به گزارش ایکنا؛ چهارمین جلسه از درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، امروز، 13 خردادماه، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد. در ادامه مشروح این جلسه از نظر میگذرد؛
کسانی که استفاده از چشم مسلح و ابزار علمی را در رؤیت هلال معتبر نمیدانند، یکی از استدلالهایشان، استدلال به آیه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ» است. فکر نمیکردم که در مورد این استدلال نیاز به بحث زیادی باشد. به خصوص با توجه به محدودیت زمان که برای انجام این مسئله در اختیار ماست، قاعدتاً باید از این استدلال زودتر عبور کنیم تا به دیگر ادله برسیم.
ولی دو نکته موجب میشود که در مورد دلالت این آیه مکث و توقف بیشتری صورت گیرد, نکته اول اینکه برخی از فقها که اهل دقت نظر در مباحث فقهی هستند، اعتماد اصلی خود را در فتوا به عدم کفایت رؤیت با چشم مسلح به همین استدلال قرآنی قرار دادهاند. در مباحث آیتالله شبیری، غیر از استناد به این آیه، مطلب دیگری ندیدم؛ یعنی ایشان دلالت آیه را کافی دانستهاند و یا به تعبیری، وجوه دیگری که برای لزوم رؤیت با چشم عادی است، آنها را کافی ندانستهاند. ایشان فقط همین یک وجه را ذکر کردهاند و فتوایشان مطابق با این استدلال است. این یعنی در نظر برخی از فقها، مهمترین دلیل در این حکم، یعنی رؤیت هلال با چشم غیرمسلح آیه شریفه است.
نکته دوم این است که در مباحثی که در سالهای اخیر در مورد مسئله رؤیت انجام گرفته است، وجوه مختلفی مطرح شده است، اما این وجه که استدلال به آیه مورد توجه قرار نگرفته و بیشتر مباحث بر حول روایات پیش رفته است. یک خلائی در ادبیات مربوط به بحث رؤیت هلال از نظر بررسی دلالت آیه شریفه وجود دارد، لذا اگر قدری در اینجا توقف کردیم و امروز نیز این بحث را ادامه میدهیم از این حیث است.
مهم این است که اول معنا و مفهوم خود آیه روشن شود. مفردات این آیه ابهامی ندارد، اما ابهامی که در آیه شریفه است به دلیل ابهام در سؤال است که از رسول خدا(ص) در مورد اهله میکردند از چه بوده است. در مورد اهله، سؤالهای فراوانی میتوان مطرح کرد. سؤال آنان دقیقاً چه بوده است؟ مستقیماً در این آیه شریفه سؤال توضیح داده نشده است. هلال چیست؟ فلسفه آن چیست؟ یا هلال را چطور میتوان تشخیص داد؟ که محل بحث ما مرحله تشخیص است. این جزئیات که میتواند سؤال را برای ما روشن کند، در آیه شریفه نیامده است و در آیه محذوفی در تقدیر وجود دارد.
اما چطور میشود این تقدیر را تبدیل به تبیین کرد؟ دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه یک شأن نزول معتبر وجود داشته باشد که توضیح دهد آن سؤالی که از پیامبر(ص) میشد، چه سؤالی بود. راه دوم این است که از پاسخ پی برد، به اینکه سؤال چه بوده است. چون تطبیق بین پاسخ و پرسش وجود دارد. برای متکلمی که حکیم است، با این پیشفرض انسان بتواند از پاسخ متوجه شود که سؤال چه بوده است. اینجا نیز شأن نزول در برخی از منابع وجود دارد و هم اینکه قرینه در آیه برای فهم مراد از سؤال است.
آنچه این دو بزرگوار، آقایان شبیری و سیستانی، مطرح کردهاند، این است که سؤال در مورد ماه نو است؛ یعنی سؤال از این مسئله انجام گرفته که ماه نو اعتبار دارد یا ندارد، یا حکمت و فایدهای که در ماه نو وجود دارد، چیست؟ بحث را بر حسب ظاهر آیه روی اهله بردند و هلال نیز معنایش روشن است که همان ماه نو است و استفاده کردهاند که آیه در مقام پاسخ به این سؤال فرموده که این ماه نو به عنوان هلال، شاخص و مواقیت للناس است.
وقتی به تفاسیر مراجعه میکنیم، میبینیم بین چیزی که مفسرین فرمودهاند با چیزی که اینها فرمودند، خیلی فاصله است. اصلاً مفسرین آیه را طور دیگری معنا کردهاند. نمیدانم این تبیین و تفسیری که این دو از آیه دارند، با مراجعه به بحثهای مفسرین بوده یا نه، بر اساس فهم خودشان بحث را مطرح کردهاند. آنکه مفسرین مطرح کردهاند، مبتنی بر یک نکتهای است که اساساً هلال یک وضعی است در ماه. ماه نو که خودش را نشان میدهد، این هلال نمیتواند «مَواقِیتُ لِلنَّاسِ» باشد. میقات یک قطعهای از زمان است که عمل انسان در آن قطعه از زمان انجام میشود. گاهی یک ساعت است، گاهی یک روز، گاهی یک شب و یا یک هفته و یک ماه. کاری که میکنیم در زمان انجام میدهیم.
چون موجود مادی هستیم، در مکان نیز حضور پیدا میکنیم و آن قطعهای از زمان که فعل ما در آن انجام میشود را میقات میگویند. هلال که یک وضعی از ماه است نمیتواند برای ما به عنوان ظرف زمان باشد. پس چطور میتوان گفت که اهله «مَواقِیتُ لِلنَّاسِ» است؟ برای رفع این ابهام آمدهاند در مورد معنای اهله توسعهای دادهاند که مقصود از اهله تغییراتی است که در ماه رخ میدهد. شب به شب وقتی میگذرد هلال قویتر میشود و نورش نیز بیشتر است و تغییراتی دارد. آن وقت ما رفتار خودمان را بر اساس این تغییرات قرار میدهیم، والا اگر تغییر را در نظر نگیرید و ماه را ثابت فرض کنید، از حیث هلال میتوانیم مواقیت داشته باشیم؟ خیر. اگر مثلاً ماه مانند خورشید باشد که همیشه به صورت کامل نور را منعکس میکند، دیگر اول، وسط و آخر ماه نداریم. وقتی که ثابت شد و از نظر نور همیشه کامل بود، نمیتوانیم کار خود را با این شاخص تنظیم کنیم، چون تغییری رخ نمیدهد.
اگر میتوانیم رفتارمان را بر اساس ماه تنظیم کنیم و بگوییم مراسم ما وسط ماه است، این بر چه اساسی است؟ اینکه ماه تغییر میکند و به جایی میرسد که بدر کامل میشود، والا اگر از اول بدر کامل باشد، تشخیص اینکه ماه به وسط رسیده برای ما امکان ندارد. نسبت به خورشید نیز همین است، نمیتوان بر اساس آنچه در خورشید میبینیم مواقیت را تنظیم کنیم.
پس آیه شریفه اهله را مطرح کرده است. اهله را فرموده که مواقیت است، اما خود هلال نمیتواند میقات باشد. یعنی ظرفی را از نظر زمان نمیتواند مشخص کند و تفاوت بین قطعههای زمان ایجاد نمیشود. چه زمانی این تفاوت ایجاد میشود؟ آن زمانی که در هلال تغییراتی باشد و ماه شب سوم با اول فرق کند تا بتوانیم یکی از اینها را به عنوان شاخص برای عمل خود قرار دهیم که وقتی ماه این طور است، این کار را انجام دهیم. لذا مفسران گفتهاند آیه به این معنا است که«یسئلونک عن تغییر الاهله».
والا نه سؤال و نه جواب معنا ندارد و تطبیق بین سؤال و جواب نیست. سؤال این است که با توجه به اینکه هلال در حال تغییر است و ثابت نمیماند، فایدهاش چیست؟ چرا اولش نازک است و بعد به مرور، شب به شب آن را قویتر میبینیم تا به صورت قرص کامل در میآید؟ پس سؤال در مورد مبدأ نیست، یعنی نقطه شروع ماه که هلال باشد، سؤال در مورد آن نیست، سؤال در مورد امتداد این تغییرات است که عمل ما نیز با توجه به این تغییرات، مواقیت مختلف پیدا میکند.
وقتی به مفسرین از عامه و خاصه رجوع کنید، میبینید همه این طور معنا کردهاند. هم در تفسیر کشّاف و هم در تفسیر کبیر امام فخر و هم آنهایی که شأن نزول را مطرح کردهاند که بگویند سؤال چه بود نیز میگویند از پیامبر(ص) سؤالی را برخی مطرح کردند و آن این بود که این تغییرات برای چیست؟ نه اینکه خصوص هلال را مطرح کرده باشند. مراد هلالی که تغییر میکند بود که چه فایدهای دارد؟ چون میدیدند خورشید که تغییر نمیکند و مانند ماه نیست، لذا گفتند ماه چرا این طور است؟ لذا سؤال از تغییر است. محور سؤال هلال است، اما از حیث اینکه تغییر میکند سؤال میکنند.
بر این اساس که همه مفسرین فرمودند و مطابق با ظاهر آیه و شأن نزول است که البته این شأن نزولها را مستقلاً دلیل کافی نمیدانیم، چون حجیت استقلالی ندارند، اما وقتی با ظاهر آیه سازگار باشد، مؤید میشود. بر اساس این، اصلا سؤال در مورد تغییراتی است که در امتداد هر ماهی رخ میدهد و سؤال در مورد هلال به خصوص که ماه نو باشد، از نظر اینکه ماه نو است، نیست، تا بخواهیم بحث کنیم که این ماه نو را چطور باید دید.
همه میبینند، با چشم عادی یا غیرعادی میبینند و للناس چیزی باید باشد که برای همه قابل درک باشد. بحث در این فضا نیست و این بزرگواران در زمان ما، چون با این سؤال مواجه شدند که رؤیت چطور رخ میدهد؟ با چشم عادی یا مسلح هم ممکن است یا خیر؟ لذا دیدند آیه نیز در مورد هلال است و در ادامه ذهنشان به این سمت گرایش یافت که آیه مربوط به بحث ماست، اما بالاتفاق آیه را مفسرین این طور معنا کردند که ربطی به هلال ندارد. از این حیث که به نقطه شروع آن مربوط باشد که نشان دهد چطور است و چطور قابل تشخیص است، ربطی ندارد.
آن نقطه شروع از این نظر ابهام دارد که چطور باید دیده شود که این ابهام در نقطه شروع تغییرات ماه است که ماه خارج از محاق میشود که در حین تولد دیده نمیشود و بعد باید با تلسکوپ و چشم عادی دیده شود. این مشکل در نقطه آغاز است، ولی بعداً که تغییرات رخ میدهد، آن تغییرات که مشکلی از نظر دیدن با چشم عادی ندارد و شب دوم و ... مشکلی ندارد و قابل رؤیت است. اگر گفتید که آیه به تغییر مربوط میشود و به امتداد ماه و این امتداد نیز حسی است، موضوع آیه شریفه اصلاً به بحث ما که در خصوص نقطه شروع است، ارتباطی پیدا نمیکند و سؤال ما را جواب نمیدهد و آیه تغییرات ماه را میگوید که البته محسوس است. آیه شریفه در مقام بیان مبدأ نیست. چون سؤال از تغییر اهله است و وقتی در مقام بیان مبدأ نباشد نمیتوان با زور و زحمت چیز دیگری را استفاده کنید.
علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان بحث میکنند و در آخر به اینجا میرسند و میگویند که ماه ظرف برای انجام یک کار است، اما اهله ظرف نیست و میگویند که باید غرض از سؤال را کشف کرد. غرض این بود که در مورد شهور قمریه که چه فایدهای در زندگی بشر دارد، سؤال میکردند و بعد توضیح میدهد که زندگی بشر چطور بر اساس تغییرات ماه است، اما جالب این است که سؤال، متعلق به شأن شهور قمریه است و اهله را تبدیل به شهور کردهاند.
