مرورری بر انتظاری 23 ساله برای یافتن فرزند/ سالی که در کنار تو تحویل می‌شود
کد خبر: 3483807
تاریخ انتشار : ۰۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۱
به مناسبت روز تکریم مادران و همسران شهدا؛

مرورری بر انتظاری 23 ساله برای یافتن فرزند/ سالی که در کنار تو تحویل می‌شود

گروه اجتماعی: شهید سعید حیدری یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که پیکر پاکش پس از 23 دوری از خانواده، به آغوش خانواده بازگشت؛ در این گزارش به مناسبت روز تکریم مادران و وهمسران شهدا پای صحبت‌های مادر این شهید نشستیم؛ مادری که می‌گوید: صدهزارمرتبه خدا را شاکرم که سعید پیدا شده و هر روز می‌توانم به دیدنش بروم، امسال دیگر انتظار به سر رسیده و سال تحویل را در کنار پسرم بودم.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، پنج‌شنبه‌ها که می‌شود، بیقراری می‌کنم، عکست را بر می‌دارم و بی هوا دلم مرا به سمت تو می‌کشاند، خوشحالم انتظار 23 ساله‌ام به پایان رسید؛ اما تو در یک قدمی من زندگی می‌کردی و من از تو بی‌خبر بودم. درست است که از تو چیزی جز یک پلاک و چند تکه استخوان برایم باقی نمانده اما دلم به همین چیزها خوش و سرگرم است.
چقدر دلم می‌خواست تابوتت را باز می‌کردم و دردانه مادر، نازت می‌کردم؛ آمدی و انتظار 23 ساله مرا به پایان رساندی. یادت هست، دوازدهمین روز فروردین‌ماه 1340 در شهر امام رضا(ع) خدا تو را به ما داد؛ وقتی بزرگ‌تر شدی همیشه شور و شوقی عظیم و وصف ناپذیر برای کمک به دیگران داشتی و هیچ‌گاه خانه پیدایت نمی‌شد.
سعیدجان، بعد از اینکه توانستی در بسیج عضو شوی، از طریق لشکر 5 نصر به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدی و خدمت در واحد تخریب این لشکر را پذیرفتی اما هنوز 22 بهار از زندگی‌ات نگذشته بود که در هشتمین روز اسفندماه 62 در عملیات خیبر و در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمدی.
این‌ها ناگفته‌های مادر یک شهید بود که با هم مرور کردیم، هنرمند تخریبچی که پیکر پاک و مطهرش در 27 آبان‌ماه 1385 مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) به عنوان شهید گمنام در شهر مشهد تشییع و در سپاه امام رضا(ع)، پادگان شهید کاوه به خاک سپرده شد ولی با آزمایش و نمونه‌برداری DNA و مطابقت آن با نمونه خون عباس حیدری و صدیقه بابازاده، والدین شهید سعید حیدری، هویت این پیکر مطهر مشخص و نتیجه آن اعلام شد.
صدیقه بابازاده، مادر شهید سعید حیدری، در گفت‌وگو با ایکنا در خصوص نحوه اعزام این شهید به جبهه و علاقه‌مندی‌اش، تصریح کرد: اوایل اسفندماه، سال آخر دبیرستان بود و در هنرستان دکتر شریعتی تقی‌آباد در رشته برق درس می‌خواند، در راهپیمایی‌های زمان انقلاب حضور فعالی داشت و به این طرف و آن طرف می‌رفت.
وی در ادامه گفته‌هایش اضافه کرد: آن زمان علاوه بر اینکه درس می‌خواند و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، علاقه بسیاری به حضور در جبهه داشت و به همین خاطر به سربازی اعزام شد تا راحت‌تر به جبهه برود، زمان سربازی برای رفتن به جبهه خیلی دوندگی کرد و نامه نوشت اما مؤثر واقع نشد.
مرورری بر انتظاری 23 ساله برای یافتن فرزند/ سالی که در کنار تو تحویل می‌شود
بابازاده با اشاره به اینکه به محض تمام شدن سربازی‌اش از طرف بسیج به جبهه رفت، افزود: دو، سه ماه بعد از سربازی‌اش بیشتر در مشهد نبود و از طرف بسیج به جبهه اعزام شد و بالاخره به آرزویش رسید، چیزی که برای به دست آوردنش تلاش بسیاری کرده بود.
کمک به نیازمندان و خواندن دعای کمیل از ویژگی‌های بارز شهیدحیدری
مادر شهید حیدری یکی از خصوصیات بارز پسرش را مهربانی و کمک به نیازمندان دانست و ادامه داد: نمی‌دانم چگونه او را توصیف کنم اما بسیار مهربان، شوخ‌طبع و مرتب بود، هر روز دوش آب سرد گرفته، غسل می‌کرد و بعد به راهپیمایی می‌رفت، شب‌های جمعه دعای کمیل می‌خواند، بسیار مؤمن و انقلابی بود، ضمن اینکه هنرمند بود و نقاشی‌های بسیاری می‌کشید.
