وقتی یاء حذف میشود، گویا یک چیزی حذف شده که اگر هم حذف نمیشد، مشخص نبود و وجودش نیز در حکم عدم است.
اکنون به این میرسیم که «امانی» به چه معنا است؟ «امی» یعنی کسی که بلد نیست بنویسد. رسول خدا(ص) را نیز به یکی از این سه دلیل امی میگویند؛ اول اینکه همانطور که روز اول خلق شده بود، همانطور بوده است. معنای دوم امی اینکه، مانند همه مردم است، چون اکثریت مردم هم سواد نداشتند، پس وقتی به کسی میگوییم امی، یعنی مانند نوع مردم است و سواد ندارد. سومین معنا این است که میگوییم امی از مادر گرفته شده و همانطور است که مادرش او را زاییده است. معنای نخست، طبق خلقت بود و معنای سوم این است که همانطور که مادرش زایید است. برخی میگفتند وقتی میگوییم امی، یعنی مانند مادرش است، نه پدرش و سواد ندارد، چون اکثر مادرها سواد نداشتند.
اما برای «امانی» چند وجه ذکر شده است؛ یکی از معانی آن، تلاوت و خواندن است. تمنی کردن کتاب خدا، به معنای قرائت و تلاوت است و «کعب بن مالک» گفته است کتاب خدا را اول و آخر شب خواند. شاهد دیگر اینکه گفتهاند کتاب خدا را در شب تهی از چیز دیگری خواند و و داود(ع) نیز زبور را با تأمل تلاوت کرد. همچنین «امانی» به معنای احادیث مختلف هم گرفته شده است.
عربها میگویند «تمنی کردن» به معنای جعل و ساختن است. برخی نیز میگویند من دروغی نگفتهام و اینجا نیز به معنای خلقت است. پس دومین معنای «امانی»، حرفهای بافتنی است. سومین معنا برای امانی، آرزو است؛ یعنی آنها بر خدا چیزی را آرزو میکنند که ندارند، مانند اینکه آروز میکنند اگر هم جهنم بروند، چند روز بیشتر در جهنم نیستند. «زجاج» گفته است اگر کسی چیزی را که نمیداند بگوید، تمنی کرده است. مردم هم کلمه «امانی» را به اینصورت به کار میبرند.
در اعتقادات، انسان باید علم داشته باشد و اگر به چیزی ظن داشت، به ظن عقیده نمیگویند، مثلاً اگر کسی به وجود خدا ظن داشته باشد، نمیگویند اعتقاد دارد. طبق مذهب شیعه، ظن، عقیده نیست، اما برخی از اهل سنت ظن را جزو اعتقاد میدانند.
«زجاج» در ترکیب آیه گفته است «امیون» مبتدا و مرفوع، و «منهم» خبر مقدم است و در قول «اخفش» آمده است که «امیون» مرفوع است، اما نه به دلیل مبتدا بودن، بلکه به دلیل فعل؛ یعنی فعلی وجود دارد که «امیون» فاعل آن محسوب میشود. گویا معنای آیه این است که «اِستقرَ منم امیون» که «امیون» فاعل فعل مستتر «استقر» است. پس «زجاج»، قائل به مبتدای موخر است و «اخفش» قائل به فاعل فعل محذوف. «ابوعلی فارسی» هم گفته است که «اخفش» نمیگوید که «امیون» فاعل «استقر» باشد، بلکه «اخفش» میگوید «امیون» به دلیل «منهم» مرفوع است که «منهم» جار و مجرور است و «امیون» به ظرف «منهم» مرفوع میشود و روش «سیبویه» این است که «امیون» بنا به مبتدا بودن، مرفوع است، پس در کلمه «منهم»، به نظر «سیبویه» ضمیری هست که به «امیون» برمیگردد.
انتهای پیام