اسمها و عناوین زیادی به آنها دادهایم؛ نسل Z، نسل آلفا، ...، ولی واقعیت این است که همه این اسمها نشان میدهد که نسل نوجوانمان را نمیشناسیم. به حدی رفتارها، خواستهها و به خصوص آرزوها و سبک زندگی این نسل برای نسلهای قبل غریب و حیرتانگیز است که حتی نمیدانیم چطور به درستی با آنها رفتار کنیم.
وقتی هم که قرار میشود یک دختر دانشآموز میهمان خبرگزاری ایکنا شود، مهمترین سؤالی که ذهن یک خبرنگار را به خود مشغول میکند این است که چطور با این نوجوان که بسیار فعال و پرتلاش است، ارتباط برقرار کند.
به مناسبت روز دانشآموز در خبرگزاری ایکنا میهمان غزل طالبی، دانشآموز پایه دوازدهم رشته انسانی و رئیس مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی، بودیم. به همراه مادر و یکی از مسئولان این مجمع که از راهی دور (استان مرکزی) به ایکنا آمد، یعنی تمام شب را در اتوبوس بود و وقتی در مقابل ما نشست هنوز خسته راه بود، اما پرتلاش و پرتوان با قدرت کلامی مثالزدنی به تحلیل نظرات و باورهای خود پرداخت.
بیشترین خواسته و تأکیدش نیز اعتماد و واگذاری مسئولیت به نوجوانان بود. در ادامه مصاحبهای لذتبخش و امیدآفرین برای نسل ما و نسل آینده پرتلاش را میخوانید و میبینید.
ایکنا ـ یک دختر دهه هشتادی فعال در عرصه بسیج دانشآموزی خود را چطور معرفی میکند و چه مواردی را در عملکرد و زندگی خود شاخص میداند؟
غزل طالبی هستم. دانشآموز پایه دوازدهم انسانی و سالی که گذشت سالی سرشار از تجربه، موفقیت، رشد و تربیت بود. توفیق داشتم به عنوان رئیس مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی در سال گذشته خدمتگزار قشر دانشآموز باشم. دارنده رتبه اول تفسیر قرآن کریم در سطح کشور در سال گذشته و عضو کارگروه الگوی سوم زن استان مرکزی هستم و هر جا امکانی فراهم بوده است که دانشآموزان بتوانند کنشگری داشته باشند حاضر بودهام.
ایکنا ـ چه اتفاقی میافتد که یک دختر دانشآموز تصمیم میگیرد در جامعهای که همه از دانشآموزان صرفاً انتظار دارند که درس بخوانند، چنین فعالیتهایی را انجام میدهد؟
اولین نقشی که برای یک دانشآموز تعریف میشود همان جهاد علمی است و نمیتوانیم دانشآموز را بدون هویت علمی و درس خواندن تعریف کنیم، اما توجه تکبعدی به دانشآموزان از دید اینکه صرفاً باید به مدرسه برود و به عنوان یک عنصر نیمهفعال جامعه فقط درس بخواند و کاری به اتفاقات دنیای اطرافت نداشته باشد، همان آسیبی است که در دهه اخیر اتفاق افتاد و دانشآموز ما خودش را یک عنصر خاموش در جامعه حس کرد که فقط باید به سن قانونی برسد و به دانشگاه برود تا شاید جامعه او را بپذیرد. این نگاه به دانشآموز نادرست است. من برای این وارد حیطه مطالعه در تفسیر قرآن شدم تا کلام خالق را بفهمم. شما اگر بخواهید کلام مخلوق را متوجه شوید و با آفریدههای خدا به درستی ارتباط بگیرید و نقش خودتان را در این جهان بیانتها پیدا کنید، باید قبل از آن نقشه راهنما را به دست آورده باشید و بفهمید که کجای این جهان ایستادهاید.
قرآن، به خصوص تفسیر قرآن کریم، هدایتگر مسیر زندگی من است و نشان داد که یک خانم به عنوان مهمترین عنصر تربیتی یک جامعه به عنوان دانشآموز دختر، دانشجوی خانم، جوان امروزی و در آینده به عنوان یک مادر مهمترین عنصر تربیتی جامعه خواهد بود و همانطور که میدانیم آسیب به این قشر هم میتواند یکی از آسیبهای بنیادین جامعه باشد.
