«متولد زندان»؛ نوشته مرتضی احمر، رُمانی است جذاب با موضوع نخبهای ایرانی که جذب یکی از سرویسهای اطلاعاتی-جاسوسی شده و برای آنها در چندین نوبت جاسوسی میکند. این کتاب قصه فردی است که در دل تاریکی به روشنایی قدم میگذارد و پرورش پیدا میکند؛ ولی دوباره خودش با پای خودش وارد تاریکی میشود.
مرتضی احمر در کتاب «متولد زندان» که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است؛ قصه آدمهایی را میگوید که دارای وجدان بیدار هستند، حتی خودشان را محکوم میکنند و برخی هم حکم صادره برای خود را اجرا میکنند.
مرتضی احمر، متولد سال 1363، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر و ادبیات انقلاب است. وی با وجود آنکه تنها چند سالی است که وارد حوزه تحقیق و نگارش شده؛ اما نگاه متفاوتش در بیان ادبیات انقلاب و تاریخ معاصر با زبان داستان و رمان از یکسو و ازسوی دیگر تمایلی که نسبت به بازتاب محورهای موضوعی داستانهایش در گونههای کمتر مورد استفاده قرار گرفته در فضای داستان و رمان کشورمان چون گونه پلیسی-معمایی، رازآلود و جنایی دارد؛ همه و همه باعث شده تا قلم و نگاهش میان مخاطبان و منتقدان بهخوبی شناخته شود.
از مرتضی احمر تاکنون کتابهایی چون «خوش به حال میرزا»؛ «نفر پنجم»؛ «آرامش»؛ «یادگار»؛ «آخر رفاقت»؛ «خاک پای قدمهایت» و «متولد زندان» به چاپ رسیده است که برخی از این آثار در جوایز ادبی کشور نیز موفق به دریافت جوایزی شدهاند.
در ادامه، گفتوگوی ایکنا با مرتضی احمر، نویسنده خوشذوق، خوشقلم و خوشقریحه حوزه ادبیات متعهد انقلاب کشورمان را در قالب روایتی صریح، بیپرده و تاکیدهای او درباره غفلتهایی که در بازتاب برخی حقایق تاثیرگذار در تاریخ انقلابمان چون عدم اطلاعرسانی دقیق از خیانت اعضای گروهک تروریستی سازمان مجاهدین خلق (سازمان منافقین) و جاسوسهایی که انتقال اطلاعات سری کشومان به دست آنها برای دشمنان گاه عواقب تلخی برای ایران انقلابی با خود به همراه داشته است را از خاطر میگذرانید.
«متولد زندان» داستان پسری به نام «کیوان» است که برای جاسوسی به شهر «خُنداب» در پوشش یک گیاهشناس رفته و قصه زندگی خود را بیان میکند. او در بیان قصهاش از تکنیک داستاننویسی «روایت معکوس» بهره میبرد.
شکلگیری پیرنگ این اثر برای نگارش از پیشنهاد یک پروژه کاری به من آغاز شد و در ذهنم شکل گرفت. قرار شد تا درباره «خاندان یادگاری» که در «خُنداب» اراک حضور دارند و هفت شهید را تقدیم انقلاب کردهاند بنویسم.
وقتی به خُندابِ اراک رفتم؛ زمانی که موقعیت شهر و مسائل پیرامونی آن را دیدم، احساس کردم که با توجه به آنچه دیدم و حس کردم؛ پرداخت قصهای با فضای حاکم در آنجا در گونه معمایی، رازآلود و تا حدودی با الهام از رگههای جنایی قابلیت بازپرداخت موفقی در مواجهه با مخاطبان خواهد داشت. چرا که خُنداب نزدیک «آب سنگین اراک» است و موقعیت تاریخی آن نیز با توجه به فضای امنیتی که در این شهر به سبب قرار گرفتن در چنین موقعیت سوقالجیشی وجود دارد، واقعیتی ملموس و قابل درک به شمار میرود.
من به دنبال آن بودم که قصهای درباره سازمان مجاهدین بنویسم. با پسزمینهای که در ذهن داشتم، این دغدغه و برخی از آرشیوهای اطلاعاتی که پیش از این درباره سازمان مجاهدین خلق (سازمان منافقین) در ذهن داشتم؛ همچنین قرار گرفتن در چنین محیطی، بستر مناسبی را برای روایت این پیرنگ در ذهنم شکل داد.
این شد روایت ماجرای «کیوان»، که پدر و مادرش عضو سازمان مجاهدین بودند. پدر او از اعدامیهای سال 1366 بود و مادرش توسط خود سازمان حذف شد اما خود او بزرگ شده توسط پدربزرگش است که اتفاقا فردی انقلابی است.
کیوان در سال 1378 و در جریان کوران کوی دانشگاه بر اثر یک اتفاقی برآمده از سوءتفاهمی بازداشت میشود و از دانشگاه اخراج میشود. همین اخراج باعث میشود که زمینه جذب او برای یک سازمان جاسوسی فراهم شود و از ایران خارج میشود. وارد سازمان جاسوسی میشود و در رفتوبرگشتهای مختلفی که در روایت قصه قرار گرفته در آخرین مأموریت به خُنداب اعزام میشود. آنجا با فردی «علیرضا» مواجه و آشنا میشود. ذکر این نکته نیز الزامی است که در روایت این اثر در فصول مختلف یک فصل با روایت، زاویه دید و نگاه «کیوان» و یک فصل با زاویه دید و نگاه «علیرضا» به رشته تحریر درآمده و درنهایت این دو نگاه و روایت در اوج این رُمان با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند.
«علیرضا» طی گفتوگو، صحبتها و مواجهه با سرنوشت خانواده کیوان در موقعیتی قرار میگیرد که به مرور خاطرات دوران نوجوانی تا 18، 19 سالگی خود که سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی و بزرگ شدنش در فضای انقلابی است میپردازد و به نوعی آن سالها برای او زنده میشود. مواجهه این دو نفر از دو جهان با خصوصیات متفاوت در قالب فراز و فرود قصه، مهمترین نقاط عطف و گرهافکنیهای این رُمان تا رسیدن به گره اصلی را پابهپای مخاطب طی میکند.
در تکمیل صحبتهای خود، برای این مسئله (نقدی) که شما به آن اشاره کردهاید باید به تعداد فصولی که با نام «فرشته» آنها را نامگذاری کردهام ارجاع دهم. درحقیقت «متولد زندان» از زبان سه شخصیت روایت میشود. «کیوان»؛ «علیرضا»؛ «فرشته» و هرکدام از زاویه دیدی متفاوت قصه را جلو میبرند و روایت میکنند.
«کیوان» از دید، زندگی و شخصیت خودش؛ «علیرضا» از زمانی که قصه جریان پیدا میکند با بازگشتهایی به برخی از خاطرات دوران جوانیاش که همزمان با رخدادهای نخستین سالهای پیروزی انقلاب است و «فرشته» که از زاویه دید نگاه عاطفی و احساسی که نسبت به «کیوان» در او به وجود آمده به روایت رمان کمک میکنند.
اغلب آثاری که تا به امروز نوشتهام چون «نفر پنجم»؛ «خوش به حال میرزا» یا در برخی دیگر از آثارم با این سبک کار خود را پیش بردهام؛ به نحوی که هر فصل از زبان یک قهرمان یا راوی، روایت شده است. در مثالی سادهتر سعی کردم اثرم شکل «دوی امدادی» داشته باشد که هر دونده مسافت مشخصی را میدود، چوبدستی را به نفر دیگر میسپرد تا او مسیر را ادامه دهد و در نهایت فردِ آخر اما در نهایت کل تیم از خط پایان گذشتهاند. انتخاب چند شخصیت برای روایت رمان که همگی آنها یک هدف واحد دارند و آن هم پیشبرندگی است. این شیوه نگارش، تنها تجربه من در «متولد زندان» نیست و در آثار قبلیام نیز از این شیوه بهره بردهام.
«منِ» راوی هر شخصیت بار قصه را به سهم خود در هر فصل به دوش میکشد تا درنهایت قصه را به سرانجام خود و پایانش برسانند. احساس میکنم این کار جذابیتهای خود را دارد و بازخوردهایی که از مخاطبانم بازخوردهای خوبی داشتهام. با توجه به سبک و نگاه جدیدی که در حوزه داستاننویسی و رمان فارسی کمتر از آن بهره برده شده، این شیوه نگارش توانسته مورد اقبال مخاطبان قرار بگیرد.
انتخاب سوژه داستانی در قالب بهره بردن از فرازی از روایتهای خیانتکارانه و خرابکارانه سازمان منافقین در کشورمان؛ هم بهره بردن از رگههای مضامین دینی از دغدغههای من در خلق این اثر است که البته در آثار پیشینی که من منتشر شده است نیز بازتاب دارد.
آنچنان که در آثار قبلی نیز که از من منتشر شده میبینید که به شکل عمومی به بحث سازمان منافقین و خیانتهای آنها به نام ایرانی اما به ضرر کشورشان در راستای مطامع و سرسپردهگی به کشورهای استعمارگری که خط فکری و بودجه اصلی سازمان منافقین را برای ضربه زدن به مردمان انقلابی ایران از آنها شاهد هستیم پرداختهام.
بهعنوان مثال در رمان «آرامش» که پیش از رمان «متولد زندان» به چاپ رسیده است به بخشی دیگر از اتفاقها و رخدادهای مرتبط با سازمان منافقین، اقدامات تلخ و خرابکارانه آنها در کشورمان اشاره داشتهام. آنچه که باعث شد در «متولد زندان» بار دیگر به سراغ خط روایی با محوریت سازمان منافقین حرکت کنم به یکی از دغدغههای ذهنی من درباره بحث اعدامهای سال 1366 و 1367 اعضای گروهک تروریستی سازمان منافقین بازمیگشت. چرا که رسانههای آن سوی آب که آبشخور اصلی فکری و مالی آنها از سوی حاسدان و معاندان این نظام انقلابی و اسلامی تامین میشود؛ در مواجهه با اعدامهای سال 1367 مسئله را بهگونهای جلوه داده و میدهند که انگار عدهای بیگناه توسط جمهوری اسلامی ایران اعدام شدهاند. با توجه به این مسئله که به دغدغه ذهنی من بدل شد بدون آنکه بخواهم به شکل مستقیم در رُمان «متولد زندان» به این حوزه ورود کنم بار دیگر بخشی از روایت خیانتهای اعضای سازمان منافقین را دستمایه خلق اثر قرار دادم.
بههمین سبب به صراحت میگویم که دلیل انتخاب این شکل روایت و بهره بردن از مضامین انقلابی و دینی به ناشر این اثر و انتشارات شهید کاظمی بازنمیگردد. با جدیت به این مهم معتقدم، نیروهایی که یک دورهای مانند سالهای دهه 60، تنها به سبب آنکه افراد انقلابی که در آن سالها محاسنی بر صورت داشتند و یا عکس امام(ره) را داخل مغازه خود نصب میکردند ترور میکردند، امروز در سایه تطهیری که رسانههای معاند از اعضای گروهک منافقین انجام میدهند؛ آنها در ذهن برخی از افراد نسل امروز جامعه ما به افرادی بیگناه بدل شدهاند و گناهکار این مسئله ما عنوان میشویم! این نکات و حقایق اصلی را باید با زبانی صریحتر، خاصه برای مخاطبان جوانِ نسلِ امروز که کمتر این دست از اطلاعات به آنها به شکل صحیح، متقن و درست رسیده را بازتاب دهیم.
بر این مسئله نیز به شکلی عمیق و با شدت فراوان تأکید دارم که زبان داستان، تأثیرگذارترین زبان، در مواجهه با مخاطبانی است که شاید به شکل مستقیم علاقهمند به مطالعه مبانی تاریخی نیستند؛ اما به واسطه زبان و جهان داستانی میتوان آنها را هم با فضای جهانِ زیباییشناسانه داستان همراه ساخت و هم واقعیتهای موجود جامعه را خاصه تاریخ معاصر کشورمان با تمام فراز و فرودهایش به شکل و زبانی صادقانه با آنها قسمت کرد. آنها گروههایی بودند که جوانهای ما را فریفتند و با خود همراه کردند. باید این دست از اتفاقها بازتاب داده شود.
رُمان «آرامش» که پیشتر به قلم من منتشر شده است به شکل مستقیمتری راوی چنین دست از خیانتهایی است که اعضای گروهک تروریستی منافقین به نام ایران و ایرانی علیه این کشور، مردمانش و انقلاب اسلامی روا داشتهاند. در فرازهایی از رُمان «آرامش» به بازتاب شکنجههایی با سند پرداختهام که تنها بیان کردن آنها از سوی افراد گروهک مجاهدین که خود را ایرانی و عضو کشور ایران مینامیدند در مواجهه با نیروهای انقلابی، تصویری بسیار بدتر از شکنجههای گروهک تکفیری داعش در برابر سربازان نیروی مقاومت مقابل هر چشم بیدار و آگاهی ترسیم میکند.
شکنجههای اعضای گروهک تروریستی منافقین در بسیاری از موارد تنها به این دلیل که آن فرد یا جزو نیروهای سپاهی بوده و یا فقط تنها سیما و ظاهر او به نیروهای سپاهی شبیه بوده انجام میشد! این تنها دلیلی بود که آن فرد را تا سرحد مرگ و حتی تا هنگام مرگ مورد شکنجه قرار میدادند. تازه آنها به عنوان مثال ایرانی بودند و از افراد همین کشور! اینها مسائلی است که باید گفته شود. ما به همان میزان که درمورد گروهکهای تروریستی و تکفیری دیگر که هر یک به سهم و وسع خود سعی در ضربه زدن به انقلاب اسلامی، به شکل مستقیم هدف قرار دادن افرادی از جامعه ایران و حتی قربانی کردن افراد خانواده خود برای رسیدن به مطامع بالادستیهایشان دریغ نکردهاند گفتهایم اما در مورد اعضای گروهک منافقین بسیار کم سخن گفته و گاه غفلت کردهایم! اینها همان مواردی است که باید گفته شود و لزوم گفته شدن آنها امروز بیش از هر زمان دیگری لازم است.
اکثر اتفاقها و منابعی که از آنها در روایت رُمان «متولد زندان» بهره بردهام کار پژوهشی آنها را خود انجام دادهام. بخشی از آنچه به شهدای خُنداب باز میگردد که در ادامه به تحول «کیوان» میانجامد، بخشی دیگر از پژوهشهای من است. اینها ورا و فرای اطلاعات طبقهبندی شدهای است که در مورد جاسوسیها و اعمال خرابکارانه گروهک منافقین وجود دارد اما به عنوان شخص حقیقی قابلیت دسترسی به آنها را ندارم و در قالب تحقیقاتی که پیش از این انجام و منتشر شده است، از آنها بهره بردهام.
به عنوان مثال «خاندان یادگاری» که در خُنداب حضور دارند. آنها از آن دست خاندانهایی هستند که شهدای متعددی را در مسیر انقلاب تقدیم این سرزمین کردهاند که برخی از آن شهدا دقیقاً از افرادی بودند که به دست گروهک منافقین ترور شدهاند. در مواردی از خاطرات هفت شهید این خاندان که تمام آنها مستند است برای الهام گرفتن در روایت رُمان «متولد زندان» بهره بردهام. اما درمورد اتفاقهایی که به شکل مستقیم درباره سازمان منافقین به آنها اشاره کردهام قطعاً اسناد چنین دسته از اتفاقها وجود دارد؛ اما با توجه به آنکه من به عنوان نویسنده جهان و زبان داستان و رُمان را برای روایت این اثر برگزیدم با نگاه متفاوت و ملتزم به چارچوب داستانی از آنها بهره بردهام.
به همین سبب در مواجهه با این پرسش میگویم که در برداشت و الهام از اتفاقها و حوادث به اسناد رجوع کردهام؛ اما آنچه که در محوریت این داستان با روایت قهرمان و ضدقهرمانی چون «علیرضا» و «کیوان» و شخص میانهای چون «فرشته» روایت کردهام تماماً بر مبنای تخیل است و چنین خط روایی و یا اتفاقی که میان این دو فرد به شکل مستقیم به وقوع پیوسته باشد مابهازای خارجی ندارد و زاده تخیل منِ نویسنده «متولد زندان» برای خلق این اثر بوده است.
چرا که پیشتر نیز مخاطبانی و یا در یکی، دو جلسه از جلسات نقد و بررسی این اثر نیز از من این پرسش را داشتهاند که آیا «کیوان» شخصیت حقیقی و واقعی است که به آنها پاسخ دادهام که اینگونه نیست. در تلاش بودم تا قصهای واقعی و یا شبیه به آنچه که در «متولد زندان» برای «کیوان» اتفاق میافتد را پیدا کنم؛ اما در غالب کار پژوهشی که انجام دادهام به چنین خط روایی مستقیمی که برای «کیوان» و داستان زندگی او برگزیدهام، برنخوردهام. به همین سبب به سمت خلق اتفاقهایی رفتم که مابهازای بیرونی ندارند و زاده تخیل من هستند؛ اما ارجاعات یا نمونههایی از آنچه که در گستره عظیم دامنه تأثیرگذاری شهدا و همچنین خرابکاریهای سازمان منافقین وجود داشته در ساحت کار پژوهشی و دسترسی به اسنادی بود که به شکل غیرمستقیم از آنها برای رسیدن به جهان تخیل رمان «متولد زندان» بهره بردهام.
با تمام این اوصاف در این مسئله تردیدی وجود ندارد که ما چنین جاسوسهایی را در طول تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی داشته و داریم. ضربههایی که از آنها نیز خوردهایم را همه آگاه و شاهد هستیم. بههمین سبب است که بازگو کردن آنها هم پاسخی به تطهیری است که رسانههای معاند در مواجهه با این گروهک در دستور کار قرار دادهاند و هم اصلی الزامی برای شناسایی درست و دقیق این افراد برای جوان و نسل امروز جامعه است که شاید کمتر چنین دست از اطلاعاتی در اختیار آنها قرار میگیرد.
بههمین سبب این مسئله را با تأکید بازگو میکنم که شاید قصهای که من برای «کیوان» در رُمان متولد زندان انتخاب کردم مابهازای بیرونی نداشته باشد؛ اما امثال «کیوان» و «کیوانها» در جامعه ما وجود دارد که ما باید به روایت، آشکارسازی فعالیت آنها و معرفی درست آنها، جهت بازشناسی سره و ناسره؛ دوست و دشمن؛ رفیق و نارفیق برای مخاطبان امروزمان بپردازیم.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام