بازخوانی نقش روحانیت در انقلاب مشروطه؛ تنها نیرویی که حکومت را مجبور به عقب‌نشینی کرد
کد خبر: 3914192
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۴

بازخوانی نقش روحانیت در انقلاب مشروطه؛ تنها نیرویی که حکومت را مجبور به عقب‌نشینی کرد

علیرضا ملایی توانی با بیان اینکه برای شکل‌گیری انقلاب مشروطه نیاز به یک ائتلاف بود تا همه معترضان به رغم دیدگاه‌های متفاوت با هم متحد شوند، اظهار کرد: این اتحاد و انسجام زمانی شکل می‌گرفت که روحانیت در محور کار باشد، چون فقط روحانیت قادر بود که مردم و معترضان را بسیج کند و آنها را در برابر حکومت نگه دارد و با توجه به جایگاه و نقشی که مرجعیت دارد حکومت را مجبور به عقب‌نشینی کند.

۱۴ مرداد ۱۲۸۵ روزی است که فرمان مشروطیت صادر شد. انقلاب مشروطه، محصول زمینه‌ها و عوامل مختلف فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نحوه عملکرد و تعامل نیروهای اجتماعی است. در این میان نقش روحانیت به عنوان مهم‌ترین عامل در ساماندهی جامعه ایران در زمان انقلاب مشروطه مطرح می‌شود.

در واقع نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی معاصر ایران کاملاً مشهود است، اما انقلاب مشروطه یکی از این مقاطع حساس است که بی‌شک نحوه صف‌بندی نیرو‌های اجتماعی به ویژه روحانیت در این نهضت از اهمیت زیادی برخوردار است. در همین رابطه پرسش‌هایی در زمینه چگونگی تشکیل ائتلاف با محوریت تلاش روحانیت و همچنین ظهور تعارضات آنان با روشنفکران در ادامه جریان این انقلاب مطرح است که می‌تواند برای ما درس‌آموز باشد. در این زمینه با علیرضا ملایی توانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، که چندین کتاب درباره نیروهای مذهبی در تاریخ و همچنین کتابی درباره انقلاب مشروطه به رشته تحریر درآورده است، به همین مناسبت گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌توانید آن را بخوانید.

ایکنا ـ جنابعالی در زمینه نقش نیروهای مذهبی در تاریخ، کتابی با عنوان «از کاوه تا کسروی» و یکی دیگر به نام «سه روحانی دگراندیش» دارد که در آن‌ها نقش روحانیت را در تاریخ بررسی کرده بودید. الان بیشتر می‌خواهیم در مشروطه متمرکز شویم که نقش روحانیت چگونه بوده و چه ظرفیت‌هایی را ایجاد کرده است. ابتدا خوب است که تاریخچه و تحولات روحانیت در ساحت سیاسی جامعه ایران بپردازیم.

برای بحث درباره انقلاب مشروطه باید به ساختار جامعه ایران پیشامشروطه برگردیم، در جامعه ایران پیشا‌مشروطه چون هنوز با ملت به عنوان یک پدیده مدرن مواجه نیستیم، ناگزیریم که ساخت‌های اجتماعی پیشا‌مدرن را به عنوان کنشگران اصلی جامعه مورد بررسی قرار دهیم. نیروهای اجتماعی پیشامدرن عمدتاً عبارت بودند از عده‌ای از درباریان، روحانیان، زمین‌داران، ایلات و عشایر، بازرگانان و در مرحله بعدی نیروی در حال ظهور روشنفکران. اگر این ترکیب را در نظر بگیریم تقریباً تنها نیرویی که از ظرفیت، قابلیت و توانایی ایستادگی در برابر حکومت برخوردار بود، روحانیت بود.

هرچند ایلات و عشایر هم می‌توانستند این نقش را ایفا کنند، اما پس از اصلاحات و نوسازی‌هایی که صفویان کردند و بعدها مسائلی که در دوره قاجارها اتفاق افتاد، قدرت ایلات و عشایر به شدت کاهش یافته بود. بنابراین مهم‌ترین کنشگر اجتماعی آن زمان جامعه ایران که می‌توانست در برابر حاکمیت بایستد روحانیت بود. که به یک پیشینه تاریخی نیرومندی برمی‌گردد. از زمانی که تشیع در ایران در دوره صفویه رسمی شد، این تشیع نیازمند سخنگویان، متولیان و مفسرانی بود که آنها هم روحانیان ایران بودند. روحانیت شیعه به عنوان یک طبقه نیرومند در دوره صفویه و در درون ساخت سیاسی صفویه شکل گرفت و تا امروز به عنوان یک نیروی اجتماعی مؤثر در عرصه سیاست و جامعه ایران باقی مانده است.

اثرگذاری سیاسی با تشکیل نهاد مرجعیت

هم‌زمان با شکل‌گیری طبقه روحانیت، گسترش مدارس مذهبی و بازخوانی متون فقهی و فکری و حدیثی شیعه و گسترش و تقویت شهرهای مذهبی و نهایتاً تعداد کمی و کیفی روحانیان و ایجاد سلسله مراتب رهبری در درون روحانیت و سرانجام تشکیل نهاد مرجعیت در ابتدای دوره قاجار باعث شد که روحانیت به یک نیروی اثرگذار در صحنه سیاسی ایران تبدیل شود. البته در دوره صفویه این مسئله آغاز شد، زیرا به یک تقسیم قدرت در امور شرعی و عرفی می‌رسیم که امور شرعی را روحانیون به عهده داشتند. مقاماتی مانند صدر یا صدرالصدور که در پایان دوره صفویه با آن مواجه‌ایم، نشان می‌دهد که اینها روحانیانی هستند که قدرت بسیار بالایی دارند؛ یعنی مجموعه‌ فرایندها مربوط به آموزش، قضاوت و تربیت دینی را به عهده داشتند. بنابراین نیرویی بودند که با بدنه جامعه به شدت پیوند داشتند.

بعد از اینکه افغان‌ها به ایران حمله کردند و حکومت صفویه سقوط کرد، افغان‌های مهاجم و مسلط به امور ایران وقتی که اصفهان را تسخیر کردند چون گرایش‌های رادیکالی شدید ضدشیعی داشتند، امنیت روحانیون به خطر افتاد، بنابراین مهاجرت آنها به عتبات آغاز شد، که نقطه مهمی در تحولات ایران آینده است. کربلا، نجف، سامرا، کاظمین جاهایی بودند که علمای ایرانی رفتند و در آنجا مستقر شدند. بعد از صفویه، افشارها که بر سرکار آمدند نادرشاه برای اینکه خودش را از زیر سلطه نفوذ معنوی و سیاسی صفویان خارج کند، او هم گرایش‌های ضدصفوی داشت و گاه هم تلاش می‌کرد که ایران را در پیوند با جهان اسلام تعریف کند. بنابراین از آن سیاست‌های مذهبی شیعه‌مدارانه ایدئولوژیک دوره صفوی فاصله بگیرد.

روحانیت در پساصفویه

به همین خاطر باز فضای تنگی برای روحانیت شیعه پیش آمد، روحانیت شیعه در عتبات مستقر شدند و در آنجا شروع به نهادسازی و تأسیس مدرسه‌های علمیه و گسترش ایده‌های شیعه و فعالیت‌های متنوعی کردند. آن‌ها در عین حال مرجع پاسخگویی به مشکلات و مسائلی بودند که ایرانیان شیعه داشتند. بخشی از این روحانیان به صورت پراکنده در جاهای مختلف کشور مانند شهرهای بزرگ حضور داشتند، اما بخش عمده و مؤثر و تعین‌گر‌شان همچنان در عتبات بودند. در دوره زندیه هم این روند ادامه داشت، هرچند رابطه کریم‌خان با علما رابطه مثبت و مساعدی بود، اما روحانیت شیعه که به عتبات رفته بودند دیگر به ایران برنگشتند.

در دوره قاجار، قاجارها تلاش کردند که پیوندشان را با صفویان حفظ کنند و خودشان را میراث‌خوار آنها تلقی کنند و ادامه‌دهنده راه آنها باشند تا بتوانند از آن مشروعیت و جایگاهی که صفویان داشتند استفاده کنند، اما در عمل این گونه نشد. در دوره قاجار می‌بینیم مسائلی رخ می‌دهد که به تدریج زمینه تنش بین روحانیان و قاجارها را ایجاد می‌کند. البته در ابتدای کار وقتی ایران مورد تعرض روس‌ها قرار گرفت و خطر استیلای کفار روس بر ایران مطرح شد علمای عتبات و علمای روحانی مقیم ایران تلاش کردند که از حکومت قاجار دفاع کنند و به همین خاطر می‌بینیم که اعلام جهاد می‌دهند، آیت‌الله مسیح مجتهد و دیگران وارد ایران می‌شوند و از حکومت حمایت می‌کنند و در برخی از صحنه‌های جنگ هواداران‌شان شرکت می‌کنند، اما به هر حال در این جنگ‌ها ایران شکست می‌خورد و بخشی از قلمروش از بین می‌رود و طبیعتاً خطر بازسلطه روس‌ها بر ایران قوی می‌شود و از سوی دیگر نفوذ قدرت‌های خارجی به طور کلی روس و انگلیس بر امور ایران و رواج جریان‌های انحرافی مانند بابیه، وهابیت و غیره نهایتاً علمای روحانی را به رغم نزدیکی‌های اولیه که با قاجارها داشتند به یک واگرایی کشاند.

ایکنا ـ به انقلاب مشروطه می‌رسیم، کنشگری روحانیت در این انقلاب چگونه است؟

مهم‌ترین عاملی که باعث شد جایگاه روحانیت شیعه به شدت تقویت شود تأسیس نهاد مرجعیت از سوی شیخ مرتضی انصاری در دوره قاجاریه بود که باعث شد یک نوع تمرکز مالی، فتوایی و در واقع یک نوع وحدت و انسجام دادن به روحانیت پراکنده صورت گیرد. در رأس اینها شخصی به نام مرجع عام بود، مرجع شخصی بود که می‌توانست فتاوای دینی صادر کند و مقلدان و هواداران او مشکلاتشان را از او می‌پرسند، حتی درباره مسائل اجتماعی و سیاسی از او نظر بخواهند. از تشکیل نهاد مرجعیت یک قدرت دوگانه، یک حاکمیت دوگانه در ایران شکل گرفت؛ این را در کتاب سه روحانی دگراندیش تحت عنوان حاکمیت سلطانی ـ روحانی یا حاکمیت دیوانی ـ روحانی یا مرجعیت و سلطنت آورده‌ام.

این دوگانگی در تاریخ ایران تداوم پیدا می‌کند. حکومت قدرت بیرونی را در دست دارد، یعنی ارتش دارد، مالیات می‌گیرد، ساختار قدرت را دارد و ... اما درست است که نهاد روحانیت این چیزهای ظاهری را در دست ندارد، اما روی قلب و احساسات و دیانت مردم نفوذ دارد؛ یعنی در واقع این نفوذ روی قلب‌هاست. اگر حکومت برای تقویت جایگاه خودش مالیات می‌گیرد، روحانیت و مرجعیت هم وجوهات دریافت می‌کند. بنابراین نهادی مستقل از حکومت است. کاملاً مستقل و هیچ وابستگی سیاسی، مالی و سازمانی به حکومت ندارد. بنابراین تنها نیرویی است که می‌تواند در این حاکمیت دوگانه ایفای نقش کند. البته بگذریم که حکومت هم تلاش می‌کرد بخشی از روحانیت را با خودش همراه کند، به همین خاطر سعی می‌کرد منصب قضاوت را به اینها واگذار کند و آنها را به گونه‌ای به خودش نزدیک کند.

ایکنا ـ منصب قضاوت که از ابتدا در روحانیت وجود داشته است.

بله، بود. قضاوت شرعی و عرفی داشتیم که دست روحانیون بود، اما روحانیون مستقل از حکومت هیچ وقت این منصب‌ها را نمی‌پذیرفتند، هرچند سعی می‌کردند که از مراجع بخواهند که قضات را معرفی کنند، اما وقتی قضات معرفی می‌شدند به دلیل ساختار فاسد، کارگزار حکومت می‌شدند و ارتباطشان با روحانیت اصلی از دست می‌رفت. به هر حال بخشی از اینها وعاظ‌السلاطین شدند و در خدمت حکومت قرار گرفتند و در دفاع از حکومت رساله نوشتند و پادشاهان قاجار را به عنوان ظل‌الله شناختند، اما بخش دیگر که به دلیل بحران اجتماعی – اقتصادی دوره قاجار و ضعیف شدن سطح معیشت مردم، خطر سلطه قدرت‌های خارجی و همچنین گسترش فرقه‌های ضاله از حکومت ناراضی بودند و خواهان تغییرات در ساختار قدرت بودند. طبیعتاً این نارضایتی عمومی از ساختار اجتماعی – سیاسی و سیاست‌های حکومت تنها مختص روحانیت نبود.

بازرگانان و بسیاری از تولیدگران عامه ایران آن زمان که تحت تأثیر ورود کالاهای صنعتی غرب، مشاغل و بازار خود را از دست داده بودند و درآمدشان کاهش پیدا کرده بود، به جرگه معترضان پیوستند. بازرگانان وقتی وضعیت کشور را با کشورهای پیشرفته مقایسه می‌کردند آنها هم خواهان تغییر این وضعیت بودند. از حاکمیت یک نوع قانون که بتواند امنیت نسبی را در جامعه حاکم کند، خواستار بودند. در کنار این نیروها زمین‌داران هم به همین نسبت ناراضی بودند، زیرا هزینه حکومت افزایش پیدا می‌کرد و درآمدهایش افزایش می‌یافت، در نهایت فشار بیشتری بر زمین‌داران می‌آورد که از آنها مالیات بیشتری بگیرد، چون در آن زمان زمین سرچشمه ثروت بود. مجموعه اینها شرایط را خیلی سخت کرد، به همین خاطر فروش املاک و واگذاری و فروش مناصب اداری در دوره قاجار فوق‌العاده توسعه پیدا کرده بود.

مهم‌تر از اینها یک جریان رو به رشدی به نام روشنفکران شکل گرفت که سخنگویان جامعه نو و در حال تغییر و مدرنی بود که در اروپا تعین پیدا کرده بود و خواهان اصلاحاتی به همان سبک در اداره جامعه به همان شیوه اروپایی بودند؛ یعنی خواهان کاهش قدرت بی‌حد و حصر حکومت و خیلی از آن ساختارهای متصلب پیشامدرن جامعه ایران بودند. برای اینکه انقلاب شکل بگیرد نیاز به یک ائتلاف بود. ائتلافی که همه معترضان به رغم دیدگاه‌های مختلف و متفاوت باید با هم متحد می‌شدند.

روحانیت در محوریت ائتلاف انقلاب

این اتحاد و انسجام زمانی شکل می‌گرفت که روحانیت در محور کار باشد، چون فقط روحانیت قادر بود که مردم و معترضان را بسیج کند و آنها را در برابر حکومت نگه دارد و با توجه به جایگاه و نقشی که مرجعیت دارد، حکومت را مجبور به عقب‌نشینی کند. بنابراین می‌بینید وقتی اعتراض‌هایی شکل می‌گیرد، معترضان مجبور بودند که در جاهایی مانند اماکن مقدس، مساجد یا حتی در اسطبل سلطنتی بسط بنشینند، گاهی در منزل علما بسط می‌نشستند و خواهان تغییرات عملکرد یا به عقب‌نشینی واداشتن حکومت در مقاطعی می‌شدند و سعی می‌کردند که از مواضع خودشان دفاع کنند.

بنابراین انقلاب مشروطه محصول شکل‌گیری یک ائتلاف فراگیر از جریان‌های مختلف معترض به رغم ایدئولوژی‌ها و رویکردهای متفاوت بود، اما همه در اینکه باید سلطه قدرت‌های خارجی کاهش پیدا کند، استبداد به پایین‌ترین سطح برسد، حاکمیت قانون و عدالت برقرار شود، تا آزادی‌های مدنی بسط پیدا کند، متحد بودند و بدین ترتیب مقدمات انقلاب فراهم شد.

ایکنا ـ در داخل روحانیت نظرات یکپارچه نبود؛ برای مثال از یک سو آخوند خراسانی را داریم که به پدر معنوی انقلاب مشهور است و از سوی دیگر شیخ فضل‌الله نوری را داریم که مخالف انقلاب است و توسط انقلابیون اعدام می‌شود. آیا این انشقاقی نظری در بین برخی علما، در بعد از انقلاب رخ می‌دهد یا زائیده دو دیدگاه متفاوت است که ریشه داشته ولی بعداً خود را نشان می‌دهد؟

ساخت یکپارچه روحانیت در ابتدای دوره قاجار که همراه حکومت است، به تدریج به دو شعبه اصلی تقسیم شد. یک شعبه کاملاً مستقل، غیردولتی و معترض حکومت که ممکن بود در درون آنها نیروهایی مستقل غیرسیاسی هم باشند. بخش دیگر روحانیتی بودند که کارگزار حکومت شدند و به همکاری با دولت پرداختند و منصب آموزش، قضاوت و ... را به عهده گرفتند. اما وقتی به انقلاب مشروطه می‌رسیم تقریباً دو دسته از روحانیت داریم، دسته‌ای که در کنار حکومت هستند و دسته‌ای که منتقد و معترض حکومت‌اند.

آنهایی که منتقد و معترض‌اند هنوز یک ایده روشن برای حاکمیت و طرح بدیلی از حکومت در ذهن ندارند، اما در کنار اینها برخی از روشنفکران این ایده را مطرح کردند. البته امروز می‌شنویم که برخی از روحانیون بیان کردند که این ایده را داشته‌اند. مثلاً طباطبایی در خاطراتش می‌نویسد: زمانی که از طرف میرزای شیرازی به ایران آمدم آن‌موقع خیال تشکیل حکومت مشروطه در ایران را داشتم. ناصرالدین من را خواست و گفت که مشروطه برای ایران زود است، آیا متوجه اقتضائات این سخن هستید؟ تا آن موقع عجالتاً عقب نشستم».

اما در ادبیات روشنفکری ایران بحث پارلمان، حاکمیت قانون، تفکیک قوا، ضرورت تشکیل مجلس، مطرح بود و بخشی از روحانیون منتقد مخالف حکومت با این بحث‌ها آشنا بودند و آنها را خوانده بودند. بنابراین وقتی بحث انقلاب مشروطه و تغییر ساخت سیاسی ایران مطرح بود، چون روحانیت هیچ بدیل اندیشیده‌ای درباره ضرورت ایجاد یک حکومت دینی در اختیار نداشت، مجبور بود دوگانه عمل کند یا اینکه در کنار شاه بایستد و از همین وضع موجود دفاع کند یا اینکه در کنار منتقدان بایستد و از الگوی آنها دفاع کند.

روحانیون مشروطه‌خواه همین کار را کردند؛ البته روحانیون معترض هم در درجه اول همین کار را کردند به دلیل اینکه بسیاری از آنها هیچ فهمی از مشروطیت نداشتند و روشنفکران هم در به اشتباه انداختن این روحانیون آشکارا نقش داشتند و آنها چنان وانمود می‌کردند که مشروطیت یا حکومت قانون، آزادی یا مشورت یا مجلس همه اینها چیزهایی است که ریشه در کتاب و سنت دارد و ابداع غربی نیست. آنها دقیق‌تر از ما تاریخ ما را خوانده‌اند و دقیق‌تر از ما احکام را انجام می‌دهند، همه اینهایی که دارند انجام می‌دهند به دلیل پایبندی آنها به مواریث اسلامی است. ما فقط اسم‌مان مسلمان است، اما مسلمان واقعی آنها هستند که راه پیشرفت خودشان را پیدا کرده‌اند.

ایکنا ـ در واقع همان نکته‌ای که آجودانی در کتاب معروفش مطرح می‌کند. به نظر شما به چه دلیل روحانیت مشروطیت را می‌پذیرد و در ادامه چه اتفاقی در داخل جریان منتقد حاکمیت رخ می‌دهد؟

روحانیون در آن دوره یا از سر ناآگاهی یا فریب خوردن یا از سر ناچاری یا از سر انتخاب بین بد و بدتر ایده مشروطیت را پذیرفتند. وقتی ایده مشروطیت در ایران بسط تاریخی پیدا کرد به تدریج ماهیتش روشن شد. در ابتدا چون هنوز یک ساختار سیاسی به نام مشروطه شکل نگرفته بود هنوز تفکیک قوا تعریف نشده بود و نهادهای مدرن من‌جمله مجلس تأسیس نشده بود و قانون وضع نشده بود، روحانیون منتقد از جمله شیخ فضل‌الله به دلیل ناآگاهی این را پذیرفتند، اما وقتی که وارد مرحله عمل شدند، وقتی قانون انتخابات نوشته شد، قانون اساسی نوشته شد، بعد مجلس تأسیس شد و بعد برابری‌ها و آزادی‌ها مدنی به پا شد و مطبوعات و رسانه‌های مختلف وارد گفت‌وگو شدند و بسیاری از اسرار جامعه ایران را از پرده بیرون آوردند و آنها را به فضای عمومی کشاندند، روحانیت به دو شعبه تقسیم شدند.

بخشی از آنها معتقد بودند که مشروطه درست است که فکر غربی است، اما می‌توانیم آن را با ایده‌های اسلامی بیامیزیم، چنانکه روشنفکران هم گفتند این از درون اسلام درآمده است و می‌توانیم آن را با قرائت دینی خودمان و فرهنگ خودمان بیامیزیم و به جامعه ایران عرضه کنیم. همانطور که می‌دانید بر اساس آموزه‌های شیعی ایجاد هرگونه حکومتی در زمان غیبت ظلم و کفر است. اما این وجه از مشروطه، ایجاد پارلمان، تفکیک قوا و ... اگرچه در دوره غیبت مشروعیت ندارد، اما در قیاس با وضعیت موجود و حکومت ظالم، فاسد، ستمگر و ناکارآمد قاجار گامی به پیش است و تقریباً اگر رضای امام زمان(عج) را درپیش ندارد، اما رضایت توده‌های مردم را در پی دارد و باید تلاش کرد این حاکمیت را با آرمان‌ها و موازین دینی نزدیک کرد. اتفاقاً خود شیخ فضل‌الله هم در یک درجاتی به این می‌اندیشید. 

ایکنا ـ دیدگاه مشخص دیگری را مرحوم آخوند خراسانی داشت که از او به عنوان رهبر معنوی یاد می‌شود که فرمودید ریشه‌های دینی داشته است. اما گروه دیگری که می‌گویید روشنفکران علما را فریب می‌دادند تا به مشروطه بپردازند، چه دیدگاهی داشتند.

وقتی که در آستانه اعتراضات اجتماعی ـ سیاسی قرار می‌گیریم و نخستین مراحل انقلاب آغاز می‌شود، مثلاً از خراب کردن ساختمان بانک استقراضی روس، به توپ بستن بازرگانان قند تا تبعید میرزای مجتهد از رفسنجان، نهایتاً به تحصن در مسجد شاه و مهاجرت صغری و بعد مهاجرت کبری می‌رسیم. سرانجام هم تحصن در باغ سفارت انگلستان و صدور فرمان مشروطیت را داریم. همه اینها نشان می‌دهد که خیلی وضعیت پیچیده‌تر از آن چیزی است که گفته می‌شود.

اولاً مشروطه‌خواهان ایران چه روحانیون و چه روشنفکران، درجات یکسانی در فهم نظام مشروطه نداشتند. معدودی از روشنفکران که آقای ملک‌زاده از آنها به عنوان کمیته انقلاب یاد می‌کند، شاید بیشترین فهم را از اقتضائات نظام جدید داشتند و آنها بودند که این را کاملاً می‌فهمیدند و در آثار و گفتارشان منعکس می‌کردند، اما بقیه آنها هم تقریباً فهم روشنی نداشتند. در میان روحانیان هم همین وضعیت بود. معدودی از روحانیون ایران ماهیت نظام مشروطیت را می‌فهمیدند که فکر می‌کنم یکی از آنها آیت‌الله طباطبایی بود، از خوش‌روترین، صادق‌ترین و بهترین رهبران انقلاب مشروطه بود و دیگران شاید فهم دقیقی از انقلاب مشروطه نداشتند.

بحث‌های سیاسی در باغ سفارت انگلستان

به همین خاطر وقتی تحصن در باغ سفارت انگلستان رخ می‌دهد، ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد که طی دوره کوتاه اقامت در سفارت انگلستان، مردم به اندازه ده سال آگاهی سیاسی پیدا کردند و نشان می‌داد که در آنجا بحث‌ها و گفت‌وگوهای جدی درباره آینده ایران و آینده این مبارزه انجام می‌شده، به همین خاطر وقتی فرمان مشروطه صادر می‌شود، حداقل سه فرمان داریم. فرمان اول اساساً یک نگاه دینی اشرافی اریستوکراتیک دارد، فرمان دوم دموکراتیک‌تر می‌شود، ولی باز از مجلس شورای اسلامی سخن گفته می‌شود. فرمان سوم از مجلس شورای ملی یاد می‌شود و نهایتاً این مرحله می‌گذرد.

در میان روحانیون هم همین‌طور بود. در میان روحانیون ایران گفت‌وگوهایی داریم، در مهاجرت کبری در قم بین شیخ فضل‌الله نوری و طباطبایی که در آنجا طباطبایی فهم و خوانش خودش را از انقلاب مشروطه به رخ می‌کشد و توضیح می‌دهد و سعی می‌کند تا شیخ فضل‌الله نوری را راضی و آگاه کند. به هر حال، وقتی جنبش به پیروزی رسید و فرمان مشروطیت صادر شد، نوبت به مرحله بعدی جنبش یعنی مرحله نهادسازی می‌رسد. مرحله گذار از ساخت پیشامدرن به مرحله ساخت دموکراسی.

اینجاست که روشنفکران دیگر نمی‌توانند تقیه کنند، اگر آنها تاکنون می‌کوشیدند ذهنیت علما را به این برانگیزانند که آنچه گفته می‌شود و پرسش این جنبش است، درواقع برخاسته از میراث‌های اصیل فکر دینی است. اکنون برای نهادسازی بایستی براساس الگوهای غربی عمل می‌کردند. قانون انتخابات و قانون اساسی می‌نوشتند، انتخابات برگزار می‌شد، آزادی‌های بیان و قلم شکل می‌گرفت، برای اولین بار مضمونی کاملاً جدید که از نظر فکر مذهبی آن زمان نوعی بدعت محسوب می‌شد، وارد فرهنگ سیاسی ایران شد.

ایکنا ـ یعنی تعارضات نظری نهان و مبنایی، در اینجا خود را ظاهر می‌کنند؟

دقیقاً در اینجا، یعنی در مرحله نهادسازی بود. وقتی قانون اساسی می‌نویسی، وقتی از برابری همه سخن می‌گویی (مانند برابری مسلم و غیر مسلم، برابری شاه و گدا) طبیعتاً از منظر فکر علمای سنتی آن روز پذیرفته نبود و ممکن بود تعارضاتی درست کند. یا اینکه وقتی قانون‌گذاری می‌کنید، اینها می‌گویند که قانون‌گذاری خاص خداست و بشر فاقد چنین حقی است. در کل باید به تدریج استدلال می‌شد و در اینجا بود که معرکه جهان‌بینی‌ها و ایدئولوژی‌ها درگرفت و تعارضات و تنش‌ها آغاز شد و استدلال‌های مختلف صورت گرفت.

در این استدلال‌های مختلف هم روشنفکران باید از کار دفاع می‌کردند، البته بازرگانان هم با آنها ائتلاف کردند (بارگانان حلقه واسطی بین روشنفکران و روحانیون بودند). البته بازرگانان معتمد روحانیون هم بودند چون وجوهات زیادی را به آنها می‌دادند. به همین خاطر آنها هم کوشیدند که روحانیون را با جریان انقلاب همراه کنند. در اینجا بخشی از روحانیون همراه شدند، اما سعی کردند تفسیر، خوانش و فهم دینی خودشان را همچنان حفظ کنند. اما معلوم بود که ماهیت این جنبش در مرحله نهادسازی یک حرکت سکولار بود. طبیعتاً اگر انقلاب مشروطه نهادینه می‌شد و مستقر می‌شد و پیش می‌رفت روحانیت به طور طبیعی از صحنه سیاست دور می‌شد، چون جدایی دین از سیاست یکی از ویژگی‌های ساختاری ایده‌های روشنفکران درباره مشروطیت بود.

ایستادگی شیخ فضل‌الله در برابر جریان سکولار

روحانیون از جمله شیخ فضل‌الله نوری این را متوجه شدند و در برابر آن ایستادگی کردند، اینجا بود که آن تنش‌ها و تعارضات بروز کرد. بنابراین هرچه انقلاب در مرحله انکشاف تاریخی قرار می‌گرفت و کلاف انقلاب بیشتر باز می‌شد، هویت انقلاب هرچه آشکارتر می‌شد و ماهیت انقلاب هرچه بیشتر مشخص می‌شد، نهادسازی مدرن هرچه بیشتر در درون آن سرعت می‌گرفت و آزادی‌های مدنی توسعه بیشتری می‌گرفت، طبیعتا میزان تنش‌ها و تعارض‌ها و اختلاف‌نظرها افزوده می‌شد. صحنه‌ای از جدال‌ها و تعارض‌ها هم بین روشنفکران و روحانیون (شامل روحانیون نوگرا و سنت‌گرا) و تنش دیگر در بین روحانیون نوگرا و سنت‌گرا و طیف‌های دیگر مانند روحانیون درباری و روشنفکران، درباریان و روشنفکران و همچنین بازرگانان و جریان‌های دیگر بیشتر می‌شد. بنابراین فضای پرتنشی  در پس از انقلاب در صحنه سیاسی رقم خورد که عامل مهمی در بی‌ثباتی سیاسی بود.

ایکنا ـ برخی معتقدند که در بحث تحصن در باغ سفارت انگلیس همه چیز با برنامه بود، حتی پیش‌بینی شده بود که چقدر پتو نیاز دارند، چقدر دستشویی نیاز است. نظر شما چیست؟

بحث درباره تحصن در سفارت انگلستان متأسفانه از متن تاریخی خودش کنده شده و با قضاوت‌های سیاسی ـ ایدئولوژیکی که امروز به ویژه بعد از انقلاب اسلامی بسط پیدا کرده، به هم آمیخته شده است. این باعث شده است تا نتوانیم درباره واقعیت ماجرا آن گونه که بوده فکر کنیم و ارزیابی و نقد داشته باشیم. اعتقادم این است که در چنان فضایی که حتی روحانیت به عنوان بخشی از حاکمیت دوگانه در کنار اعتراض‌های به شکل سنتی خودش  (به شکل مهاجرت و بسط‌نشینی در حرم عبدالعظیم) قادر نیست، حکومت را وادار به عقب‌نشینی کند و ممکن است بی‌پناه باقی بماند و ممکن است حکومت علیه او دست به خونریزی و شدت عمل بزند، طبیعتاً باید دنبال پناهگاه و مکان‌های امن باشد.

در آن زمان انگلیسی‌ها جایگاه و موقعیت‌شان در صحنه سیاست ایران در قیاس با روس‌ها بسیار تضعیف شده بود. انگلیس حکومت قاجار را عموماً وابسته به روس‌ها تلقی می‌کرد و بعد از قرارداد ترکمن‌چای طبیعتاً از هر جنبش اعتراضی پشتیبانی می‌کرد و خوشحال می‌شد که چنین فرصت تاریخی برایشان پیش آمده است. در آن زمان، انقلاب 1905 روسیه هم پیش آمده بود و روسیه از ژاپن هم شکست خورده بود، بنابراین خیلی اولویت‌شان ایران نبود.

در سمت دیگر، مبارزان، روشنفکران و روحانیون آگاه بودند که باید از فرصت بین‌المللی بزرگ استفاده کرد و به نظر آنها تحصن جستن در باغ سفارت انگلستان بود، برخلاف آنچه امروز از سابقه تاریخی انگلستان در ایران و اختلاف منافعی که با این کشور داریم، یا کارشکنی‌هایی که این کشور در امور ایران را می‌بینیم، آنها اینگونه نمی‌دیدند، بلکه فکر می‌کردند که یک فرصت خیلی خوب برای تحقق آرمان‌ها و ایده‌هایی است که داشته‌اند. در واقع در جایی که جان، مال و ناموس افراد در معرض تعرض بود، آنها به دنبال یک پناهگاه می‌گشتند و باغ سفارت انگلستان این پناهگاه را فراهم می‌کرد و آنها در شرایطی که هیچ نقطه امنی نبود، به آنجا پناه بردند و از آنجا سخنان و ایده‌هایشان را به گوش جهانیان رساندند. در واقع سیاست‌زدگی در این نوع قضاوت و شتابزدگی که بعداً اتفاق افتاد واقعیت ماجرا را مخدوش کرده است.

انتهای پیام
captcha