وی در ادامه گفته‌هایش ابراز کرد: هر زمان که دعای کمیل می‌خواند از ما هم می‌خواست که به صورت دسته جمعی دعا را قرائت کنیم، همیشه مؤدب و با احترام با من و پدرش برخورد می‌کرد، به یاد ندارم که خنده از لبانش بیرون رفته باشد و یا بی‌احترامی به ما و کسی انجام داده باشد.
بابازاده با بیان اینکه بعد از به شهادت رسیدنش با خیلی از خصوصیات سعید بیشتر آشنا شدیم، عنوان کرد: وقتی به شهادت رسید، جنازه‌اش گمنام بود، در مراسمی که برای او گرفته بودیم، افرادی به پیش ما می‌آمدند و به ما تسلیت می‌گفتند که ما آن‌ها را نمی‌شناختیم بعدا از زبان خودشان متوجه شدیم که سعید پول‌های سربازی‌اش را خرج نمی‌کرده و به نیازمندان می‌بخشیده است.
وی اضافه کرد: اگر در کوچه و خیابان کسی را می‌دید که وسایل سنگینی در دست دارد، کمک‌شان می‌کرد و وسایلش را تا خانه‌شان می‌برد و اهل کارهای نیک و خیر بود، شوخ طبعی‌اش که حرف نداشت و همیشه ما را به خنده می‌آورد.
بابازاده از خاطرات اعزام شدن شهید حیدری به جبهه برایمان گفت و ادامه داد: یادم می‌آید وقتی یک روز سعید بعد از مدرسه با خوشحالی به خانه آمد، صدایم کرد و برگه‌ای را به من نشان داد و گفت، بالاخره برگه اعزامم به جبهه توسط حاج آقا تدین امضاء شد و دارم می‌روم.
دوست داشت گمنام باشد
وی در ادامه گفته‌هایش ابراز کرد: همیشه دوست داشت گمنام باشد، وقتی که به شهادت رسید و پیکرش پیدا نشد، فهمیدم به آرزویش رسیده است، هر چند که سعید قبل از به شهادت رسیدن، خواب شهادت را دیده بود و ما نمی‌دانستیم؛ از همه فامیل‌ و حتی ما خداحافظی کرد، پلاکش را گذاشت و به همه اطلاع داده بود که خواب دیده برنمی‌گردد و خواسته بود بعد از اعلام خبر شهادتش به والدینش موضوع را بگویند.
مادر شهید اینگونه افزود: همیشه برایم از روزهای جبهه و دعا برای پیروزی می‌نوشت، سه نامه طولانی هم از ایشان دارم و نامه‌ای که وصیت‌شان است که «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، با ثنای خالصانه خدای را که انسانم آفرید و مسلمانم نمود و آگاهم کرد موحدان را عاجزانه توصیه می‌کنم به خلوص، صدق، آگاهی، حکمت، یقین و عرفان و شهادت، 12 بهمن‌ماه 1362».
مرورری بر انتظاری 23 ساله برای یافتن فرزند/ سالی که در کنار تو تحویل می‌شود
بابازاده با اشاره به اینکه در خواب شهادت پسرم را دیدم، اظهار کرد: شب قبل از شهادت‌شان خواب دیدم که فردا ظهر شهید می‌شوند، درست ظهر 8 اسفند سال 1362 بود که با زبان روزه به شهادت رسید. 14 روز انتظار دیدن پسرم را کشیدم که آیا شهید شده یا خیر. 23 سال سعید مفقود بود و بعد 23 سال در نزدیکی خانه‌مان در سپاه امام رضا(ع) پیدایش کردند، سال گذشته از ما آزمایش گرفتند و امسال بعد از 23 سال انتظار سعید به خانه برگشت.
وی در ادامه تصریح کرد: اوایل سعید به خوابم زیاد می‌آمد، قبل از پیدا شدنش چند وقتی بود که خواهرانش مرتبا خواب سعید را می‌دیدند و به من چیزی نمی‌گفتند تا اینکه روز آخر سربسته در مورد پیداشدن سعید چیزهایی گفتند که بعد هم از طرف سپاه امام رضا(ع) و بنیاد شهید و جاهای دیگر به منزل‌مان آمدند و همه چیز مشخص شد.
مادر شهید حیدری اینگونه گفته‌هایش را پایان داد: فرزندم با آن اندام تنومند و زیبا رفت و با یک مشت استخوان برگشت و صدهزارمرتبه خدا را شاکرم که سعید پیدا شده و نزدیک خودمان هست، هر روز می‌توانم به دیدنش بروم، امسال دیگر انتظار به سر رسیده و سال تحویل را در کنار پسرم بودم...
captcha