به گزارش ایکنا، همایش ملی دانشگاه و تمدن نوین اسلامی، صبح امروز 25 بهمنماه در موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.
در این نشست سیدعلیرضا واسعی، استاد پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با موضوع تمدناندیشی به مثابه چارچوب نظری آموزش عالی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
ابتدا چند مقدمه تقدیم میکنم تا مفاهمه بهتری حاصل شود. مقدمه اول اینکه آموزش عالی در ارتباط با تمدن دو جایگاه دارد؛ یکی برآمده از تمدن است و دوم تاثیرگذار بر تمدن. البته این امر بدیهی است ولی لازم بود تذکر داده شود تا در ادامه جایگاه بحث بهتر خودش را نشان دهد. دانشگاه در هر جامعهای پدید نمیآید بلکه دانشگاه موقعی شکل میگیرد که زیست تمدنی به حدی از مقبولیت رسیده باشد. پس مراکز آموزش عالی برآیند زیست تمدنی هستند. نکته دیگر اینکه دانشگاهها در زیست تمدنی اثر گذارند در واقع دانشگاهها هم علتند هم معلول.
نکته دیگر اینکه وقتی سخن از تمدن به میان میآوریم مرادمان از تمدن چیست؟ برای تمدن معانی بسیار زیادی برشمردند. من تنها بر یک نکته تاکید میکنم و آن اینکه عموما وقتی صحبت از تمدن است اذهان به سمت دستاوردهای بشری میرود در حالیکه آن نماد و برونداد تمدن است و تمدن چیز دیگری است. مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیها مفصل در باب تمدن سخن گفتند و اشاره کردند که تمدن دو بخش دارد؛ یک بخش ابزاری مثل صنعت که وجهی از تمدن است. این بخش تمدن بخش ظاهری است. تمدن یک بخش بنیادین و ریشهای هم دارید که بخش حقیقی و اصلی است که متن زندگی را تشکیل میدهند. وقتی صحبت از تمدن میکنیم باید بخش متنی آن اهمیت بیشتری داشته باشد، تا بخش ابزاری و وسیلهای آن. بنابراین اینجا که بحث رویکرد تمدنی را مطرح کنم معطوف به معنای اصلی تمدن است نه بخش ابزاری آن، چون بخش ابزاری موقعی حاصل میشود که بخش متنی در حیات انسانی نهادینه شود.
وقتی صحبت از تمدن میکنیم تمدن حداقل به دو دسته تقسیم میشود؛ تمدن عیار و تمدن موجود یا تمدن به مثابه وصف و تمدن به مثابه معیار. هیچ جامعهای بدون تمدن نیست، حتی جوامع بدوی ولی چون تمدن آنها کمرنگ است آن را تمدن به شمار نمیآوریم. پس تمدن امری نسبی است. ممکن است تمدنی بد باشد، تمدنی خوب باشد. ممکن است تمدنی به تمدن عیار نزدیک باشد، ممکن است فاصله داشته باشد. به همین دلیل وقتی بحث رویکرد تمدنی را مطرح میکنیم مرادمان رویکرد تمدنی عیار است، نه تمدن موجود.
مقدمه بعدی بحث رویکرد و چارچوب است. وقتی میگوییم رویکرد مرادمان این است چیزی که به عنوان تابلو و دستورالعمل و امر تعریفشده و مشخص، که در کنشگری ما مد نظر قرار میگیرد. وقتی میگوییم دانشگاه باید رویکرد تمدنی داشته باشد یعنی مجموعه ضوابط و قواعد و الگویی که با در نظر داشت آنها کنشگری خودش را تعریف میکند. چارچوب هم یعنی دانشگاهها این رویکرد را به مثابه الگو برای خود ببینند و در همه فعالیتهای خودشان آن رویکرد تمدنی را به مثابه چارچوب مد نظر داشته باشند.
عرایض من در نهایت نوعی توصیه است به کشیده شدن به سمت تمدن عیار، یعنی بحث من نوعی آیندهپژوهی در قالب توصیه است. از اینجا وارد بحث اصلی خودم میشوم. ما دانشگاه مطلوب یا دانشگاه تمدنی را در ذیل دانشگاه اسلامی تعریف میکنیم. طبعا پرسش میشود آیا دانشگاه اسلامی با دانشگاه تمدنی در تعارض نمیافتند؟ در بحث دانشگاه اسلامی باید توجه داشته باشیم ما باید اسلام را به گونهای شناسایی کنیم که سلیقهای نباشد و نکته بعدی اینکه بین اسلام هنجارین و اسلام تاریخی تمایز قائل شد. اسلام هنجارین اسلامی است که پیامبر(ص) ارائه کردند، اسلام تاریخی اسلامی است که در گذر زمان معنا پیدا کرده است. در ضمن باید به این نکته توجه داشت که اسلام در بستر نیازهای امروزین با تفکیک میان اسلام ذاتی و عرضی مطرح شود.
اگر دانشگاه اسلامی را به درستی فهم کردیم آن وقت باید در تناظر با تمدن این تامل را داشته باشیم که دانشگاه صرفا محل آموزش نیست، برخلاف آنچه امروز شایع است و گمان این است مراکز آموزشی صرفا باید به تعلیم و آموزش بپردازند. وظیفه دانشگاه علاوه بر آموزش، تربیت شهروندان سازگار و ساختن و پرداختن شخصیتهای سالم است. انسان سازگار دقیقا تعریف تمدن است. تمدن یعنی فراهم کردن سازوکار مناسب برای همزیستی آدمیان با همدیگر.
با این نگاه مراکز آموزش عالی میتوانند زندگیساز باشند و در عرصه تمدن نقشآفرین باشند، به شرط اینکه به این دو نکته توجه داشته باشند: رهایی آموزش از قدرت و حکومت و بهرهمندی از حمایت لازم تا دانشگاه دو کار مهم را انجام دهد؛ عالمپروری و نقشآفرینی در جامعه. برای اینکه دانشگاه بتواند عالمپروری و تعامل بیرونی داشته باشد باید به سه الزام مهم توجه داشته باشد: درگیر شدن با مسائل جامعه، جلوگیری از رشد نامتوازن رشتهها و تغییر رویکرد مصرفکنندگی به تولیدکنندگی علم.
در این نشست سیدمجید مطهرینژاد، استاد دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع بایستههای سیاستی دانشگاهتمدنساز سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
به نظرم ما باید ابتدا یک بازخوانی در مورد مفهوم تمدن و جایگاهشناسی دانشگاه در نظام تمدنی داشته باشیم. وقتی بحث تمدن مطرح میشود در تعاریف موجود اولا فرهنگ و تمدن به عنوان نمودار آفرینش و سازش جوامع در فرآیند حرکت خودشان تعریف میشوند. پس اولین مسئله این است که تمدن و فرهنگ تبعه نظام حرکتی جوامع انسانی است و اگر قرار باشد تمدن تبعه نظام حرکتی باشد تمایز تمدنها در این نظام حرکتی موضوعیت پیدا میکند.
در مطالعات تمدن این نکته مطرح میشود که شکلگیری هر تمدن سه لایه مهم دارد. اگر بخواهیم جایگاه دانشگاه را در تمدن بازخوانی کنیم از این نقطه میتوانیم ورود پیدا کنیم. یک لایه این است که پدیدهای به نام انقلاب صورت بپذیرد. این پدیده میتواند مسیر یک نظام تمدنی را فعال کند. لایه دوم گرایش آحاد جامعه و تعلق خاطر آنها به آن پدیده است. لایه سومی که مطرح میشود و به عنوان خلق دوم تمدنی مطرح میشود پیوستهای استمرار و ماندگاری تمدن است. ممکن است پدیده بزرگی شکل بگیرد، گروههای مختلف اجتماعی هم با آن همراهی کنند و تعلق اولیه سامان بگیرد ولی پیوستهای ماندگاری شکل نگیرد و به ناچار به افول نظام تمدنی نزدیک شویم. اینجا بحث اصلی است که باید عمیقتر روی آن مطالعه کنیم.
جایگاه دانشگاه در این لایه مشخص میشود که باید بتواند پیوستهای استمرار و ماندگاری پدیده تمدنی را شکل بدهد. اگر حرکت تمدنی پیامبر اکرم(ص) را در نظر بگیرید، در ماجرای غدیر قرار بود نظام استمرار شکل بگیرد ولی این نظام توسط گروههایی دچار خدشه میشود. در این ماجرا شما مشاهده میکنید پدیده نخست تمدنی ظرفیت بالایی دارد ولی همه ظرفیتهای اسلام نمیتواند بروز و ظهور پیدا کند.
در این فضا اگر جایگاه دانشگاه را مورد توجه قرار دهیم دانشگاه میتواند پیوست استمرار را شکل دهد. با دانشگاه هم میتوان به تربیت نیروی انسانی پرداخت، هم دانش و فناوری و نظریه تولید کرد و هم مسیر پیش روی جامعه مدرن را تبیین کرد. در تمامی این مسیر دانشگاه نقش خودش را به عنوان پیوست استمرار ایفا میکند. وقتی به دوران توسعه میرسیم بیشترین نقش را اندیشمندان دانشگاهی دارند و بسط تمدنی غرب را موجب میشوند.
با این نگاه به تمدن نوین اسلامی برگردیم و اینکه چگونه دانشگاه ما قرار است دانشگاه تمدنساز باشد. پدیده اصلی که خلق اولیه تمدنی ما بود خود انقلاب اسلامی است یعنی انقلاب را به عنوان پدیدهای که میخواهد به تمدن نوین منجر شود در نظر بگیرید. اولا این خلق در دامان نظام اسلامی موضوعیت دارد. از همین رو تمدن نوین اسلامی با تمدن تاریخی اسلامی پیوست دارد ولی اینجا دچار آسیبهای جدی شدیم.
ما از انقلاب چه تعریفی داریم و مبتنی بر این تعریف چگونه میتوانیم جایگاه دانشگاه را در موقعیتی که دارد تبیین کنیم؟ ما یکبار انقلاب اسلامی را به عنوان انقلاب اجتماعی تعریف میکنیم. انقلاب اسلامی همه ظرفیتهای انقلابات مدرن را به تمام معنا داشت. بنابراین میتوانیم انقلاب اسلامی را به عنوان انقلاب اجتماعی تعریف کنیم که همه این مولفهها را دارد و دانشگاه ذیل این تعریف میتواند کارکردهای خودش ار ادامه دهد. در این لایه دانشگاه خوب جلو آمده و سعی کرده روندهای علم را در دنیا رصد کند و دستاوردهای علمی را داشته باشد.
لایه دوم این است که انقلاب را به عنوان انقلاب دینی تعریف کنیم. در این فضا اگر دانشگاه بناست پیوسته استمرار داشته باشد، تاکنون چه تدبیری داشته است؟ در اینجا وارد مفهومی مثل وحدت حوزه و دانشگاه میشویم. واقعیت این است وقتی این لایه را مورد مطالعه قرار میدهیم علیرغم اینکه خیلی کارها جلو رفته ولی با مشکلات جدی مواجه میشویم مثل مهاجرت نخبگان و عدم پاسخگویی نظام دانشگاهی نسبت به مسائل جامعه انقلابی و گسترش نگاه انتقادی نسبت به دین. اینجا تقاطع دانشگاه مدرن و دانشگاه دینی است که مبتنی برخوانش انقلاب دینی است.
لایه سوم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است این است که انقلاب فراتر از انقلاب دینی که رهبری دینی در آن حضور داشت، انقلاب الهی است. بر همین اساس امام میگوید انقلاب ایران نقطه شروع انقلاب حضرت حجت(عج) است. ما وارد بازخوانی مفهوم انقلاب الهی نشدیم. از این نظر انقلاب به بخشی از پیوستار برنامههای الهی تبدیل میشود. اگر بنا است دانشگاه وارد تولید پیوستار شود مسئلهمندی دانشگاه باید به این برگردد که انقلاب در کجای پیوستار برنامه الهی است، مسیر آینده آن چیست و در این مسیر آینده کارکرد دانشگاه چیست.
انتهای پیام