نبض زندگی شهید در کالبد موزه خانگی + فیلم
کد خبر: 4128468
تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۲

نبض زندگی شهید در کالبد موزه خانگی + فیلم

منزل خواهر شهید رئوفی فرد اولین خانه موزه شهید در کشور است که به تدبیر خواهر شهید دایر شده و حاوی یادگارهایی از ۲۴ سال زندگی اوست.

موزه خانه شهید رئوفی فردنام شهید؛ یادآور بزرگی و عظمت روزهایی است که نباید فراموش شود. روزهایی از جنس فداکاری و توجه به مفهوم بزرگی به نام ملت‌‌. روزهای جنگ سال‌هاست تمام شده‌اند، اما نه انگار به پایان نرسیده‌اند. مگر بزرگی و عزت و فداکاری تمام می‌شود؟

وارد خانه خواهر یکی از شهدای خراسان‌جنوبی می‌شویم. منزل خواهر شهید رئوفی فرد. عطر مداحی در صحن خانه جاری بوده و انگار با خانه‌های دیگر متفاوت است. خواهر شهید به استقبالمان می‌آید و با معرفی کوتاهی ما را به موزه شهید راهنمایی می‌کند. درب موزه باز می‌شود عکسی از مادر شهید با چشمانی پر از مفهوم انتظار در کنار در ورودی موزه  رخ می‌نماید و اتاقی که پر از یادگاری‌های شهید است. این خانه اولین خانه موزه شهید در کشور است که به تدبیر خانواده در محل منزل خواهر شهید دایر شده و مدال‌ها، درجه‌ها، لباس‌ها و لوازم شخصی شهید خلبان رئوفی فرد در این موزه به نمایش گذاشته شده است. قسمتی از موزه نیز حاوی هدایایی است که بازدیدکنندگان این موزه به انگیزه شفاعت شهید به آن اهدا کرده‌اند. از خانواده شهید در مورد ایده و چگونگی شکل‌گیری موزه پرسیدیم که تقدیم نگاه مخاطبان ایکنا می‌شود.

زهرا رئوفی فرد، خواهر خلبان شهید محمدحسین رئوفی فرد در گفت‌‌وگو با ایکنا از خراسان‌جنوبی گفت: نبض زندگی ۲۴ ساله شهید در موزه‌ای که بیاد او تعبیه شده دیده می‌شود؛ سیر زندگانی او در این موزه در دیوار مربوط به زندگی وی به تصویر کشیده شده؛ این شهید در ۹ مهرماه ۱۳۳۴ در بیرجند متولد شده و هنگامی که سه ساله بود با تصمیم پدرم که شاعر و مداح اهل بیت(ع) بود عازم سیستان و بلوچستان شد.

وی بیان کرد: در دوره متوسطه در رشته اتومکانیک ادامه تحصیل داد و در استان رتبه اول را کسب کرد و به دانشگاه صنعتی شریف دعوت شد؛ در این زمان همان پیچ تاریخی که مقام معظم رهبری به آن اشاره فرمودند در زندگی شهید رخ داد؛ این پیچ تاریخی ممکن است در زندگی هر فرد اتفاق افتد؛ تنها باید  جوینده راه درست بود.
این خواهر شهید اظهار کرد: حسین اطلاعیه دانشکده افسری خلبانی را در روزنامه خواند و تصمیم گرفت وارد  ارتش شود؛ در واقع شهید احساس کرد که نظام شاهنشاهی و کالبد ارتش نیاز به محرک‌هایی دارد و باید به نوعی هرکسی در حد وسع خود در مسیر ایجاد این محرک‌های اسلامی قدم بردارد.

سمیه رئوفی فرد، خواهر خلبان شهید محمدحسین رئوفی فرد

رسالتی که برای من سنگین شد 

رئوفی فرد ادامه داد: این شهید تصمیم گرفت تا به عنوان نماینده اسلام در پادگان انجام وظیفه کند؛ بنابراین پس‌ از گذراندن آزمون‌های سخت به هوانیروز ارتش پیوست؛ وی به عنوان یکی از بهترین خلبانان هوانیروز معرفی شد. زندگی ایشان ۲۴ سال بیشتر نبود اما بزرگ مردی بود که به اندازه ۲۴ قرن برای ما خاطره و یادگار به جای گذاشت.

وی با بیان اینکه به گفته دوستانش همیشه در هر کاری اول بود و این امر رسالت ما را دوچندان می‌کند تا به بیان حقایق زندگی شهید بپردازیم، تصریح کرد: خلبان شهید رئوفی فرد جزء خلبانانی انتخاب شد که قرار بود چهار شهر بزرگ ایران را در زمان شاهنشاهی بمباران کنند اما شبانه فرار کرده و به آغوش خانواده پناه آورد و توسط رژیم و غیاباً به اعدام محکوم شد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی، به امر امام خمینی(ره) دوباره به ارتش بازگشت.

این خواهر شهید با بیان اينکه آخرین ماموریت شهید در اسفندماه ۵۸ به وقوع پیوست و پیکر پاکش ۴۳ روز در ارتفاعات برفی ماند، افزود: پیکر مطهر شهید در ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ توسط مردم محلی کشف و پس از شناسایی به زادگاهش منتقل شد. سر این شهید پس از مدتی توسط همرزمانش به جسم مطهرش ملحق و به عنوان دومین شهید خلبان هوانیروز کشور به لقاء الله پیوست.

وی از زندگی مادرش و گذراندن روزها را در کنار قاب تنهایی و در کنار عکس پسرانش و همسرش گفت و ادامه داد: زندگی مادرم بسیار خاص و دوست داشتنی بود؛ سال‌های سال نماز شب‌هایش ترک نشد و همیشه دعای توسل بر لبش جاری بود.

این خواهر شهید با بیان اینکه مادرم شب‌ها در خلوت خود با خداوند توسل و راز و نیاز داشت اما در روز زینب وار و بسیار پرصلابت از روزهای جبهه و جنگ می‌گفت، تصریح کرد: مادرم بسیار بخشنده بود؛ خانه مادر همیشه به روی مردم و مشکلاتشان باز بود؛ حلقه کمک مادرم حتی در سطح کشور نیز گسترده بود و هر زمان می‌دید مردم در حوادثی چون سیل و زلزله به کمکی نیاز دارند دست از پا نمی‌شناخت و به یاد پسر شهیدش کمک رسانی می‌کرد.

رئوفی فرد با بیان اینکه مسیر کمک‌های مادر حتی به غزه، یمن، لیبی و لبنان نیز رسید، تصریح کرد: مادرم معتقد بود که اگر قیامت از من سوال کنند  که با پولی که به قیمت خون شهید به دست آوردی چه کردی چه پاسخی دارم که ارائه دهم.

 

سمیه رئوفی فرد، خواهر شهید

 

مادرم در حسین ذوب شد

وی با بيان اينکه همیشه با خود می‌گویم الگوهای زمانه ما همین زنان هستند، الگویی که با تاسی از حضرت زینب(س) زندگی می‌کرد، افزود: زندگی مادر من در حسین ذوب شد یعنی مادرم در تاریخ شهادت حسین متوقف شد و پس از او رفتار و منش شهید را در کالبد مادری‌اش دنبال می‌کرد.

این خواهر شهید ادامه داد: مادرم همیشه دغدغه داشت که مبادا نام حسین و حسین‌های زمان پس از من به فراموشی سپرده شود؛ بنابراین خانه خود را در زمان حیاتش وقف حوزه علمیه بیرجند کرد تا یک سال پس از فوتش در اختیار حوزه علمیه و با نام شهیدش قرار گیرد برای او همین که حتی یک نفر با دیدن اسم یک شهید راه راست را بیابد ارزشمند بود؛ بنابراین امروز روز جهاد زنان بوده و این جامعه در هر نقشی باید ایفاگر نقش تاثیرگذار خود باشند.

وی با بیان اینکه تا زمانی که مادرم در قید حیات بودند علمدار خیمه شهید بودند، اما سه سال پیش در دهه فاطمیه به پسر شهیدشان پیوسته و این وظیفه بر دوش ما قرار گرفت، اظهار کرد: وقتی خداوند جسم مادرم را از ما گرفت برآن شدیم که علم زینبی به دوش بگیریم و به پیشنهاد دختر جوانم مبنی بر اینکه کارگاه هنری خود را تبدیل به موزه و یادمان شهدا کند، فکر کردیم تا در مسیر جهاد تییین که واجب، عینی و قطعی است، قدم برداریم.

رئوفی فرد با بیان اینکه این موزه سه قسمت شامل دیوار شهید، دیوار مادر شهید و دست سازه‌ها یا یادگاری‌ها و اهدایی‌ها به موزه را دربردارد، افزود: ما که با شهدا زندگی کردیم باید این واقعیات را تعریف کنیم تا مردم بدانند امنیت و آسایش امروز ما از خون همین شهداست.

در کنار این موزه، حسینیه شهید قرار داشت که وقف کارهای خیر و ذکر ائمه و برگزاری روضه بود. در واقع هرکسی از همسایگان و آشنایان با هر نیت و حاجتی داشت که در این حسینیه روضه و مولودی برگزار می‌کرد تا یادی از شهید به این واسطه نیز زنده شود‌ روضه‌های ۵۰ ساله فاطمیه مادر شهید  نیز عطر خاصی به حسینیه داده است.

خواهرزاده خلبان شهید محمدحسین رئوفی فرد

از آرامش هنر تا آرامش زندگی شهید

ساجده، خواهرزاده امیرسرلشکر خلبان شهید محمدحسین رئوفی فرد نیز که ایده پرداز اصلی این موزه است به ایکنا گفت: ایده اصلی ساخت موزه از یک احساس خاص سرچشمه می‌گیرد و تنها از زبان من جاری شد.

وی با بیان اینکه دغدغه خانواده شهید همواره غریبی و گمنامی نام و روش شهدایی همچون حسین بود که بعد از فوت مادر شهید دغدغه‌ها بیشتر شد، افزود: این دغدغه‌ها در ذهنم بود که یک شب به ذهنم رسید که کارگاه هنری خود را که همیشه برایم منبع آرامش بود به یادمان شهید تبدیل کنم.

خواهرزاده شهید بیان کرد: به حرمت همان آرامشی که در کالبد این اتاق چشیدم تصمیم گرفتم یادمانی برای شهید بسازم؛ در واقع باید گفت به دلیل آرامشی که همیشه در آن حس کردم انگار این مکان از همان ابتدا برای موزه انتخاب شده بود.

وی بیان کرد:‌ در ابتدا پیشنهادم برای همه عجیب بود، اما کم کم از خانواده خواستم عکس‌هایی را که از شهید باقی مانده را جمع آوری کرده و در اختیارم قرار دهند تا در موزه ارائه دهم. ابتدا این موزه مکانی برای قرار دل خانواده بود و سپس روز به روز بر تعداد بازدیدکنندگان افزوده شد.

ساجده با بیان اینکه گاهی حتی برخی از همسایه‌ها در نیمه‌های شب از ما می‌خواهند درب موزه را برایشان باز کنیم تا لحظاتی را در این فضا بگذرانند، تصریح کرد: همیشه احساس می‌کنم شهید از کالبد خود خارج و به کالبد مادربزرگم وارد شد و این بانو ادامه دهنده این مسیر بود؛ پس از مادر شهید بقیه اعضای خانواده و به ویژه بانوان باید راوی زندگی شهید باشند تا این نام و یاد از خاطر نرود؛ بنابراین سعی می‌کنیم این پرچم را به نسل آینده منتقل کنیم.

خواهرزاده شهید یادآور شد: به زعم خودم تمام تلاشم را برای توجه به مسیر و یاد شهدا انجام دادم، اما هنوز هم مسیری طولانی برای جهانی شدن این راه و شناخت واقعی از مردان و زنان بزرگ جنگ وجود دارد؛ تنها باید راوی خوبی برای آن روزها بود.

صحبتمان به پایان رسید اما انگار هنوز صحبت‌های زیادی مانده بود؛ به قدمت عظمت کار یک شهید. تسبیح در دستم را به نیت شفاعت به موزه سپردم، دو رکعت نماز را در حس و حال پر از عطر شهدای موزه اقامه کردم. از آن فضای دوست داشتنی خداحافظی کردم اما با خود گفتم در طول سال چقدر به ساعتی نفس کشیدن در چنین فضایی در میان تمام دغدغه‌های زندگیم نیاز دارم؛ نیازی که با گذشت زمان رنگ نمی‌بازد‌. درب این خانه همیشه به روی من و همه افرادی که دلشان اندکی حال خدایی می‌خواهد همیشه باز است...

انتهای پیام
captcha