مهم‌ترین آموزه سیره امام صادق(ع) همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگران بود + فیلم
کد خبر: 4141324
تاریخ انتشار : ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۶
حسن طارمی در گفت‌وگو با ایکنا:

مهم‌ترین آموزه سیره امام صادق(ع) همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگران بود + فیلم

معاون علمی بنیاد دایره‌المعارف اسلامی گفت: امام صادق(ع) در طول دوران حیات، اولویت خود را در رفع خطاهای مباحث مطرح شده در مذاهب رسمی قرار دادند. این عمل ایشان را به تعبیری حاشیه زدن امام بر مباحث می‌گفتند. به طور کلی کوشش ایشان این بود که یک جامعه متمایزی را درست کنند که در جامعه متکثر بزرگتر، هم متمایز باشد و هم با آنها همزیستی مسالمت‌آمیز برقرار کند.

مهم‌ترین آموزه زندگی امام صادق(ع) همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگران بوددوران امامت امام صادق(ع) یکی از متفاوت‌ترین دوران‌های حیات ائمه(ع) در صدر اسلام است. به طوری که بسیاری از مذاهب اسلامی دیگر که به نام اهل تسنن شهرت دارند از همان زمان شروع به تبلیغ و ترویج کرده‌اند و همزمان امام صادق(ع) نیز به تعلیم و تربیت بیش از 3 هزار شاگرد پرداخته‌اند. در همین رابطه و به مناسبت ایام شهادت امام صادق(ع) به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام حسن طارمی، معاون علمی بنیاد دایره‌المعارف اسلامی نشسته‌ایم. مشروح این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم:

ایکنا - امام صادق(ع) چگونه تعالیم شیعی را در روزگاری که انواع فرق و عقاید بروز و ظهور داشتند، تبلیغ می‌کردند و باعث شکل‌گیری جامعه شیعه در آن مقطع تاریخی شدند؟

اولا ما می‌دانیم که عالم اسلام بعد از پیامبر اکرم(ص) دو جریان پدید آمده است که امروزه به اهل تسنن و اهل تشیع معروف است. گاهی تلقی می‌شود که این دو جریان نوعی تقابل تمام عیار با یکدیگر دارند، همین آغاز باید عرض کنیم این تلقی، برداشت دقیقی نیست. در واقع پیامبر اکرم(ص) تعالیمی را آوردند، عده‌ای را تربیت کردند و این آموزه‌ها را در مسائل گوناگون زندگی و حکمرانی به مردم زمانه خود آموختند. ایشان در زمان حیات خود اعلام کردند که استمرار این جریان و نگهداشت آن برعهده امامان و اوصیای پس از ایشان است و افرادی که خارج از این اصول، مرامی را پیش گرفتند به پیروان مکتب خلافت معروف شدند. این صحبت، به این معنا نیست که این‌ دو نگاه و اعتقاد، در رویارویی مطلق بودند، بلکه نمی‌توانستند این‌گونه باشند. چون این‌ها در واقع جامعه تعلیم یافته از پیامبر اکرم(ص) را باید مدیریت می‌کردند، بنابراین جامعه‌ای با مجموعه‌ای از آنچه پیامبر در قرآن و در بیاناتشان فرموده بودند شکل گرفته بود. شیعیان که پیروان معتقد به نگاه وصایت هم بودند در این جامعه حضور داشتند.

دوما تصور می‌شود مجموعه فرهنگ دینی شامل آموخته‌های نظام حاکم است، این حرف دقیقی نیست. زیرا نظام‌های حاکم جریان حاکمیت خودشان را پیش می‌برند، اما لزوما نمی‌توانند همه عرصه‌های زندگی انسان‌ها را تحت تأثیر قرار دهند. البته وقتی نظامی مسلط شد، جریان‌های نخبگان هم با آن‌ها همسو می‌شود اما خیلی از حلقه‌های زیستی و تکاپوهای اجتماعی ممکن است دور از چشم حکمرانان برای خود فعالیت داشته باشند.

ایکنا - ویژگی اسلام رسمی که توسط دستگاه خلافت در آن دوران تبلیغ می‌شد چه بود و واکنش آن حضرت نسبت به آن اسلام چگونه تعریف می‌شود؟

در دوران اموی‌ها، از جمله معاویه درصدد بودند که در تقابل کامل با آموزه‌های پیامبر(ص) حرکت کنند، ولی این جریان عمومیت نداشت و در کل جامعه و مسلمانان آن دوران قابل تعمیم نیست. در ابتدای سال 61 که بیستمین سال حکومت امویان بود واقعه مهم عاشورا اتفاق افتاد و مسیر را دچار تغییرات جدی کرد. امویان در آن واقعه خود را پیروز دیدند و بعد از جریان عاشورا بر تمام پویش‌ها و تکاپوهای سیاسی و اجتماعی فائق آمده و به تعبیری رقیب را کنار زدند. در طرف مقابل، مجموعه پیروان مکتب اهل بیت(ع) در شهرهای گوناگون دچار یک تکانه شدید شده و در اختفا قرار گرفته و به شهرهای دور رفتند. اگر بخواهیم منحنی برای دوران خلافت اموی در نظر بگیریم شاید نقطه اوج اقتدار همه جانبه اموی‌ها سال 60 است و بعد از آن به تدریج به سراشیبی می‌رود.

در واقع جریان عاشورا باعث بیداری مسلمانان در سطح جامعه شد. بین دوران حاکمیت معاویه در زمان امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و باند اموی که بعد از معاویه بر مسند نشستند تفاوت‌های زیادی وجود دارد. هم افتراق‌های خودشان را داشتند و هم بیداری‌ها در جامعه شکل گرفته بود. قسمت پایانی این منحنی در حال نزول، دوران امامت امام صادق(ع) قرار داشت و بخش اندکی هم در دوران پس از ایشان. یعنی اگر از سال 60 تا 132 را در نظر بگیریم حدود 20 سال از پایان اموی‌ها دوران امامت امام صادق(ع) بود. فهم این نکته از نظر اینکه چطور امام می‌توانستند از این فرصت استفاده کنند، خیلی مهم است. در این دوران نوشتن و بازگویی حدیث از پیامبر اکرم(ص) ممنوع شد و به تدریج سخنانی از صحابی به جامعه تزریق شد و آموزه‌ها و سخنان پیامبر(ص) کم‌کم به فراموشی سپرده شد. در سال صدم هجری، خلیفه اموی عمرو بن عبدالعزیز منع کتابت و روایت حدیث را برداشت.

بعد از این اتفاق فضایی برای نشر احادیث پیامبر(ص) به وجود آمد. آرام آرام صحابیان و تابعین که در شهرهای مختلف از جمله مکه، مدینه، کوفه و بصره بودند حلقه‌های تعلیمی‌ خود را گسترش دادند. در آن دوره مذهب‌های مختلف کلامی و فقهی در میان صحابیان و تابعین شکل گرفت و آزادی نسبی ایجاد شد. در این شرایط امام صادق(ع) به امامت رسید. سال 114 یا 115 که اختلاف مورخان است. امام(ع) از فضای امکان نقل حدیث بیشترین استفاده را کردند. تا آن زمان همه نسبت به علم امام و نوه پیامبر بودن ایشان اعتقاد داشتند. افرادی که بعدها به عنوان رهبران مذاهب فقهی شناخته شدند، مثل ابوحنیفه و مالک، خضوع و خشوع زیادی در مقابل امام صادق(ع) نشان می‌دادند.

به عنوان مثال در تاریخ آمده است روزی منصور دوانیقی به ابوحنیفه گفت: من جعفر بن محمد را فراخواندم. برو و چهل سؤال سخت از مباحث مختلف آماده کن و به مقر خلافت در حیره بیا. روز موعود فرا رسید. ابوحنیفه وارد کاخ شد، امام صادق(ع) در کنار منصور نشسته بودند. منصور دوانیقی گفت: سؤالاتت را شروع کن. وقتی شروع به طرح پرسش‌ها کرد، امام آرای همه اندیشمندان را درباره آن موضوع بیان کرده و در نهایت نظر خود را اعلام می‌کردند. هیبتی که از امام پس از این اتفاق در ابوحنیفه ایجاد شد خیلی بیشتر از هیبت منصور خشن بود.

ایکنا - مهم‌ترین ویژگی عصر امام صادق(ع) در چه بود و آیا راهبرد متفاوتی با پدر و فرزندشان در تبلیغ دین داشتند؟

 امام در این دوران جلسات علمی خود را گسترش دادند. ایشان مقید بودند سلسله احادیثی که نقل می‌کردند را حتما به پیامبر(ص) برسانند. به این معنا که این سخنان را از افراد مختلف دریافت نکردم. من از پدرم، او از پدرش و تا به امیرالمؤمنین(ع) و در نهایت پیامبر(ص) برسد. مرحوم شیخ طوسی که از علمای بزرگ قرن پنجم است، کتابی به نام رجال دارد که در آن صحابی امام صادق(ع) را سه هزار و دویست تن ذکر می‌کند. در این میان بیشترین افرادی که به امام مراجعه کرده و از ایشان مطلب دریافت کرده‌اند اهالی کوفه بودند. کوفه از زمان امیرالمؤمنین(ع) مرکز علاقه‌مندان اهل بیت(ع) بود و کوفیان بعد از جریان عاشورا به شدت ضربه خوردند و برخی پنهان شده بودند و به دلیل عدم آگاهی از احکام و مسائل گوناگون، مطابق الگوی مذهب رسمی عمل می‌کردند. تا اینکه امام باقر(ع) خیلی از مسائل آنان را برای ایشان حل کرد و اصلاح کرد.

یکی از مهم‌ترین کارهایی که امام صادق(ع) در زمان خود انجام دادند، تثبیت عقیده امامت منصوص به عنوان مهم‌ترین عقیده شیعیان بود. به این معنا که امام توسط پیامبر(ص) یا امام قبل از خود معرفی می‌شود. به این امر نظریه وصایت نیز می‌گویند. امام تلاش کردند تا اعلام کنند جریان حاکم، چه اموی‌ها و چه بعدها عباسیان، جانشینان پیامبر(ع) نیستند. در آن زمان مردم به سراغ کسانی رفتند که منصوب پیامبر(ص) بودند. عباسیان ادعا کردند که جد ما عموی پیامبر است و فرزندان او برای خلافت نسبت به دیگران اولی هستند. فرزندان امام حسن(ع) نیز مدعی بودند که برای خلافت اولویت بیشتری دارند که به سادات بنی‌الحسن معروف شدند و در نهایت فرزندان امیرالمؤمنین(ع) بودند که به ترتیب به امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و تا امام زمان آن دوران اعتقاد داشتند. امام در آن زمان باید با همه گروه‌ها و فرق به گفت‌وگو و مناظره و در نهایت اقناع مردم جهت اعتقاد به مکتب و راه درست روی می‌آوردند.

امام در این‌ باره بر دو نکته تأکید ویژه‌ای داشتند. نکته اول اینکه اعلام می‌کردند امام میراث‌دار علم پیامبر(ص) است و علم پیامبر(ص) به صورت ملموس از طریق مکتوباتی مانند جفر، جامعه، مصحف فاطمه(س) و... به امام بعدی منتقل می‌شود. علومی که پیامبر(ص) املا می‌کرد و امیرالمؤمنین(ع) آنها را می‌نوشت. امام در مواجهه با بنی‌الحسن اعلام می‌کرد علوم پیامبر را بیاورید و آنان چیزی برای عرضه نداشتند. امام می‌فرمود: ولی علوم به صورت مکتوب نزد من است. نکته دوم نیز این بود که امام بر عصمت و پرهیز از خطا و اشتباه امامان تکیه می‌کردند. بنی امیه به ناقلان حدیث اصرار داشتند که احادیث پیرامون شرک بیان نشود، زیرا قائل بودند که در این صورت افراد زیادی در این دایره و تعریف گنجانده می‌شوند.  

روایت هست که روز عرفه، امام به روی جبل‌الرحمه ایستادند و سه بار رو به جمعیت، سه بار به سمت راست و سه بار به سمت چپ فرمودند: پیامبر(ص) بر حق بود، امیرالمؤمنین(ع) امام بود، حسن‌بن‌علی(ع) امام بود، حسین‌بن‌علی(ع) امام بود، علی‌بن‌الحسین(ع) امام بود، محمد‌بن‌علی(ع) امام بود و من امامم. گاهی اسامی ائمه را تا امام باقر(ع) می‌فرمودند و سکوت می‌کردند. اصحاب می‌پرسیدند آیا امام بعدی شمایید؟ امام در برخی اوقات سکوت می‌کردند و گاهی تایید می‌کردند. هر دو برای این بود که ایشان اعلام کنند من امامم. در برخی اوقات مثل این دو مورد امام صادق(ع) به صورت علنی و عمومی اعلام امامت کردند.

هشام‌بن‌حکم از شاگردان ممتاز امام بود که آثار مهمی درباره عصمت امام، علم امام، اثبات وصایت امام دارد. امام گاهی تشویق به مناظره می‌کردند و خودشان، راهنمای شاگردانشان در این امر بودند. عبدالله‌بن‌ابی‌یعفور و محمدبن‌ابی‌عمیر از شاگردان برجسته امام صادق(ع) بودند که همه در حوزه امامت گفت‌وگو می‌کردند. هشام‌بن‌حکم در زمان خلفا در جلسات متکلمان در بغداد شرکت می‌کرد. به هارون گفتند: هشام از طرفداران موسی‌بن‌جعفر(ع) است. او را در جلسه‌ای دعوت کردند و نظرش را درباره امامت پرسیدند. پس از پاسخ و نقل اعتقاد خود، به نقشه و دام بودن این دعوت پی برد و مجبور به فرار به سمت کوفه شد و از زمان فوت او هم، اطلاع دقیقی در دست نیست. این موضوع نشان می‌داد جامعه شیعه تا چه اندازه تحت تأثیر تعالیم اوست که دستگاه حاکم تا این حد به او حساس است. یکی از کارهای مهم امام صادق(ع) این بود که ایشان تأکید داشتند ما هر چه از علوم داریم، از وجود پیامبر(ص) است. مکرر در مجامع مختلف بیان می‌کردند که ما وصی پیامبریم.

ایکنا - مهم‌ترین چالش‌های امام در دوره امامتشان چه بود و برای مهار آن چه راهبردی را در پیش گرفتند؟

همان‌طور که عرض شد دشواری کار امام صادق(ع) برای شکل دادن جامعه شیعه خیلی زیاد بود. ابوسلمه خلال که در کوفه بصورت پنهانی مستقر بود به امام صادق(ع) نامه نوشت و به امام عرضه داشت که ما به همراه یاران به سراغ شما می‌آییم. امام همان‌جا نامه را سوزاندند. زیرا متوجه نیرنگ او شدند. همزمان خلال نامه را برای عبدالله محض هم فرستاد و او علیرغم توصیه امام به فریبکاری این دعوت، توصیه ایشان را نپذیرفت و دعوت خلال را قبول کرد و در نهایت به صورت فجیعی کشته شد.

 طرفداران خلیفه عباسی نماینده‌ای به مدینه اعزام کردند. مدینه در آن زمان مرکز شیعیان بود. او به مسجد رفت و شروع به بدگویی از علی‌بن‌ابیطالب(ع) کرد. در تاریخ آمده است که در وسط صحبت فرستاده عباسیان، فردی با لباس قومسی-قومس یعنی دامغان- که خود را نیز پوشانده بود وارد شد و حرف او را قطع کرد و گفت: تو دنیای خود را به آخرتت فروختی. خلیفه به دنبال جذب تو نیست و فقط می‌خواهد بدگویی از امیرالمومنین(ع) انجام شود و از مسجد خارج شد. افرادی که در مسجد بودند پرسیدند او که بود؟ برخی که ایشان را شناخته بودند گفتند: جعفربن‌محمد(ع) بود. با اینکه حضرت بنا نداشتند که مقابله کنند، ولی در عین حال اجازه نمی‌دادند تا هر حرفی نیز زده شود. در مورد سادات بنی‌الحسن با اینکه آنان را تایید نمی‌کردند، ولی اجازه نمی‌دادند دستگاه خلافت آنان را به عنوان جریان انحرافی به مردم معرفی کند.

