به گزارش خبرنگار ایکنا، بیست و ششمین دیدار کمیته شهدای قرآنی کنگره ملی شهدای پایتخت سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که طبق روال چهارشنبههای هر هفته برگزار میشود، اختصاص به دیدار با خانواده شهید محمود ریاحی از شهدای دوران دفاع مقدس داشت.
بوی باران به مشام میرسد اما نه خبری از ابری بارانزاست و نه من در مکانی نزدیک به دریا هستم؛ بلکه در تهران هستم، آن هم در یکی از آلودهترین روزهای فصل پاییز پایتخت و خود را مقابل خانهای به انتظار، مییابم که قرار است کسی در به روی نه فقط من، که جمع همراهم بگشاید و میزبانمان باشند.
وارد حیاط خانه که میشوم، تازه منشأ آن بوی بارانی که خنکایش اینک صورتم را نوازش میدهد را کاملاً حس میکنم؛ میزبان فردی است از خطه شمال کشور با همان صفا و صمیمیت و مهماننوازی مثالزدنی که همواره از مردمان آن دیار توقعش میرود. در قفسی حصارگون آن هم گوشه حیاط، دو قرقاول نر و ماده نگهداری میشوند و این یعنی اینکه باید صفای یک خانواده با حال و هوای روستانشینی را به غیر از اهلیت شمالی بودن آنها نیز به این میزان از خلوص و گشادهروییشان اضافه کنی.
مردی خوشرو با تهلهجه مازنی، جماعتی که من نیز یکی از آنها هستم را به داخل خانه هدایت میکند؛ با کمال ادب و خضوع و به محض ورود به خانه، مادری قد خمیده و رنجور اما با رویی گشاده به استقبال میآید؛ مادر شهید که لهجهای غلیظتر از مرد استقبالکننده که پسر دیگرش است، دارد.
حالا دیگر از تب و تاب و هیاهوی شهری پر ازدحام فارغ شدهای و تازه خودم را پیدا کردهام؛ در خانه مادر شهیدی از دوران دفاع مقدس هستم و آنهایی که مقابلم ایستادهاند یکی مادر شهید محمود ریاحی است و آن دیگری برادر شهید که جای خالی پدر را پُر کرده است، پدری که دوری پسر شهیدش را تاب نیاورده و چند سالی است به او ملحق شده است.
مراسم همچون روال همیشگی دیدار کمیته شهدای قرآنی کنگره ملی شهدای پایتخت سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ با قرائت قرآن توسط علی ویسی از قاریان پیشکسوت قرآنی رسمیت پیدا میکند. یک طرف نمایندگانی از جامعه قرآنی؛ از امور قرآنی سازمان اوقاف و امور خیریه، از اتحادیه مؤسسات و تشکلهای قرآنی، از سازمان قرآن و عترت سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ گرفته تا گزارشگر رادیو قرآن و من از خبرگزاری بینالمللی قرآن و جمعی از پیشکسوتان و قاریان قرآن و آن سو، تنها مادر و برادر شهید محمود ریاحی و برادرزاده شهید که کودکی خردسال است و البته برادر دیگر شهید که معلولیت دارد و خود را کشان کشان بر روی زمین به رسم ادب به این محفل قرآنی میرساند حضور دارند.
سیمای مادر رنج کشیده و داغدیده شهید، سرشار از رضایتمندی و آرامش است. خود و خانوادهاش را فدایی انقلاب و اسلام میداند؛ این امر زمانی به اثبات میرسد که پسرش میگوید چند روز پیش که از رسانه دیگری برای ضبط فیلم به آنجا آمده بودند، مادر در جواب گزارشگر که پرسیده بود آیا از این اوضاع راضی هستی؟ گفته بود که اگر موقعیت و شرایطی مجدد پیش بیاید، این دو پسر دیگرم حتی آنکه دچار معلولیت است را برای دفاع از انقلاب و اسلام، اعزام خواهم کرد.
برادر شهید صحبت از روستایی که موطن آنهاست میکند، روستایی محروم به نام وزوار نزدیک شهرستان بهشهر که اهالی آن روستا خود را به سبب آبادانی که به برکت انقلاب در روستا صورت میگیرد، مدیون و وامدار آن میدانند و با وجود آنکه سکنه روستا چیزی حدود 100 خانواده میشوند اما 28 شهید از همان روستا تقدیم امام و انقلاب کردهاند. اینجا مادر شهید ناگهان به حرف میآید و میگوید که شهید محمود نخستین آن 28 شهیدی که روستا تقدیم به انقلاب کرد، بود.
مادر شهید چیز زیادی از فرزند شهیدش نمیگوید، تنها او را مقید و مراقب به عقاید و اعتقادات اسلامی که داشت معرفی میکند؛ به اینکه شُهره بود به قرائت قرآن و خواندن نماز و تنها کافی بود یک نوبت اقامه نمازش فوت شود، آن زمان بود که دیگر خودش را نمیبخشید. از همان ابتدا در مورد مسئله حجاب و عفاف حساس بود و او به یاد میآورد روز نخستی که پای به مدرسه گذاشت، زمانی که به خانه بازگشت، خدا را شاکر بود و وقتی علت را جویا میشود، شهید محمود میگوید که معلمشان حجاب داشته و این مسئله جای خوشحالی و خرسندی و شکر دارد.
سایه پدر دیگر بر روی این خانه و خانواده گسترانیده نیست، او که معلم قرآن بود و فرزند شهیدش را خود معلمی کرده بود و شهید محمود در مکتب پدر، قرآن فراگرفته بود. حسرتی در چهره برادر شهید هویداست که ای کاش پدر بود و به پسر خردسالش که خداوند بعد از 18 سال دوا و درمان، درست در سالروز شهادت عموی شهیدش به آنها هدیه داده است، قرآن یاد میداد.
حالا آن پسرک خردسال که به یاد عموی شهیدش امیرمحمود نام گرفته است، خودجوش بسیاری از سورههای کوچک قرآن را از حفظ دارد و برای حضار در این مراسم سوره کوثر و آیةالکرسی را با بیانی شیوا قرائت میکند و تحسین حضار را برمیانگیزد.
جالب است؛ در روزگاری که بسیاری از پدران این عصر و زمان به فکر مهارتآموزی فرزندان خود در زمینه علوم نوین و مقولات پُرطمطراق هستند که به این واسطه میان فامیل و در و همسایه افتخار فرزندشان را جار زده و فخر بفروشند، پدری همچون او که برادر شهیدی از شهدای دفاع مقدس است، این چنین دغدغه و نگرانی از این باب دارد که امیرمحمود درست هدایت شود و تحت تعالیم صحیح قرآن قرار گیرد.
برادر شهید، قرآن را اول و آخر همه چیز در این دنیا میداند و میگوید شنیده است که بلاگرها و فعالان و دنبالکنندگان فضای مجازی به ویژه در کشورهای غربی اخیراً بسیار مشتاق و علاقهمند به قرآن شدهاند؛ دلیل آن هم اتفاقاتی است که در فلسطین و غزه شاهد آن هستیم و برای همه این پرسش مطرح است در اوج این همه فشار و کشتار بیرحمانه زن و فرزندان معصوم در غزه این چه سّر و رمز و رازی است که آیات قرآن دارد و در اوج این مصائب بر لب و زبان آنها جاری است؟
برادر شهید در جای دیگری از سخنانش به ماجرای خوابی که پدر مرحومش پیش از شهادت محمود دیده بود اشاره میکند و میگوید: پدر خواب دیده بود که محمود پهلویش را که خودش شکافته در حال بخیه زدن است و مادر شهید میگوید چند نفر از معبران معتبر این خواب را اینگونه تعبیر کردند که پسر شهیدم با انبیای الهی محشور و همسفره خواهد بود که امیدواریم اینگونه باشد.
صحبت که به اینجا میرسد، رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در برابر این میزان خاکساری و خضوع مادر شهید تاب نیاورده و موضع مادر شهید را اینگونه میستاید که چه بسیار افرادی که کار کوچکی برای انقلاب و اسلام کردهاند اما به این واسطه چشمداشت دارند و طلبکارند. اینها باید خضوع و اینکه اگر کاری هم انجام شده است برای رضای خدا بوده را از چنین مادری فرا بگیرند و به هر حال نقش پدر و مادران شهید از جمله اموری است که کمتر به آن پرداخته شده و نقش تربیتی آنها مهجور واقع شده است.
زمان به سرعت در حال سپری شدن است اما کلام و گفتار درباره شهیدی که زمان شهادتش فقط 18 سال سن داشته، فراوان و آنچه تاکنون به زبان رانده شده است تنها اشارهای گذرا به خصوصیات و ویژگیهای شهیدی است که بنا به گفته مادرش، به یاد ندارد شبی را کامل در خانه سپری کرده باشد و مرتب در بسیج مسجد و محافل قرآنی روزگار خود را سپری کرد.
برادر شهید او را از مستمعین پر و پا قرص منابر مرحوم حجتالاسلام احمد کافی؛ خطیب فقید و مشهور میداند که به همراه پدر پای آن مینشست و تمامی صحبتهای او بالای منبر را بدون کم و زیاد در خانه تکرار میکرد که این امر نشان از هوش بالای او داشت و در ادامه نیز یادی از آیتالله کوهستانی از مراجع فقید خطه شمال کشور میکند که بسیاری از جریانهای اسلامی و انقلابی مدیون و مرهون راهنماییهای او بوده است و پدر مرحومش نیز متأثر از راهنمایی ایشان در تربیت قرآنی فرزندانش کوشیده بود.
به هر حال این دفتر نیز به پایان میرسد اما حکایت همچنان در مورد شهید محمود ریاحی؛ آرپی جی زن دوران دفاع مقدس که 26 فروردین سال 62 در شرهانی با اصابت ترکش، به درجه رفیع شهادت نائل آمد، باقی است.
انتهای پیام