یک دانشآموز دختر، وقتی که قرآن را میخواند متوجه میشود که نقش بانوان در هدایت یک جامعه به سمت اهداف متعالی و به سمت یک مسیر درست حتی گاه میتواند بیشتر از آقایان باشد. اینجا بود که برای خودم این هدف را تعریف کردم که باید درس بخوانم و در کنار درس، بُعد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی، جهادی و ... خودم را رشد بدهم. به خودم گفتم تو بعد از اینکه درست تمام شود، قرار است وارد جامعهای بسیار بزرگتر از مدرسه شوی و زمانی میتوانی در جامعه بزرگتر تنفس سالمی داشته باشی که علم سالمی داشته باشی و تجربه درستی را قبل از ورود به دست آورده باشی. به عبارتی دانشآموز بودن میشود همان پادگان «دوکوههای» که افراد آماده میشدند تا به خط مقدم بروند.
دانشآموز باید اینطور برای خودش نقش تعریف کند که مدرسه زمان آزمون و خطا و تجربه کردن است. وقتی که فرد در دوران دانشآموزی قوی شود، در دوران دانشجویی هم فعال دانشجویی میشود و میتواند حماسهها و جریانهای بزرگ دانشجویی را در کشور در راستای پیشبرد اهداف کشور رقم بزند. این هدف از همان قرآن نشئت میگیرد که به شما نشان میدهد جهان هستی و نقش بانوان در این دنیا بُعد تربیتی بیشتری دارد و بعد میتواند در ساحتهای مختلف فعالیت و کنشگری کند.
دانشآموز نیاز دارد که متوجه این مسئله شود نه صرفاً متوجه شود که باید این مسئله را حس و درک کند و از همه مهمتر حمایت شود. دانشآموز یک نقش کنشگری در قشر دانشآموزی دارد و عرصه برای آزمون و خطای دانشآموز آماده است و میتواند رشد کند، اما به همان میزان که جامعه اکنون به حضور دانشآموز نیاز پیدا کرده است، دانشآموز هم به یک پشتوانه قوی نیاز دارد تا بتواند با دل و جرئت زیاد و رعایت حقوق و عزت نفس خود به عنوان یک دانشآموز جمهوری اسلامی ایران فعالیت کند، اما این فعالیت قطعاً مستلزم حمایت اجتماعی است و شک نکنید اتفاقاتی که در چند سال اخیر رخ داد نتیجه زمانی است که قشر دانشآموز مورد توجه نبود و اکنون مشخص شده است که اگر دانشآموز نباشد یا درست تربیت نشود، دانشجویی نخواهیم داشت. البته جوانی که فکر درستی داشته باشد هم نخواهیم داشت تا بتواند مشکلات جامعه را حل کند. پس با چیدن این تکههای پازل در کنار هم به این نتیجه رسیدم که اکنون که دانشآموز هستی، نباید منتظر باشی که دانشجو شوی یا فعلاً درست را بخوانی تا بتوانی در آینده خوب فعالیت کنی، بلکه از همین اکنون میتوانی برای مؤثر بودن در جامعه فعالیتت را آغاز کنی.
بسیج دانشآموزی عضو جدانشدنی زندگی من بوده است و از همان ابتدا در فعالیت بسیج دانشآموزی حضور داشتهام. دوره راهنمایی هم، که به عنوان دوره پویندگان است، فعالیت میکردم و سال گذشته به صورت رسمی مسئولیت را در بسیج قبول کردم و به عنوان فرمانده واحد مدرسه انتخاب شدم و بعد سلسلهمراتب طی شد و رئیس مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی کشور شدم که بالاترین سطح همفکری دانشآموزی در سازمان بسیج دانشآموزی است.