هلال شکلی از قمر است و آن شکل که مواقیت نیست. در حقیقت تغییر را مبنای عمل میکنیم و میگوییم پنجم ماه این کار را انجام میدهیم. همچنین باید توجه داشت که تغییر معلول هلال نیست که هلال علت باشد. هلال در حرکتی که دارد تغییراتی میکند و با توجه به مواقیت، سؤال در مورد نقطه شروع خروج ماه از محاق نیست. بنابراین فرمایشی که آقایان شبیری و سیستانی دارند با آنچه مفسران میگویند که منطبق بر ظاهر آیه است، سازگار نیست. همچنین اگر سؤال از خصوص هلال بود، باید مفرد این کلمه را میگفت، اما جمع گفته است.
یک آیه دیگر نیز در قرآن است که آن آیه نیز چهبسا قابل استناد باشد و مورد بحث قرار گیرد و آن نیز در ردیف همین آیه است که فرمود «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»، در آیه، فضیلت رمضان را مطرح میکند و بعد مترتب کرده است که هر کس که شهر را درک کرد، باید در این ماه روزه بگیرد.
در شهادت دو خصوصیت معنایی وجود دارد؛ اول حضور، دوم توجه، علم و التفات. این موارد مجموعاً مفهوم شهادت را درست میکند. اگر شخصی در صحنهای نبود، اینجا شهادت صدق نمیکند. ثانیاً اگر حضور دارد، اما التفات و علم پیدا نمیکند، باز هم شهادت صدق نمیکند. باید حضور داشته باشد و هم اینکه دریافت کند که این را شهادت میگویند و همین تعبیر نیز به پیامبر(ص) است که هم حضور و هم توجه و التفات دارند و عمل ما را درک میکنند. یا شهادتی که به اعضا و جوارح است که حضور و علم توأمان است. فرمود هر کسی که شهر را درک کند، یعنی حضور در شهر پیدا کند و توجه هم داشته باشد و بداند، ماه رمضان روزه بیرد.
اما از این آیه چطور میتوان استفاده کرد که رؤیت با چشم عادی باشد؟ استفاده از مفهوم شهر است. ابتدا فرمود «شهر رمضان» و بعد فرمود کسی که شاهد بر شهر باشد. اما شهر یعنی چه؟ شهر را در لغت گفتهاند که از ماده اشتهار و روشن شدن و شایع شدن است و اگر ماه را به وسیله ابزار و آلالات میبینید، معلوم است که شیوع نیافته است. کِی شیوع پیدا میکند؟ آن وقت که همه مردم میتوانند آن را ببینند و قابل رؤیت برای دیدن عموم مردم باشد، والا این ابزار و آلات جنبههای اختصاصی دارد و مصحح برای اطلاق شهر نیست بلکه شهر آن وقتی است که آشکار شده باشد و تا نشود، شهر رمضان نیامده است. بر این مبنا، تولد ملاکی برای شهر نیست. رؤیت با چشم مسلح نیز ملاک نیست.
اما لغت را توجه کنید؛ در مصباح است که شهر اصلش عربی نیست و مأخوذ از شهره است و به معنای انتشار است. در معجم مقاییس است که اصل ماده دلالت بر وضوح امر و روشن شدن میکند. ماه را نیز به دلیل همین وضوح میگویند ماه و در کلام عرب است که به هلال نیز به دلیل وضوحش شهر میگویند و به کل ماه نیز شهر میگویند. پس ما باید ببینیم شهر کِی صدق میکند. چون آیه هر کسی شهر را درک کرد روزه بدارد. بنابراین، ماهی که متولد شده و کسی نمیتواند آن را ببیند بر این اساس شهر اطلاق نمیشود. اینکه بعد از تولد با دستگاه بشود آن را دید، نیز شهر صدق نمیکند و تکلیفی برای ما وجود ندارد.
این استدلال دو جواب دارد؛ یک اینکه اگر در مورد اول ماه این را میگویید، برای آخر ماه نیز باید بگویید. اگر اول ماه چون دیده نمیشود شهر به آن صدق نمیکند، آن دو شب آخر نیز که کسی ماه را نمیبیند شهر اطلاق نمیشود. میگویید، شهر باید دیده شود و وضوح داشته باشد. اگر کسی روز 29 روزه نگرفت و استدلال کرد که شهر صدق نمیکند. اگر که آخر ماه، ماه هست، ولو اینکه نور ندارد و ما نمیبینیم، پس اولش نیز میتواند این طور باشد؛ یعنی در آیه که ابتدا و انتها مطرح نشده است و آیه گفته ماه را بگیرید، اگر اولش را ندیدید میافتد، آخرش را که نمیبینید هم میافتد.
دوم اینکه، این ریشهیابی لغت و تناسباتی که بین اصل و مشتقات و فروع بعدی لغت است و تطوراتی که در زبان رخ میدهد، تطورات در زبان موجب تقیید در مفاهیم نمیشود. وقتی میگویند ماه است، یعنی اینکه نوعاً و غالباً، اشتهار و روشنایی دارد و قابل دیدن است. اگر در یک ماه بیست و پنج روزش کاملاً وضع ماه روشن است و دیده میشود به اعتبار بیستوپنج روز، 29 روزش را میگویند شهر است و در عرف این کار را میکنند، چون غالبش دیده میشود.
مثال هواپیما را زدم که نقطه شروعش روی زمین است. وقتی که روی زمین قرار دارد هم هواپیماست، اما حرکت اصلی آن روی هوا است. نمیشود گفت الآن که در باند است هنوز هواپیما نیست. اینجا حقیقتاً صدق نمیکند و بعداً که نشست هم هواپیما نیست. این طور که نمیشود بحث کرد. تناسبات را در اصلِ معنا درنظر میگیرند، اما در قیود چیست؟ در قیود یک لفظ و معنایی که دارد، این قیود تابع آن ملاکات در الفاظ نیست.
ماه هست، حال شب اولش را ندیدند، یا دیدند، ولی دو نفر دیده و شهادت دادهاند. آیا شهر صدق میکند؟ اینجا که اشتهار ندارد. در شهری که صدهزار نفر است، دو نفر دیدهاند و ممکن است کسی بگوید که از منظر لغت اشتهار تحقق نیافته است و باید صبر کنیم شب سوم که مردم میتوانند ببیند، بگوییم ماه شروع شده است. اینها حرفهای قابل توجهی نیست. حالا در زمان ما که مورد ابتلا قرار گرفته و برای برخیها سخت شده که مثلاً مبدأ ماه رمضان با چشم غیرعادی دیده شود، افرادی یک سری وجوه مختلفی را که وجوه استحسانی است و قرص و محکم نیست، میآورند و ایرادی هم ندارد که در بحث، همه وجوه آورده شود.
به نظر بنده دلالت آیه بر قول مخالف، خیلی روشنتر است. قول کسانی که معتقدند به اینکه در مبدأ ماه رمضان و همین طور شوال و .. ما تابع واقعیت ماه هستیم، نه تابع اینکه با چشم عادی یا حتی با چشم مسلح دیده شود. تابع این هستیم که شهر تحقق یافته است یا خیر. شهر چطور تحقق مییابد؟ ماه که متولد شود، شهر تحقق یافته است. آیه دلالت میکند که هر چیزی موجب درک ماه شود، کفایت میکند، خواه مستقیم باشد یا غیرمستقیم. لذا این آیه، نهتنها مؤیدی برای کسانی که میگویند صرفاً چشم عادی معتبر است و چشم مسلح را معتبر نمیدانند نیست، بلکه مؤید برای کسانی است که چشم عادی و غیرعادی و طرق مختلف را کافی میدانند، کما اینکه این استدلال در کلمات کسانی که قائل به این نظر هستند دیده میشود.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام