فرهنگ نقد و نقدپذیری از مؤلفهها و پیشرانهای اصلی یک جامعه انسانی پیشرفته است، ولی جای خالی این اصل مهم در کشور ما حس میشود. برای بررسی هرچه بیشتر این موضوع باید پای سخنان کارشناسان و صاحبنظران علوم انسانی نشست و درباره راهکارهای پایهریزی این فرهنگ گفتوگو کرد.
ایکنا در ادامه سلسلهگفتوگوهای خود در مورد فرهنگ نقد و نقدپذیری، به سراغ سیدوحید عقیلی، استاد علوم ارتباطات جمعی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، رفته و با او در این زمینه گفتوگو کرده است.
عقیلی تألیفاتی درباره علوم ارتباطات دارد که از جمله آثار او میتوان به کتابهای «مبانی روزنامهنگاری» و « زبان و ارتباطات» اشاره کرد. در ادامه مشروح قسمت اول این گفتوگو را میخوانیم و میبینیم.
ایکنا ـ درباره اهمیت فرهنگ نقد و نقدپذیری توضیح دهید.
کمتوجهی به فرهنگ نقد و نقدپذیری در دورانی که ما طی میکنیم بسیار زایدالوصف بوده و لازمه جامعه ماست. متأسفانه به دلایل مختلف سیاسی، فلسفه سیاسی، سیاستگذاریهای فرهنگی، نظام آموزش و پرورش، عدم برنامهریزی لازم و کافی مخصوصاً در مدارس حدود 25 تا 20 سال طول میکشد تا بتوانیم میزان و وجود این فرهنگ را در جامعه به تعادل برسانیم. در حال حاضر میزان این فرهنگ در حد تعادل نیست و کسانی که نقدپذیر هستند اندکاند. این وضعیت زیبنده جامعه، فرهنگ و شریعت، سنت، مفاخر ملی و مشاهیر و در کل تمدن ایرانی-اسلامی نیست.
اگر کتاب را یک رسانه بدانیم، کتاب همیشه باید مطرحکننده و زایشگر فکر، مفهوم، نظریه و باور جدید برای حل مشکلات جامعه در همه حوزههای هنری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد. متأسفانه مجبورم اعترافی کنم که وقتی که کتاب به جای تألیف، تصنیف شود، این اتفاق رخ نخواهد داد. بین تصنیف و تألیف تفاوت بسیار است. تألیف به معنای به وجود آوردن یک کتاب و اصالتی است که تراوش فکر نویسنده باشد، ولی تصنیف نوعی گردآوری و جمعآوری است که در فضای مجازی به آن کپی پیست (copy paste) میگویند.
کتابی که به صورت تألیف باشد فکر و ایده جدیدی میآورد و میتواند منشأ نگارش و چاپ کتابها و مقالههای متعددی درباره آن کتاب باشد. بنابراین مفهوم انباشت فکری و معنوی که آن کتاب به وجود آورده است را متوجه میشویم. وقتی کتابی فکر جدیدی را بیان کرد و در جامعه علمی یک کشور در بین اندیشمندان و دانشگاهیان مطرح و نقد شد، ارزش آن کتاب به نقدپذیر بودن مؤلف و مصنف آن است تا در پاسخ به رسانهها، ایرادهای بیانشده را برطرف کند. ما در دانشگاه کرسیهای نظریهپردازی را داشتهایم که قرار بوده همین کار را انجام دهد، ولی با کمال تأسف بازدهی و پرونده قابل قبولی ندارد. بنابراین ذات کتاب و روزنامه یکی از بهترین مظروفهایی است که در آن میتوان فرهنگ نقد و نقدپذیری را ترویج کرد.
ایکنا - فرهنگ نقد و نقدپذیری در رسانههای ما چه جایگاهی دارد؟
متأسفانه فاصله بین موجود و مطلوب بسیار زیاد است و اصلاً رضایتبخش نیست. با کمال تأسف قسمتی از دستاندرکاران این حوزه با مفاهیمی که در بخش مقدمه عرض شد بیگانه هستند، زیرا مفاهیم بسیار پیچیدهای است. این فرهنگ مخصوص جوامعی است که در آن تنوع فرهنگی وجود دارد و سیاستگذاری فرهنگی چندین دهه در آن اجرا شده و نظام آموزش و پرورش از دبستان تا دانشگاه کاری کرده است که نگاه انتقادی وجود داشته باشد و نقد کردن، اجازه و جسارت سؤال پرسیدن منطقی و شک مقدس ارزشمند است.
مثالی میزنم تا نشان دهم که چرا این فرهنگ در جامعه ما وجود ندارد؛ آموزش و پرورش در چند سال پیش کتابی به اسم «سواد رسانهای و تفکر انتقادی» منتشر کرده است که من راهنمای این کتاب بودهام و نتایج این کتاب بسیار قابل مطالعه است. کسانی که اسم کتاب را انتخاب کردند کلمه انتقادی را سانسور کردند و آن را «سواد رسانهای و تفکر» نامیدهاند. ملاک اینکه در یک جامعه سواد رسانهای وجود دارد و اثر کرده و جوانان یاد گرفتند؛ زمانی است که تفکر انتقادی را یاد بگیرند ولی در عنوان کتاب، کلمه انتقادی را حذف کردند یعنی گویا این کلمه تابو است، در حالی که در آثار دینی و ملی ما بیشترین تشویق، تعریض و دعوت به احتجاج، استدلال، مباحثه شده و در قرآن هم بر این مطلب بسیار تأکید شده است.
تفکر در معنای عام مربوط به فلسفه است؛ یعنی روش اندیشیدن و در معنای عام کلمه تفکر در مورد هستی است، ولی تفکر انتقادی بخشی از علمی است که از دوران رنسانس به بعد شد و اتفاقاتی که در صنعت چاپ کتاب رخ داد و فرم درک مسائل زندگی در قرون وسطی تغییر کرد. البته این موضوع در ایران از قبل بود، ولی بعدها تقویت شد و نحله تفکر انتقادی به وجود آمد.
بنابراین تفکر انتقادی critique یا criticism یک مقوله جدیدی است که با حکمرانی، برنامهریزی و نقش مردم در فلسفه سیاسی و ارتباطات سیاسی ارتباط دارد. تفکر انتقادی زمانی معنا دارد که مردم در جامعه نقش داشته باشند و تفکر انتقادی آنها در سیاستها و خط مشیگذاریهای حاکمیت تأثیر داشته باشد. در غیر این صورت تفکر انتقادی در حد شعار است و عدهای خوشحالاند که اهل انتقاد هستند ولی معنی انتقاد را با نق زدن یکی میدانند.
ایکنا - به فقدان تفکر انتقادی اشاره کردید. علت آن چیست؟ آیا تفکر انتقادی وجود ندارد یا آموزش داده نمیشود و یا اجازه نشر تفکر انتقادی وجود ندارد؟
ما علیالاصول در علوم اجتماعی و انسانی نگاه کل نگر داریم و سعی میکنیم که از تقلیلگرایی دوری کنیم؛ یعنی اگر میخواهیم یک رابطه علت و معلولی را ببینیم در حد ممکن باید عواملی را که مسئلهای را به وجود میآورند بررسی کنیم؛ هرچقدر علتها زیاد باشند درک معلول بهتر است. یکی از سؤالات همین است که چرا در بین اهالی رسانه، مطبوعات و حوزههای دیگر تفکر انتقادی وجود ندارد.
اگر دنبال علتها باشیم بسیار زیادند؛ میتوان به صورت موردی در رأس به فقدان آموزش اشاره کرد. منظور از آموزش، آموزشهای مقطعی نیست بلکه نظام آموزش و پرورش است. نظام آموزش و پرورش در هر جامعهای انتقال دهنده فرهنگ و تمدن یک جامعه مفروض و تربیت نسل آینده است. اگر نظام آموزش و پرورش خوب برنامهریزی شود و در آن محتواهایی وجود داشته باشد که به صورت غیرمستقیم و به شکلهای مختلف بعضی از مسائل تقبیح و بعضی مسائل تشویق شود؛ میتوان تفکر انتقادی را آموزش داد و این موضوع زمانبر است.
نقدگرایی کار بسیار سختی است؛ ما معتقدیم از هر صد خبرنگار یک نفر ممکن است که روزنامهنگار شود و از هر 10 روزنامهنگار یک نفر روزنامهنگار حرفهای میشود. روزنامهنگار حرفهای نقاد خوبی است، زیرا وقتی او یک رابطه علت و معلولی را در جامعهای میبیند حتماً قلم انتقادی دارد، روزنامهنگاری تحقیقی را خوب بلد است، نگاهش سیستماتیک است و به صورت علت و معلولی به موضوعات نگاه میکند. بنابراین با نگاه نقد، انگشت خود را بر جایی میگذارد که باید بگذارد و آن پرداختن به علل یک مسئله است.
بعضی وقتها در مطبوعات وقتی مطالب را مطالعه میکنید در انتها متوجه نمیشوید چه گفته شده و نقد به چیست؛ مخاطب باید در پاراگراف اول همه چیز را دریافت کند. روزنامهنگاری که اینگونه است یا خودش تلاش کرده و نقادی را یاد گرفته یا خیلی باهوش است و یا به صورت ذاتی نگاه خلاق و نقادانه دارد. بنابراین نقادی به آن صورت قابل آموزش نیست و همه افراد نمیتوانند نقد کنند، اما باید این موضوع در مقطع دبستان تدریس شود.
باید با سرمایهگذاری و برنامهریزی دقیق با اساتیدی که بتوانند تفکر انتقادی را تدریس کنند به بچهها نقد را آموزش داد. باید به انتخاب مدرس و جایگاه نقد در سیستم آموزش و پرورش و اینکه آیا آموزش نقد قرار است در یک کتاب جدا باشد یا همراه باقی مطالب آموزشی تدریس شود توجه کرد. رسیدن به تفکر انتقادی کار سختی است و لزوم آموزش آن در همه مقاطع از جمله مقطع ابتدایی بسیار مهم است. با توجه به مقطع مهم تاریخی اکنون میتوان در دورههایی به صورت موقت به برخی که لازم است مفهوم انتقاد را یاد بگیرند آموزش دهیم.
یک اصطلاح مردمی وجود دارد با عنوان «نوک چیدن» که به معنای اجازه حرف زدن ندادن است برای بعضی این اصطلاح مثبت است، چراکه میگویند «نوکش را چیدم و نگذاشتم که حرفش بزند» چیدن نوک یعنی جلو تفکر انتقادی را گرفتن، یعنی ما اعتماد به نفس و عزت نفس فرد را در جمع بگیریم و نگذاریم نگاه متفاوت خود را نسبت به ما بیان کند. این کار نوعی اقتدارگرایی، ظلم و زور است.
ایکنا - نظام آموزش و پرورش موضوع نقد و نقدپذیری را آنطور که شایسته است آموزش نداده و نسل جدید تفکر انتقادی و شیوه نقادی را به صورت آکادمیک آموزش ندیده است، اما نسل جدید در فضای حقیقی و مجازی انتقاداتی را مطرح میکند. آیا این حرفها نقد است یا غر زدن؟
نظریهای با عنوان اتصالگرایی یا connectivism داریم که این موضوع را روشن میکند. کار نظریه روشنکننده رابطه علت و معلولی در جامعه است. وقتی نظریه گفته میشود به این معناست که یک چهارچوب فکری را بیان میکنیم که مفهومی درون آن است که مبیّن رابطه علت و معلولی که در آن حوزه اتفاق افتاده است. این نظریه معتقد است که در فضای مجازی، همه کاربرها بدون محدودیت به همهجا دسترسی دارند و آموزشی که از راه اتصال به مراکز آموزشی متعدد دنیا چه به صورت رسمی و چه غیررسمی، چه موجه و چه غیرموجه، چه اخلاقی و چه غیراخلاقی دارند باید قابل کنترل باشد.
به نظر میرسد که نسل کنونی به این فضا دسترسی داشته و منطق آنها ناشی از همین موضوع است. یعنی در جوامع دیگر مفاهیم، نگرشها و رویکردهایی را میبینند که در جامعه ما معادل ندارد. مثلاً ممکن است در فضای مجازی ببینند که یک خبرنگار خیلی راحت نخستوزیر را مورد خطاب قرار میدهد که چرا دارو نیست؟ یا چرا گرانی شده است؟ آن وزیر هم مجبور است که جواب دهد. بعد از مشاهده این موضوع این موضوع را مشاهده کرد شبیهسازی میکند و میگوید که چرا در ایران اینگونه نیست و چرا در ایران دسترسی به وزرا وجود ندارد و...
همچنین در این فضا باید به سؤالاتی از این دست پاسخ داد که چرا در همه حوزهها تنوع فرهنگی نیست؟ چرا فرهنگ ما با بقیه تفاوت دارد؟ چرا بعضی از فرهنگها را نباید بدانیم؟ بنابراین ذهن جوان در این فضا بسیار بیقرار است و عامل زمان برای او بسیار سریع میگذرد.
کتاب یک وسیله ارتباطی سرد است؛ یعنی بیشترین تلاش و سرمایهگذاری فکری را از سوی کسی که میخواند میطلبد. شما وقتی که کتاب میخوانید هرجا که یک چیزی را متوجه نشوید باید متوقف شوید و بالای کتاب علامت میگذارید یا زیر خطوط خط میکشید یا ممکن است کتاب را ببندید و چند روز در رابطه با آن مفهوم کار کنید و سراغ کتاب دیگری بروید تا ببینید که یک جمله چه میگوید و جلوتر نمیروید چون چیزی را متوجه نشدید در نتیجه خواننده از سوی نویسنده بسیار تحت فشار است و به این علت به آن وسیله ارتباطی سرد میگویند اما این موضوع در تلویزیون و فضای مجازی وجود ندارد. اگر ادعایی هم مثل کتاب شد شما جواب را سریع میگیرید چون تلویزیون و فضای مجازی سریع جواب را میدهند.
پس سرعت، طمأنینه و صبر در زمانی که فرهنگ کتابخوانی و نقد وجود دارد یک مزیت است. اصلاً صبر و تفکر کنار هم هستند، اما یکی از چیزهایی که نسل جدید یاد گرفته این است که تند صحبت میکند و جواب تند هم میخواهد و مسائل باید برای او سریع گفته شود. در دو دهه گذشته به علت عدم آشنایی با این مسائل غفلت کردیم و نیاز جوانانمان را خوب احصا نکردیم. راه حل این است که متخصصان امور تربیتی، فضای مجازی، جامعهشناسی، روانشناسی بالینی، جامعهشناسی بالینی، متخصص علوم تربیتی و... به سرعت یک صورتبندی از وضع موجود جامعه درست کنند و به راه چاره بپردازند. این موضوع بسیار فوری است و جزو بزرگترین اولویتهاست که زمان از دست رفته را جبران کنیم.
ایکنا- موانع ایجاد فرهنگ نقد و نقدپذیری چیست؟
چند نکته وجود دارد. مجبورم صریح پاسخ بدهم، زیرا سؤال سختی است و نمیتوانم که از پاسخ دادن طفره بروم؛ یکی از این نکات فلسفه سیاسی است. فلسفه سیاسی نوعی فلسفه مضاف است که میگوید سیاست و قدرت، نسبت بین حاکمیت و مردم، حقوق مردم نسبت به قدرت و تعریف قدرت چیست و مشروعیت قدرت از کجا میآید؛ قدرت چگونه به دست میآید؛ چگونه به دست آمده و مشروعیت آن چقدر است و به چه صورت این قدرت باید تقسیم شود که ایجاد فساد نکند، روابط متقابل شهروندان نسبت به مسئولین چیست؛ قانونگذاری در دست چه کسانی است؛ آیا در دست کسانی است که از گرایشهایی خاصی برخوردارند یا خیر؟
در قانونگذاری اگر کسانی باشند که در حوزههای غیرفرهنگی کار کرده باشند، ولی در رابطه با حوزههای خاصی که موضوع صحبت ماست کار نکرده باشند، مشکل به وجود میآید. در مجلس دهم یا یازدهم، انتخابات انجام شد و هیچ داوطلبی برای کمیسیون فرهنگی مجلس و ریاست کمیسیون وجود نداشت. چوت نمیشد دوباره انتخابات برگزار کرد و تعدادی افراد اهل فرهنگ حضور پیدا کنند در نتیجه تعدادی نماینده به جبار برای این کمیسیون انتخاب شدند. فلسفه سیاسی در رابطه با این اتفاق میگوید که افرادی در مجلس حضور یافتند که با فرهنگ ارتباط چندانی ندارند. پس چگونه میخواهند برای فرهنگ کشور تصمیمگیری کنند؟
در مصاحبهای که با رئیس کمیسیون فرهنگی آن دوره مجلس شد از او پرسیدند «فرهنگ چیست؟» و پاسخی داد که من متأسف شدم. پس باید دید قانونگذاری در دست چه کسانی است. فلسفه سیاسی مطرح میکند که باید در دست کسانی باشد که طلبهای مردم را بدانند. فرهنگ مسئله بسیار مهمی است و نصف مشکلات امروز ما مشکلات فرهنگی است و هرجا صحبت از فرهنگ است، مانند فرهنگ ترافیک، فرهنگ کار و فرهنگ مصرف.
باید دید که رابطه متقابل رهبران با مردم به چه صورت است؟ آیا یکسویه است و رسانهها فقط باید از بالا خبر بدهند و مردم فقط گیرنده باشند یا معکوس؟ این موضوع چند وقت یک بار باید رخ دهد که مردم از پایین به بالا فرستنده باشند؟ در حالی که گفته میشود سالی یک بار در حالت ایدهآل است، زیرا همیشه رسانهها فقط از بالا خبر میدهند و مردم فقط گیرنده هستند.
قبل از اینترنت رسانههای سنتی یعنی کتاب، مجله، روزنامه، تلویزیون و ماهواره همه یک سویه بودند، اما با فضای مجازی موضوع تغییر کرد و نسل جدید در فضایی هستند که ارتباط دوجانبه و دوطرفه شده است. بنابراین اگر خبری را شنیدند که به مذاق آنها خوش نیامد و قانع نشدند بر حسب نظریه استفاده و رضایتمندی به سراغ رسانهای میروند که جواب سؤال آنها را بدهد و انتقادشان را ثبت کند.
بنابراین در دوران کنونی نگاه به فلسفه سیاسی، قانونگذاری و در کنار آن سیاستگذاری رسانهای و فرهنگی بسیار مهم است. شما به عنوان خبرنگار میتوانید بگویید که سیاستگذاری در معنای عام چه تعریفی دارد؟ سیاستگذاری اجتماعی چه تعریفی دارد و آخرین سیاستگذاری فرهنگی در ایران غیر از آنکه در برنامه اول توسعه اقتصادی-اجتماعی جمهوری اسلامی ایران در سال 1368 تدوین شد، چه زمان بوده است؟ آیا سیاستگذاری فرهنگی مطالبی است که در این برنامه ذکر شده یا چیز جدایی است که باید عملیاتی باشد؟ آیا آنهایی است که در هفت برنامه توسعه پنج ساله توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران است؟ باید این برنامهها را تحلیل محتوا کرد و دید که چه به دست میآید. سپس مشاهده کرد که برای فرهنگ که قسمتهایی از موضوعات مورد دغدغه ماست، چه پیشبینی شده است. متأسفانه باید بگویم چیزی پیدا نمیکنید. پس قانونگذاری لازم دارد و سیاستگذاری فرهنگی و سیاستگذاری رسانهای مهم است. سیاستگذاری رسانهای، فرهنگی و ارتباطات بین فرهنگی را تدریس میکنم و میتوانم بگویم وضعیت ما چیزی در حد صفر است و هیچ قانونی در زمینه سیاستگذاری رسانهای مخصوصاً رسانههای نوشتاری به غیر از دو جمله وجود ندارد و همه چیز در دست صدا و سیماست و وضعیت صدا و سیما بدتر از مطبوعات است.
ایکنا - رسانه و مطبوعات از چه طریقی میتوانند به شکلگیری، توسعه و ترویج فرهنگ نقد و نقدپذیری کمک کنند؟
باید مشخص شود که منظور از اصحاب رسانه چه کسانی هستند؟ آیا اعضای رسانه یعنی خبرنگار و روزنامهنگاران یا سردبیران و مدیر مسئولان یا مسئولان وزارت ارشاد هستند؟ باید مشخص کرد که وقتی گفته میشود رسانه چگونه میتواند به فرهنگ نقد و نقدپذیری کمک کند منظور کدام یک از این قشر است. اگر منظور خود رسانهها و رسانهنگاران هستند؛ کار بسیار سختی است و آنها نمیتوانند کاری انجام دهند، زیرا این موضوع یک امری مانند بهداشت عمومی است؛ بهداشت در همه جای دنیا یک امر دولتی است و نمیتوان سیاستهای کلی بهداشت را در کشوری به بخش خصوصی واگذار کرد.
کنترل موفقیتآمیز کرونا در کشور، به غیر از کمبودهایی که وجود داشت به این علت تا حد زیادی موفق بود که سیاستگذاریهای بهداشت در دست دولت بود. نقد و نقدپذیری هم از اموری است که چیزی بالاتر از روزنامهنگاران را میخواهد. به شورایی نیاز دارد که در آن خبرنگاران و روزنامهنگاران حضور داشته باشند و برای اینکه مصوبات این شورا اجرا شود از قوای مقننه، مجریه و قضائیه هم باید نمایندهای در آن حضور داشته باشد.
اگر ما به توافق برسیم و سه قوه قبول کنند که رسانهها محلی از اعراب دارند و میخواهند به این مهم برسند که رکن چهارم دموکراسی باشند و جلوی فساد را بگیرند و به دولتها کمک کنند و چشمان بیدار جامعه باشند، باید بیشتر از قدرت اهالی رسانه، سه قوه کمک کنند.
من افراطی نیستم که بگویم رسانهها قوی هستند و باید خودشان بگویند و کار را خودشان درست کنند؛ این ایدهآل نگری است. باید شرایط طوری باشد که حکمرانان یعنی وزیر فرهنگ و ارشاد و مجلس و قوه قضائیه متوجه این قضیه شوند که اگر رسانهها به این موضوع دست یابند به نفع همه است.
در سال 1395 در شعبه دادگاه خانواده میدان ونک، بالای 95 درصد از دادنامهها و دادخواستهایی که زوجین ارائه داده بودند باکمال تأسف به نحوی از انحا نام یکی از شبکههای مجازی در آنها بود. یعنی از طریق این شبکهها خیانتهایی شده که منجر به درخواست طلاق شده بود. این موضوع بسیار مهم است که ما فضایی داشته باشیم که در آن آموزش و قدرت نرم وجود داشته باشد. در صورت چنین فضایی همان موقع روزنامهنگاران تکلیف میکردند که به صورت تخصصی به این موضوع بپردازند و خوبیها و مصائب آن را بیان کنند.
باکمال تأسف تعداد کمی از روزنامهنگارانی وجود دارند که این تخصص و درک را از نقادی داشته باشند. این موضوع را با روشهای علمی مستدل میگویم. این بحث بسیار سنگین و سؤال شما بسیار دقیق است. پاسخم این است که این موضوع بحثی نیست که روزنامهنگاران و مطبوعات به تنهایی بتوانند پیش ببرند و تا زمانی که حاکمیت اراده نکند و سه قوه کمک نکنند، این مقصود حاصل نمیشود.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام