معصومه پاداش ستوده، مدرس دانشگاه و فعال رسانهای به مناسبت هفته سواد رسانه در یادداشت اختصاصی برای ایکنا به «نقش سواد رسانه در اتفاقات اخیر» پرداخته که تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
آنچه امروز در خیابانها و معابر شاهد هستیم، اگرچه طبق معمول پرده از بسیاری از توطئههای دشمنان خارجی و داخلی برداشته و مردم را بیشتر نسبت به برخی حقایق آشنا و آگاه ساخته اما خسارات ناراحتکنندهای همچون برهم زدن امنیت روانی عموم جامعه را در پی داشته است.
حضور وندالیسم(تخریبگرایی) در کف خیابانها که با بهانههای پوچ و واهی هیجانات جمع شده از وبگردیها خود را اینگونه تخلیه میکنند، ذهن هر انسان آگاهی را به این سمت و سو سوق میدهد که این افراد در ترویج سبک زندگی خود با آنچه در فرهنگ عمومیمان باب است متناقض یافتهاند زیرا در حال حاضر ما با یک طبقه اجتماعی مواجه هستیم نه یک نسل معترض امروزی.
مسئله امروز کشور قطعاً دهه هشتادیها نیستند بلکه مسئله فعلی طبقهای از اجتماع است که غربگراست و سبک زندگی غربی را میپسندد و این مسئله جدیدی در تاریخ این کشور نیست زیرا همه درگیریهایی که در این کشور اتفاق افتاده همه ناشی از برخورد تفکر اصیل انقلابی با نوع دیدگاه این طبقه اجتماعی بوده است، اکنون نیز در این نقطه حساس ما با انتخابهای ناصواب و نابهنجار این طبقه مواجه هستیم.
پس در واقع باید بدانیم که گسست نسلی رخ نداده و اصلاً چنین تصویری از دهه هشتادیها مشاهده نمیشود که مثلاً متولدان این دوره از انقلاب بریدهاند، زیرا طبق این استدلال میبینیم همچنان که پارهای از دهه هفتادیها و دهه شصتیها هم چنین تفکری داشتند و البته که امروز هم برخی از دهه هشتادیها نیز چنین تفکری دارند. در نتیجه این تفکر و سبک زندگی با دهه هشتادیها آغاز نشده و با دهه هشتادیها نیز بسط پیدا نکرده است.
در واقع گویی که ما با طبقهای مواجه هستیم که از دوره مشروطه با تفکر انقلابی زاویه دارد؛ این طبقه با هویت و سبک زندگی دینی مشکل دارد، همیشه برای خوداظهاری دنبال بهانه بوده است که بعد از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی مانند آتش زیر خاکستر خاموش شده و هر از گاهی در اثر اعمال برخی سیاستهای نادرست دولتها در تنگناهای اقتصادی اندکی سر بر میآورد. بنابراین از جهاتی اکنون اتفاق تازهای نیفتاده، زیرا ما با این طبقه اجتماعی در 40 سال گذشته، در حوزههای مختلف تضاد و تنش داشتیم و همیشه در کشمکش بودیم.
برخلاف ادعای این طبقه در بحرانی نشان دادن وضعیت کشور، فضای کشور اصلاً آنگونه که نشان میدهند، نیست. تنها دو جریان در یک نقطه تاریخی با یکدیگر در حال کنش و برهم کنش هستند و دقیقاً فضا بر عکس آن چیزی است که در فضای مجازی شاهد هستیم زیرا این نیروی جدید در عین ضعف و ناتوانایی خود اتفاقاً در حال تلاشی ناکام برای بسیج کردن سایر مردم به سمت خود است؛ چنانچه تخمین زده شده قدرت این گروه در سال 1388 بیشتر از 1401 برآورد شده است.
نکته قابل تأملی در این بین وجود دارد و آن این است که اتفاقات اخیر متولد فضای مجازی نیست و پیش از آن نیز وجود داشته است. در واقع فضای مجازی توانسته است عاملی تشدید کننده در این راستا باشد که آن هم به دلیل فقدان و یا کم بودن سواد رسانهای افراد است.
سخنان اخیرمقام معظم رهبری درباره جنگ روایتها تلنگری مهم به همه دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی است. به خصوص آنجا که از غلبه جنگ روایتهای دشمن در واقعه تسخیر لانه جاسوسی اشاره میکنند! این تلنگر برای همه ما هشدار دهنده و مسئولیتآفرین است بهویژه آنکه مقام معظم رهبری راه مقابله با جنگ روایتها را جهادتبیین دانستند و الگوی آن را بهزیبایی هرچه تمامتر، زینب کبری(س) معرفی کردند.
در عصر حاضر در جنگها کسی برنده نیست که بزرگترین بمبها را دارد، بلکه کسی پیروز است که بهترین روایت را در جنگ سایبری دارد. متأسفانه در حوزه رسانهای ایران رسانههای معاند و شبکههای ماهوارهای، روزنامهها و صفحات اجتماعی که محتوا و مدلهای تولید آن را اقتباس و تقلید میکنند، فرماندهی جنگ روایتها را برعهده و نقش استراتژیک در کنترل افکار عمومی داخلی خصوصاً در شهرهای بزرگ را دارند.