نگرانی امام این بود که اگر بخواهیم در جریان مقابله با اموی‌ها وارد شویم، ما نیز به عنوان رقیب خلافت دیده خواهیم شد. ایشان می‌خواستند بگویند هدف ما تعلیم سبک زندگی اسلامی است. و چون این فضا را دیدند خود را کنار کشیدند، این به معنای عقب‌نشینی از امر خلافت بر حق ایشان نبود، ولی نگرانی‌های دیگری وجود داشت.

امام که به تدریج آموزه‌های خود را منتشر کرده بودند دارای طرفداران زیادی شدند و عده‌ای به ایشان دلبستگی پیدا کردند، زیرا دریافته بودند این صحبت‌ها از فرد دیگری شنیده نمی‌شود. همین امر دو خطر را در پی داشت. اولا بر حاکمیت بشورند و به مقابله با آنان روی آورند. دوما چون حاکمیت مستقر را قبول ندارند، همه آموزه‌ها و قوانین را کنار بگذارند. یعنی جامعه‌ شیعه  پیروان امام صادق(ع) با همه اتفاقاتی که به صورت معمول در جامعه رخ می‌داد مخالفت کنند. مثلا اگر اکثریت جامعه به نماز جماعت می‌روند، آنان این امر را ترک کنند و به نماز جماعت مساجد نروند. بعد از جریان عاشورا در کوفه همین اتفاق افتاد. در طبری آمده است که در سال 67 برخی به مسجد نرفتند.

آن زمان ارتباط شیعیان با ائمه قطع بود. ولی در مدینه وقتی امام صادق(ع) بودند جلوی این کار را گرفتند. یعنی می‌خواستند خود را متمایز جلوه دهند، حتی در برخی امور دینی. امام در وصیت خود فرمودند: شفاعت ما به کسی که در نماز سستی کند نمی‌رسد. این حدیث در آن زمان مربوط به ترک فعل برخی از اصحاب در جهت مخالفت با جریان حاکم بود. به طور مثال چون یاران منصور دوانقی نماز اول وقت در مسجد می‌خوانند ما با این کار مخالفت کنیم. یکی از نگرانی‌های امام در مورد یاران این بود که افراد از بسیاری از رفتارها و سلوک‌هایی که در پیروان نظام رسمی و حاکم وجود داشت فاصله بگیرند، فاصله که بگیرند به تدریج ممکن است دچار انحراف شوند. به طور مثال برای این موضوع می‌توان صوفیان را نام برد. آنان معتقد بودند که نباید به ظاهرگرایی روی آورد و اساس دین با معنویت سرشته است. درست هم می‌گفتند، ولی کم‌کم با کارهای عادی و روزمره انسانی فاصله می‌گرفتند و دچار غلو می‌شدند. امام مراقب بودند که این اتفاق رخ ندهد.  

وقتی عباسیان سر کار آمدند، خیلی از شیعیان و طرفداران امام صادق(ع) پذیرش حاکمیت آنان را نداشتند و می‌گفتند ما فقط جعفربن‌محمد(ع) را قبول داریم. معلی‌بن‌خنیس پیش‌کار امام بود. بزازی می‌کرد. از همه اتفاقات و فعل و انفعالات زمان نیز آگاه بود و علم و جایگاه امام را نیز می‌دانست. چون در خانه امام زندگی می‌کرد. امام نیز او را به مخالفت علنی با حاکمیت منع می‌کرد، ولی او نپذیرفت. امام عازم حج شدند. حاکم مدینه نیز در همین اثنا معلی را به جرم انحراف در دین اعدام کرد. قبل از اعدام او، از وی خواسته بودند که بگو یاران جعفربن‌محمد(ع) چه کسانی هستند. آنان از فعالیت‌های‌ امام ترسیده بودند. در حالی که ایشان کار سیاسی به معنای امروزی نمی‌کردند. یعنی قرار نبود تشکلی ایجاد کنند، وقتی امام به مدینه رسیدند با خشم زیاد به سمت مقر حاکمیت حرکت کردند. به حاکم مدینه از احوالات معلی گفتند که اهل نماز بود، اهل حج بود و...تو می‌دانی چه کسی را کشتی؟ در چنین وضعی امام صادق(ع) نزد داودبن‌علی که در زمان عباسیان حاکم مدینه بود رفتند و وی را نفرین کردند و او دچار دل دردی شد و همان شب از دنیا رفت. امام می‌خواستند نشان دهند که درست است ما مقابله سیاسی نمی‌کنیم، ولی در مقابل هر رفتاری نیز سکوت نخواهیم کرد.

امام در برخورد با طرفداران جریانات حاکم توصیه‌های جالبی داشتند، می‌فرمودند: مقابل آنان موضع نگیرید و در کنار آنان زندگی کنید. هشام‌بن‌حکم که از یاران و نزدیکان امام بود به شغل بزازی اشتغال داشت و شریک وی فردی از خوارج بود و با او کار می‌کرد. می‌فرمودند: با آنان به حج بروید، تشییع جنازه آنان بروید، با آنان نماز بخوانید. آنچه را که همزیستی مسالمت‌آمیز جامعه را به ارمغان می‌آورد رعایت کنید. با یکدیگر دعوا و منازعه نکنید و مراقب باشید هدر نروید که این جمله به معنای تاکید بر تقیه است. ایشان همچنین می‌فرمودند: خوش‌رفتار باشید، خوش‌قول باشید، کسی را نیازارید و...تا به شما ادب جعفر را اطلاق کنند. یعنی اینان ادب جعفری دارند و پیروان مکتب جعفربن‌محمد(ع) هستند. این تعبیر را ما غیر از امام صادق(ع) برای امام دیگری نداریم. یا مثلا توصیه‌هایی می‌کردند و بعد می‌فرمودند: این کارها را انجام دهید، همان کاری که پیامبر(ص) آورده است.

امام در آن زمان می‌فرمودند: ما در عصر هدنه یا آتش‌بس قرار داریم. در همان زمان نامه‌ای را خطاب به شیعیان خود نوشتند که در این دوران چگونه زندگی کنید. این نامه در روضه کافی کلینی نیز آمده است. در خانه برخی از اصحاب امام، مساجد کوچکی به صورت پنهانی بنا شده بود. یاران ایشان در این مساجد جمع می‌شدند و این نامه را می‌خواندند و به صورت یک متن درسی آن را مرور می‌کردند.

امام صادق(ع) در طول دوران حیات، اولویت خود را در رفع خطاهای مباحث مطرح شده در مذاهب رسمی قرار دادند. این عمل ایشان را به تعبیری حاشیه زدن امام بر مباحث می‌گفتند. به عنوان مثال همه معتقد بودند خدا واحد است، ولی ایشان ادله وحدانیت خدا را بیان می‌کردند. یا مثلا برخی مذاهب بر دیده شدن خدا در قیامت معتقد بودند، ایشان دلایل رد این ادعا را مطرح می‌کردند. یا در اعمال حج، برخی از مذاهب و فرق، بعضی از اعمال را به اشتباه از سنت‌های پیشین آموخته بودند، آنان را اصلاح می‌کردند. به طور کلی کوشش ایشان این بود که یک جامعه متمایزی را درست کنند که در جامعه متکثر بزرگتر، هم متمایز باشد و هم با آنها همزیستی مسالمت‌آمیز برقرار کند.

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی

انتهای پیام
captcha