به گزارش ایکنا، حجتالاسلام محمد سروش محلاتی، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه، 7 اردیبهشت ماه در ادامه سلسله مباحث تفسیری سوره مبارکه بقره به ادامه آیات 244 تا 250 پرداخت که متن سخنان وی به شرح زیر است:
در ادامه بحث به ماجرای طالوت و جالوت رسیدیم و در مورد آیه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» بحث کردیم؛ در پایان این قصه جالوت به اذن خداوند به قتل رسید. خداوند در اینجا به علت و فلسفه قتال به صورت کلی اشاره فرموده است.
در آیه 244 وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۴۴﴾ دستور به قتال فرمود ولی پرسش این است که اگر قتال نباشد چه میشود و برای چه باید باشد کما اینکه امروز برخی افراد طرفدار صلح مطلق هستند.
در آیه فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ به فلسفه قتال پرداخته است یعنی قتال برای دفع و جلوگیری از دشمنی دیگران است و البته دفع دارای مراتب خفیف و قوی است و مراتب آخر به قتال میانجامد ولی به هر حال روح قتال، دفع است.
مراد از دفع چیست؟ برخی از مفسران فرمودهاند: وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» یعنی اینکه برخی از مردم باید جلوی برخی دیگر را بگیرند به تعبیر دیگر مؤمنان باید جلوی کافران را بگیرند ولی این تفسیر درست نیست زیرا براساس قصه طالوت و جالوت، جنگ بین آنها بر سر کفر و ایمان نبود بلکه مشکل بر سر این بود که جالوتیان در حق بنیاسرائیل ظلم کرده و آنها را از خانه و کاشانه خودشان آواره کرده بودند. لذا بنده معتقدم که مراد از آیه، دفع ظالم از سوی مظلوم است. البته گاهی ممکن است این مسئله به صورت فردی و یا چند نفر رخ دهد ولی گاهی آنقدر فشار از سوی ظالمان صورت میگیرد که گروه زیادی از مردم مجبورند زندگی و خانه خود را ترک کنند کما اینکه برای بنیاسرائیل رخ داد.
خداوند فرموده است اگر این دفع و ایستادگی در برابر ظلم نباشد، فساد و تباهی سراسر زمین را در برخواهد گرفت. در جای دیگری هم فرموده است: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. فقط اینطور نیست که براساس ظلم انسانها آسیب ببینند بلکه همه زمین و زمینیان به فساد خواهند افتاد. امروز هم در مسائل زیستمحیطی داریم که وقتی فساد زیاد شد دریا و آب و درختان و طبیعت هم رو به تباهی خواهند رفت.
از ماهیت بحث روشن میشود جهاد در اینجا دفاعی است گرچه براساس آیات قبل ممکن است کسی ن را مشمول دفاعی و یا ابتدایی بداند. خداوند در اینجا سخن از قتل ندارد بلکه سخن از دفع است؛ وقتی حیوانی به ما نزدیک شود او را دفع میکنیم، گاهی با تکاندادن دست ما او فرار میکند و گاهی با پرتاب سنگ ولی گاهی هم مجبوریم با چوب و سنگ و اسلحه سراغ او برویم؛ همه اینها مراتب دفع است یعنی اگر در جایی با پرتاب سنگ، دفع صورت بگیرد نیازی به اسلحه نیست بنابراین قتال تنها راه دفع نیست کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) در برابر خوارج احتجاج کردند و دوسوم آنها از مسیر برگشتند. در مورد موسی(ع) هم داریم که خداوند به ایشان دستور داد سراغ فرعون برو و با زبان لین و نرم با او سخن بگو.
علامه طباطبایی این ایه را بیان یک سنت تکوینی از سوی خداوند میدانند به این بیان که خداوند در طبیعت و فطرت انسان دو مطلب را قرار داده است؛ اول اینکه انسان دنبال منفعت بیشتر خود است از این رو به دنبال استخدام دیگران میرود و البته در برابر، افرادی که به استخدام دیگران در میآیند قوه دفع دارند و اگر طرف مقابل تعدی بکند او در برابر آن مقاومت خواهد کرد و وقتی این دو به نقطه تعادل برسد جامعه اصلاح خواهد شد یعنی اگر قرار است کسی از دیگری انتفاعی ببرد دیگران هم میخواهند از او سود ببرند بنابراین باید طوری با هم تعامل کنند که هر دو طرف نفع خود را ببرند.
اگر این قوه دفع نبود جامعه تباه میشد زیرا از یکطرف افرادی به دنبال سود بیشتر خودشان هستند و طرف مقابل هم اگر در همه موارد تسلیم باشد جامعه به فساد و تباهی کشیده خواهد شد.
علامه طباطبایی در صدد بیان این مسئله است که خداوند در برابر قوه استخدام، قوه دفع را قرار داده است و این ربطی به ایمان و کفر هم ندارد. البته گاهی اوقات این دو چنان در مسیر عدل قرار میگیرند که قوه استخدام به تعدی و تجاوز نمیرسد و در مقاومت مقابل هم تعدی و تجاوز وجود ندارد و همه انسانها مشمول این موضوع هستند و صرفاً مختص مؤمنان هم نیست.
اگر این قوه نبود هر کسی هر نوع بهرهکشی از دیگران میتوانست داشته باشد و جامعه از فساد پر بود لذا دفع در اینجا، دفع تکوینی است. اعضا و بخشهای جامعه بشری باید با همدیگر تعامل متعادل داشته باشند و اگر از یک طرف برخی فقط دنبال بهرهکشی باشند این تعادل به هم خواهد خورد.
علامه فرمودند همانطور که در نظام تکوین، تأثر و تأثیر وجود دارد و مثلاً آفتاب بر گیاه و درخت اثرگذار است و به خاطر آن رشد میکند، این تأثیر و تأثر در جامعه بشری هم بین افراد وجود دارد. بنابراین از یک سو دفع و از سوی دیگر غلبه است و از یک سو برخی درصدد چیرهشدن هستند و برخی هم در برابر آن میایستند و اگر این نبود نظام عالم فاسد میشد.
اگر کسانی در جامعه فقط به فکر منافع خودشان هستند ولو اینکه مشروع باشد و کاری به منافع مشروع دیگران ندارند، سبب میشود تا افرادی مطلقاً زیردست باشند و ترکیب چنین جامعهای بهم میخورد. این بحث را علامه در المیزان و در آثار دیگرشان هم مطرح کردهاند که انسان ذاتاً منفعتطلب آفریده شده است.
او معتقد است که اگر انسانی حاضر است نفع دیگران را لحاظ کند به خاطر منافع بیشتر برای خود است یعنی اگر به کارگر حقوق ندهد او طغیان و شورش میکند و اصل کارخانه هم سوخت میشود وگرنه انسان ذاتاً دنبال این نیست که حق و حقوقی به دیگران بدهد لذا ایشان اصل اول فطری را استخدام میداند ولی چون انسان برای استخدام چارهای جز تعاون ندارد اصل ثانوی او را مجبور میکند تا حقوق به دیگران هم بدهد.
انتهای پیام