وقتی یک قشر همفکر و همعقیده برای یک هدف مشترک دور هم جمع میشود، همان اصطلاح تشکیلات محقق میشود. وقتی همه افراد در بستر یک تشکیلات قرار میگیرند یعنی در جوّ گروهی همفکر که دغدغه انجام کاری وجود دارد، ناخودآگاه برای شما مسئولیت تعریف میشود. وقتی شما خودتان را در آن فضا قرار میدهید، خودتان را مسئول احساس میکنید. در بسیج دانشآموزی اولویت ما ورود به مسائل دانشآموزی بود. نگرشی که اکنون در فکر نوجوان ما دارد اتفاق میافتد این است که قرار نیست در آینده معجزهای اتفاق بیفتد که مشکلات ما حل شود؛ ما خودمانیم که قرار است بزرگتر شویم و در آینده مشکلات را حل کنیم ولو اینکه اکنون لازم است زیرساختهای این مسئله را فراهم کنیم. هیچ عصای موسی و معجزهای نخواهد بود و قرار است مشکلات را حل کنیم و دانشآموز ما دارد این مسئله را باور و درک میکند.
دانشآموز دارد نقش خود را در جامعه به عنوان یک عنصر فعال میپذیرد و قبول میکند که از همیناکنون باید به فکر مشکلات قشر دانشآموز و مشکلات جامعه خودش باشد. براساس همین دیدگاه و نظر بود که اساس مجمع همفکری بسیج دانشآموزی گذاشته شد تا به آسیبشناسی، ارائه راهکارها، مطالبهگری و در نهایت تصمیمگیری برای ارگانهای مختلفی بپردازد که در حوزه تعلیم و تربیت در حال فعالیت هستند. برای این جمع، اولویت مسائلی بود که در حوزه دانشآموزی وجود داشت؛ از کتب درسی گرفته تا مناطق محروم و حتی در برخی مواقع باید امکاناتی برای دانشآموزان دختر در برخی از مناطق فراهم شود تا امکان رشد آنها فراهم شود. وقتی این جمع همفکر میبیند در حوزهای که خودش در آن قرار دارد یعنی مدرسه، شهرستان و شهر خودش مشکلات مربوط به خودش وجود دارد و کسی غیر از دانشآموز هم نمیتواند موتور محرک حل آنها شود، به مشکلات جامعه به دید مسئله نگاه میکند؛ مسئله یعنی موضوعی که قطعاً یک راه حل دارد.
به جرئت میتوانم بگویم مقام معظم رهبری اولین کسی در جمهوری اسلامی ایران بودند که به قشر نوجوان امروزی اعتماد کردند و گفتند آینده از آن اینهاست. یعنی قشر امثال من دهه هشتادی باید بسازیم و مشکلات را حل کنیم. همین انگیزه، جملات و امیدها سوخت دانشآموزان شد تا موتور محرک خودشان را فعال کنند و اینقدر پویا شدند و مسئولیت خود را از این طریق حس میکنند و مسئولیت را اینطور برای خودشان تعریف میکنند که قرار نیست کسی جز خودشان مشکلاتشان را حل کند.
ایکنا ـ یک جمع غیرهمفکر با شما در مدارس حضور دارد. چقدر این گروه را میشناسید و با آنها ارتباط دارید؟
ما عنصرهای جدانشدنی یک جامعه هستیم. نمیتوانیم بگوییم صرف یک قشر هم فکر بنشیند و راجعبه مسائلی که آنها را برای خودشان مهم و ارزشمند میدانند فکر و بقیه جامعه را رها کنند؛ چنین اقدامی حتی میتواند نتیجه عکس در جامعه داشته باشد. کاری که ما در مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی دختران در سال گذشته انجام دادیم این بود که اگر دو جلسه با تیم همفکر خودمان برگزار میکردیم، یک جلسه هم جلسه آزاداندیشی برگزار میکردیم تا با صرف یک دیدگاه و نظر خاص جلو نرویم. اگر جمعی همنظر باشد، نمیتوان خیلی به نتیجه به دست آمده مطمئن بود. پس تا زمانی که دید مخالف خودت را به دست نیاوری، نمیتوانی نقاط ضعفت را پیدا کنی.
در دورهای بنا به دلایل مختلف قشری از دانشآموزان نادیده گرفته شدند و در لایههای پنهان جامعه قرار گرفتند و حالا تحولات جهانی و نوجهانی که بر وزن نوجوان امروزی اتفاق میافتد، موجب شده است که نوجوانها به خودشان بیایند و خودشان را در جامعهای حس کنند که همه چیز به دست آنها رخ میدهد و آینده و کشور متعلق به آنهاست، ولی در این میان عدهای مسیر را گم کردند. راه را اشتباه رفتند و شاید برگشتن از آن مسیر برای آنها دشوار باشد. در درجه اول یکی از مهمترین دغدغههایی که ما داشتیم این بود که نمیتوان گفت آنها گروه مقابل ما هستند، بلکه آنها دوستانی هستند که شاید مسیری را جابهجا رفته و راه را گم کردهاند و باید آنها را به جمع خودمان بیاوریم و یادآوری کنیم که تفاوتهای فکری باعث رشد جامعه میشود. اگر همه بگویند یک چیز خوب است، هیچوقت نقاط ضعف کشف نخواهد شد و همه چیز با یک روال ثابت پیش میرود.
در درجه اول ما این دانشآموزان را در جمع خودمان راه دادیم، چون دانشآموز هستند و ما نمایندگان بسیج دانشآموزی هستیم و چیزی جدا از دانشآموزان نیستیم. ممکن است مهمترین مسئلهای که در بحث آسیبشناسی قشر دانشآموز مطرح شود این است که دانشآموزان ما هویت ندارند. شاید بسیاری از مجموعهها به اسم و رسم بگویند که مشاور دانشآموز دارند، اما دانشآموز حتی از کاری که باید انجام دهد هم خبر ندارد یا در مدارس به عنوان مسئول یک تشکل انتخاب شده است، اما خودش در جریان مسئولیتهایش نیست و همه اینها مدام بر روی هم تلمبار شد و به دانشآموز و نوجوان ما برخورده است که چرا دائماً از من یاد میکنند بدون اینکه در میدان حضور داشته باشم.
قشری که شاید اکنون هویت خود را گم کرده نیاز دارد که نه صرفاً دستگاه آموزش و پرورش و قشر ما، بلکه تمام نهادها و ارگانهای مؤثر در نهاد تعلیم و تربیت آنها را به عنوان فرزندان خودشان مجددا بپذیرند. هرچند پذیرفتهشده هستند، اما حمایت از آنها صورت گیرد تا دانشآموزان دوباره به این باور و فضا برگردند که این جامعه برای آنهاست و بمبی در جامعه منفجر نشده است که ما دو دسته شویم و عدهای از یک طرف خیابان رد شوند و عده دیگری از سوی دیگر خیابان و با هم برخوردی نداشته باشیم.
مسئله دوم این بود که راهکار ارائه دهیم، چراکه وظیفه ما ایجاب میکرد که مشکلات دانشآموزان را احصا کنیم و متناسب با آنچه به ذهن ما میرسید و حمایت سازمانها راهکار داشته باشیم. براساس همین مسئله، در سال گذشته دو کارگاه هویت دختران را برگزار کردیم که تکبُعدی بودن دختران را که در جامعه تعریف شده است میشکست و دختران را از آن انحصاری که در آن قرار گرفته بودند بیرون میآورد و میگفت که شما فقط بُعد علمی، زنانگی و... ندارید، بلکه مجموعهای از ابعاد مختلف شخصیتی هستید که هویت شما پایههای یک جامعه را خواهد ساخت.
در این دو کارگاه «هویت دخترانه»، که با حضور اساتید برجسته کشوری برگزار شد، به عنوان تشکیلات دانشآموزی در حد توان توانستیم با آن قشر ارتباط برقرار کنیم و آنها را در جمع خودمان وارد کنیم، کمااینکه اکنون گروههایی داریم با حضور عزیزانی که همفکر ما و آزاداندیش هستند و این افراد توانستند مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی را در سال گذشته به نسبت روال سالهای قبل قویتر کند. ما به اندازه تشکیلات دانشآموزی به وظیفه خود عمل کردیم و به این دانشآموزان هویت دادیم و بستر را برای آنها فراهم کردیم و امیدواریم این دید و نگاه به سایر ارگانها و سازمانها منتقل شود.
کتابهای درسی بخشی از روند آموزشی در مدرسه است و در موارد بسیاری مبنا قرار میگیرد و این درست است، اما نه صد درصد. شما یک کتاب عالی به دست یک معلم بدهید، اما اگر معلم راه و روش تدریس را به خوبی نداند و یا نداند با قشر دانشآموز که هر روز بهروزرسانی میشود، فکر نویی دارد و با مسائل جدیدی مواجه است چطور رفتار کند، طبیعتاً خروجی خوبی نخواهد داشت.
ضعف کتابهای درسی این است که جایی برای فکر دانشآموز نگذاشته است و صرفاً یکسری مطالب جملهبندی شده و تئوری در کتابهای درسی چاپ میشود و معلم آن را درس میدهد و گاه درس نمیدهد و فقط میگوید از این صفحه تا آن صفحه را برای امتحان بخوانید و دانشآموز هم مینویسد و نمره خود را میگیرد. ما درس دین، اعتقاد، ارزش، زندگی و مباحث فرهنگی را کتباً 20 گرفتهایم، ولی در عمل نمیتوان وضعیت خوبی را برای آن ترسیم کرد. 70 درصد جامعه ما با مدرسه درگیرند. یک قشر کادر مدرسه و فرهنگیان و یک قشر دانشآموز و نوجوان و قشر دیگر اولیا و خانوادهها هستند. طبیعتاً حرکت پویا و هماهنگی بین این سه عنصر و قشر جامعه، خروجی آموزش و پرورش را قوی میکند.
اکنون انجمنهای اولیا و مربیان، بسیج فرهنگیان، بسیج دانشآموزی و... فعال هستند، اما جایی دانشآموز به جای حفظ کردن مطلب، یاد گرفته است که همه دستگاهها با هم همکاری و همفکری کردهاند. گاه نگاه دانشآموز اینطور است که در ردههای بالاتر هر کسی میخواهد کارها را به تنهایی انجام دهد. اگر این نگاه در سیستم آموزش و پرورش ما باقی بماند، پایههای آموزش و پرورش که در حالت کنونی هم سست شده، سستتر میشود و قشر دانشآموز توان ندارد که ناهماهنگیهای دیگری را در برنامههایی که در مورد او اجرا میشود تحمل کند و اگر ناهماهنگیها دوباره اتفاق بیفتد، تربیت همان قشری میشود که مسیر و هویت خود را گم میکند، هدف ندارد و فقط به این فکر است که مدرسه را تمام کند و برود. این امر نتیجه نبود هماهنگی در دستگاههای مرتبط با تعلیم و تربیت است.
کتب درسی به عنوان مهمترین محتوایی که در اختیار دانشآموز است قطعاً اهمیت زیادی دارد. تألیف این کتابها و تکتک جملات و کلمات آنها، تصاویر و... بسیار مهم است. برای مثال ما بانوان قهرمان کم نداریم، اما اگر کتابهای ادبیات در رشتهها و پایههای مختلف خیلی کم از بانوان قهرمان ما سخن گفته و باعث شده است که دختران دانشآموز ما بگویند خب من کجای ماجرا هستم و اگر تلاش کنم هم در نهایت چه خواهد شد؟ همه این عناصر در کنار هم خروجی مثبت یا منفی دارد که در رأس آنها کتب درسی قرار دارند، اما اگر بخواهند کتب درسی را اصلاح کنند، هیچ خوراک فکری، تربیت و شیوه آموزشی به معلم ما ندهند و یا هیچ نقشی برای خانواده تعریف نکنند، فقط کاغذ اسراف شده است و نمیتوان نتیجه دیگری از آن گرفت.
ناگفته نماند دانشآموزان نخبه کشور هم خروجی همین آموزش و پرورش هستند. با وجود همین کتب درسی، معلمان، ضعفها و نقصها، تاکنون آموزش و پرورش خروجی خوبی داشته است. هدف ما این است که تأثیرگذاری آموزش و پرورش قشر بیشتری را دربر بگیرد نه صرفاً عدهای که نظم فکری خاصی دارند خودشان را در خارج از فضای مدرسه به ارزشها، تشکیلات و نظام ارزشی خاصی مرتبط کردهاند و مسئول میدانند و همین امر باعث شده است که مسیر را گم نکنند. این عده کم هستند، ولی همینها خروجی آموزش و پرورش هستند و آموزش و پرورش باید ابعاد موفقیت و زمینه موفقیت آنها را طوری گسترش دهد که افراد بیشتری از قشر دانشآموزی را دربربگیرد.
میتوان گفت نسل جدید خیلی سخت قابل شناختن هستند. حتی من هم که جزو این نسل هستم شاید اطلاعات درستی راجعبه همکلاسی خودم نداشته باشم. «نوجهان» در حال اتفاق افتادن است. نوجهانی که فکر نوجوانانه و جوانانه پشت آن است. نظم نوین جهانی و تحولاتی که در منطقه و دنیا اتفاق میافتد به دست جوانان است به دست منی که اکنون نوجوان هستم و در آینده جوان خواهم شد. شکاف فکری که بین نسل گذشته و نسل امروزی رخ داده را خیلی سخت میتوان جبران کرد. از سوی دیگر حتی اگر وزیر آموزش و پرورش و مدیران استانها و نواحی دانشآموزان را خوب بشناسند، اما مدیر مدرسه دانشآموز خود را نشناسد و نتواند ارتباط درستی بگیرد عملاً شناخت مقامات بالاتر از دانشآموزان نتیجه کاملی ندارد.
ما همیشه نگاه از بالا به پایین داریم و شاید همین نقص آموزش و پرورش بوده است. در حالی که اگر از کف مدارس یعنی مدیر، معاون و معلم مدرسه شروع کنیم، یعنی عناصری که در مدرسه تأثیرگذار هستند و بعد در سطح شهرستان مدیر و معاونان ناحیه، فضایی که برای مدارس ناحیه ایجاد میکنند و ... ، بررسی شود نتیجه بهتری کسب خواهد شد.
باید تلاش کنیم مسئولان مدرسه قشر نوجوان را بشناسند و بتوانند با آنها ارتباط بگیرند و به نوجوانان اعتماد کنند؛ البته نه صرفاً در سخنرانیها یا گزارشها بلکه در فضای عملی مدرسه وقتی مدیر به دانشآموز کار واگذار میکند، آن دانشآموز رشد میکند و تربیت میشود اما اگر در مدرسهای مدیر، دید رئیس و مرئوسی داشته باشد و فقط دستور بدهد و معاونان و دانشآموزان اجرا کنند و عنصر غیر فعالی باشند که فقط دستورات را دریافت میکند، این نگاه آسیب زننده است.
اگر مسئولان میخواهند قشر ما را درک کنند باید به ما اعتماد کنند و به ما در مدارس کار و مسئولیت بدهند. برای این اعتماد در درجه اول ساختار باید اجازه اعتماد را بدهد و نمود این اعتماد در مدرسه اتفاق بیفتد و تا زمانی که مدیر مدرسه چنین دیدی نداشته باشد آن دانشآموز رسماً سوخت میشوند و جایی برای تربیت او باقی نمیماند.
مسئولان به ما اعتماد کنند و در حد توان و فکر یک دانشآموز به ما مسئولیت و وظیفه بدهند. مدرسه جای آزمون و خطا و جای یاد گرفتن است تا ببینم وقتی بزرگتر شدم چه کار میتوانم انجام دهیم. برای اینکه نسل من با نسل گذشته بهتر ارتباط بگیرد و هم آنها دانشآموزان را بهتر درک کنند کافی است که به دانشآموزان نقش و هویت بدهند و به عنوان یک عنصر مهم در مدرسه به آنها احترام بگذارند؛ اکنون در معدود مدارسی این اتفاق پیش میآید. ما سال گذشته بررسی میکردیم در برخی مدارس مدیر یک روحیه سفت و سخت دارد که دانشآموز باید وارد مدرسه شود، درس بخواند و از مدرسه خارج شود و تا پایان سال همین روال ادامه داشته باشد و همین قضیه باعث میشود که رفته رفته فعالی و پویایی دانشآموز نادیده گرفته شود و نسل گذشته فراموش میکنند که این نسل وجود دارد و باید به فکر ارتباط صحیح با آنها بود. مسئولان مدرسه شک نکنند که با همین کارکردنهاست که دانشآموز تربیت میشود و شیرینترین خاطرات و بهترین تجربهها در فضای مدرسه میتواند به دست بیاید.
بحرانها به یک باره اتفاق نمیافتند. مسئله حجاب در قشر دانشآموزی ریشه در این دارد که در مدارس ما خداشناسی مطرح نشده و صرفاً یک سری مسائل تئوری مطرح شده است. نسل امروز به خصوص نسل نوجوان عقل گراست نه نقلگرا. یعنی صحبتهای شما با دانشآموزان هر چقدر بر پایه منطق نباشد، او فقط گوش میدهد و اصلاً در ذهن خود به آن اعتنایی نمیکند اما اگر با دلیل و استدلال و عقل و منطق با او صحبت کنید به عنوان یک محصل که در حال یاد گرفتن است به حرفهای شما فکر خواهد کرد و نظرات خود را مطرح میکند.
در مجمع فاطمی بسیج دانشآموزی به عنوان بالاترین رده تصمیم سازی برای قشر دانشآموز در سازمان بسیج دانشآموزی و ما انحصاراً برای دختران، همیشه یکی از اولویتهای ما مسئله حجاب بوده است اما نه مُسکّن حجاب. یعنی نه چیزی که برای چند ماه و یا حتی چند سال اوضاع را بهتر کند و دوباره با یک تلنگر که به جامعه وارد میشود، دانشآموز خود را گم کند.
ما سعی کردیم مباحث و پایههای مسئله حجاب را در مجمع مطرح کنیم. چون رفته رفته مسئله حجاب به بحران تبدیل شد، یک شبه یا چند ماهه هم قابل حل نیست و فقط با گفتمانسازی منطقی میتوان آن را حل کرد. حجاب موضوعی است که فطرت انسان آن را میپذیرد. یعنی خلاف قاعده عقلی نیست و عقل آن را میپذیرد. اگر شما با منطق با دانشآموز حرف بزنید، آن هم در گفتوگویی که دانشآموز بداند فردی که مقابل او نشسته بار علمی زیادی دارد و فردی هم که در مقابل دانشآموز نشسته او را به عنوان فردی که فکر میکند، استدلال میکند و بین دوراهی پذیرفتن و نپذیرفتن به رسمیت میشناسد، طبیعتاً آن گفتوگو یک خروجی خوب خواهد داشت.
مسئله حجاب یک مسئله اساسی و بنیادی است. یعنی حتی شاید با یک سال گفتمانسازی برای قشر دبیرستانی و راهنمایی هم موضوع حل نشود و فقط در حد همان مُسکّن حجاب باقی بماند. بحث حجاب به یکسری نظامهای فکری و اعتقادی باز میگردد. یعنی اگر شما بپذیرید که خدا وجود دارد، یکسری نظم در جهان حاکم است و این نظم شما را مستلزم آن میکند برای حضور بهتر در جامعه یکسری موارد را رعایت کنید، آنوقت حجاب را میپذیرید و با حجاب مشکلی نخواهید داشت.
از سوی دیگر بخشی از مشکلات نیز به این مسئله باز میگردد که خیلیها فهمیدند بانوان ایران دارند رشد زیادی میکنند. شما اگر تاریخ ایران را ورق بزنید هر جا دیدهاند که ایرانیان دارند رشد میکنند از جایی به ما ضربه زدهاند و دیگر نگذاشتهاند جلو برویم. برای بانوان ما محصور شدن در خودنمایی یا صرفاً در فکر ظاهر بودن عاملی میشود که جلوی حرکت آنها را میگیرد و اقدامی که میتواند این مسئله را کنار بزند و زنان و دختران ما را به چرخه فعالیت و علم بازگرداند، این است که نظام فکری و اندیشهای آنها تصحیح شود. ما در مهدهای کودک و ابتدایی دانشآموزان را در خصوص مسائل اعتقادی رها میکنیم و یا صرفاً مسائل کلی در مورد دین به آنها میگوییم و به یکباره در متوسطه اول بدون اینکه در مورد مسائل اعتقادی تحلیل و درکی داشته باشد به او میگوییم چون حجاب قانون است باید آن را رعایت کند.
بُعد قانونی بودن و رعایت حقوق اجتماعی در مسئله حجاب سر جای خود است، اما چیزی که قشر امروز به آن نیاز دارد این است که منطقی و با استدلال با او حرف بزنند و این صرفاً برای دبیرستانیها و متوسطه اول نیست ما باید به سراغ بچههای ابتدایی برویم و از همان امیدهای نوظهور جامعه شروع کنیم و نه صرفاً با مسئله حجاب بلکه با مسائل عقیدتی که بنیانهای فکری آنها را قوی میکند. متأسفانه این واقعیت را گم کردهایم که مسئله حجاب حرف جمهوری اسلامی نیست بلکه حرف خداست؛ حرف انسانیت و حرف فطرت انسانی است و چون این را گم کردهایم نه صرفاً دانشآموزان، بلکه قشرهای مختلف جامعه در این زمینه رها و دچار اشتباه شدهاند و اگر میخواهیم این مسئله را درست کنیم باید روی باورهای دانشآموزمان در دوره ابتدایی کار کنیم. دانشآموز امروز را باید عقلگرا بپذیریم نه صرفاً نقلگرا.
البته نباید فراموش کنیم که یک طرف مسئله حجاب بانوان هستند؛ ما میگوییم حیای فاطمی و غیرت علوی. در همه نظریات جامعهشناسی و اسلامشناسی عناصر در ارتباط با هم قرار دارند و منتج به نتیجه میشوند و هیچگاه گفته نشده است که فقط با توجه به یک بُعد یا یک قشر و نقطه نتیجه به دست میآید. برای حجاب باید ریشهایتر، اساسیتر و از سطوح پایینتر کار کرد و برای اینکه قشر امروزی بیش از این در باتلاق خودنمایی و رها شدن از ابعاد شخصیتشان فرو نروند، باید با آنها منطقی، با استدلال و با عقل حرف زد.
نصیحتی که میتوانم به قشر خودم بکنم این است که ما باید در درجه اول با تلاش علمی خود جایگاهمان را به دست بیاوریم و اثبات کنیم. حتی اگر بهترین خودمان در رشته غیر علمی باشیم تا زمانی که یک پشتوانه علمی قوی نداشته باشید جامعه خیلی ما را به رسمیت نخواهد شناخت. مهمترین وظیفهای که برای دانشآموز تعریف میشود تلاش علمی است. اگر در آینده میخواهید حرف شما شنیده شود و البته نه هر حرفی، حرف حق شما بر بلندای بام حق شنیده شود باید با پشتوانه علمی باشد.
البته اگر بخواهید فقط جهاد علمی را مدنظر داشته باشید و ابعاد تربیتی، اخلاقی و هویت خودتان را رها کنید، میشوید همان دکتری که ساعتها شما را پشت در مطب خود معطل نگه میدارد. همه این عناصر با هم است که شما را به هدف والای خلقتتان یعنی به مهمترین عنصر تأثیرگذار جامعه به عنوان یک بانو و کسی که وظیفه راهبری و تربیت جامعه را دارد، تبدیل میکند.
شما در کنار جهاد علمی و جهاد فرهنگی و تربیتی از طریق دو مسیر علم و اخلاق است که به هدف والای جامعه خود میرسید. پس اول درسهایمان را بخوانیم و در کنار درس یادمان نرود که بدون اخلاق، تربیت، تجربه، هویت و شخصیت نمیشود زندگی کرد. اگر تلاش کردیم همه اینها را با هم داشته باشیم، میتوانیم ادعا کنیم که قشر آینده ما به شدت دقیق و منظم است و میتواند کار انجام دهد. اگر میخواهیم حرفهای ما شنیده شود اول باید حرفهایی که به ما زده میشود را دقیق بسنجیم و آنهایی که درستتر است را بپذیریم. روی خودمان کار کنیم و به درجهای برسیم که بتوانیم تأثیرگذار و حتی تصمیمگیر و تصمیمساز باشیم.
امسال کنکوری هستم و در کنار اینکه فضای کنکور را پیش میبرم باز هم نمیتوانم از فضای تربیتی و فرهنگی دل بکنم. همه چیز با برنامهریزی شدنی است. شهید تهرانیمقدم گفتهاند: فقط انسانهای ضعیف هستند که به اندازه امکاناتشان تلاش میکنند اگر ما بخواهیم خودمان را به یکسری امکاناتی که داریم محدود کنیم، هرگز رشد نمیکنیم. انسانها در تنگناها تکاپو میکنند که رشد کنند و خود را از مخمصهای که دارند نجات دهند و در نهایت قوی شوند. با برنامهریزی در هر برههای از زندگی و با تلاش و محدود نکردن خود به شرایط میتوان به آنچه برای خودمان ترسیم کردهایم و وظیفه خودمان میدانیم که به آنها برسیم، دست پیدا کنیم.
گفتوگو از زهرا ایرجی
انتهای پیام