حال باید دید که رسانههای غربی چگونه روایت را میسازند؟ اخبار مهمتر هستند یا روایتها؟ روایتها چگونه غالب میشوند؟ آنها چه روایتهایی برای ما ساختهاند که در پس ذهنمان جا گرفتهاند؟
برخلاف تصور برخی، رسانه حرفهای، هیچ خبر یا تصویر و فریمی را بیهدف تولید نمیکند. آنها ابتدا یک روایت را میسازند که شاید اصلاً در هیچ خبر و تحلیلی، مستقیماً آن روایت را به شما نگویند. مثلاً اتاق فکر رسانه معاند تصمیم میگیرد یکی از مهمترین پاشنههای راهبردی ایران مثلاً مقاومت را هدف بگیرد و روایت میکند «مقاومت بیفایده است، همه باید در نظام جهانی مدنظر آمریکا هضم شوید»، سپس براساس این روایت هزاران خبر و تحلیل تولید و منتشر میکند، مستندهای تاریخی میسازد، کمپینهای اجتماعی و رسانهای به راه میاندازد، حتی در سطوح خرد در کانالهای پر طرفدار شبکههای اجتماعی طنز شعر و انیمیشن منتشر میکند.
تقریباً هیچ خبر و تحلیل و مستندی در رسانههای غربی فارسی زبان، بدون قرار گرفتن در پازل روایت، منتشر نمیشود. دهها روایت برای تغییر گرایشات سیاسی و ذائقه فرهنگی مردم ایران در این رسانهها ساخته و پرداخته میشود که متأسفانه حتی از چشم تیزبینترین مدیران رسانهای هم عبور میکند چه رسد به مخاطبینی که علیرغم تحصیلات مختلف، حتی مجهز به سلاح سواد رسانهای هم نیستند.
پس این اعتراضات اعتراض دهه هشتادیها نیست، بلکه مسئله این است که بخشی از دهه هشتادیها فاقد تجربه بازیهای سیاسی بوده و از این حرکت تحت تأثیر هیجان، حمایت کردند و به میدان آمدند. در واقع دهه هشتادیها بازیگرانی جدید و نابلد برای یک سناریوی تکراری بودند و موضوعاتی مثل حجاب، وضعیت اقتصادی و معیشتی و امثالهم را دستاویز ابراز وجود خود کردند.
البته نباید نادیده گرفت که این طبقه اجتماعی مترصد این است که از هر واقعهای به نفع تشکیل بسیج اجتماعیِ خود و فشار از پایین بهره ببرد. هر مسئلهای که بتواند بدنه اجتماعی را برای آنها بسیج کند برایشان غنیمت است. هیچ شکی وجود ندارد که مسئله اینها منحصر به فوت مهسا امینی، گشت ارشاد، حجاب و امثالهم نیست، بلکه یک برنامه کلان و زنجیرهای تو درتو در نظر دارند. هیچگاه یک طبقه اجتماعی خواستهاش را به مرگ یک نفر یا یک طرح اجتماعی مثل گشت ارشاد محدود نمیکند، زنجیره و سلسلهای از مطالبات دارد و در هر بخشی از زمان پارهای از آن را مطرح و تلاش میکند که به آن دست یابد؛ اگر توانست، قدم بعدی را برای فشار به حاکمیت محکمتر برمیدارد و در این میان حاکمیت هرچه بیشتر عقبنشینی کند، این طبقه بیشتر جلو میآید. بنابراین طبقه متجدد بهدنبال طعمه است و صداقتی در رفتار و کردار آنها وجود ندارد.
چانهزنی این طبقه اجتماعی بر سر «سبک زندگی» است و باید دانست این چانهزنی خیابانی و تنش مجازی برخاسته از مسئله سبک زندگی است. سبک زندگی که این گروه انتخاب کردند، در واقع یک مسئله همهگیر و عام را در بر میگیرد. آنها مسئلهای غیرسیاسی که واجد دلالتهای سیاسی است را انتخاب کردند. به عبارتی شاید اعضای این طبقه به طور مستقیم به نظام تنه نزنند اما مستقیم با خطوط قرمز ارزشی نظام دست به گریبان میشوند. ماهیت این جریان، جریانی معطوف به معیشت و اقتصاد و امثالهم به نظر نمیرسد، چراکه جوهره آن سبک زندگی و فرهنگ است، ضمناً شعار آنها نیز شعار سبک زندگی است.
وقتی میگویند «زن، زندگی، آزادی» در این جا زندگی یا سبک زندگی دینی را «زندگی» به حساب نمیآورند و آن را حیات در قفس میدانند. سبک زندگی برای این طبقه، نقطه شروعی کم حاشیه است، یعنی چون دلالت سیاسی آشکار ندارد، تصور میکنند با این القائات میتوانند نظام را وادار کنند که آنها را بهعنوان خرده فرهنگ به رسمیت بشناسد؛ این درحالی است که رهبر معظم انقلاب در ماههای اخیر در مورد مسئله هویت بسیار بسیار تأکید کردند و فرمودند «دشمن هویت ما را مورد هدف قرار داده» و جایگاه هویت در این نقطه نقش پیدا میکند. پس این جریان بهدنبال آن است که هویت اسلامی و انقلابی را از رسمیت ساقط کند. بنابراین از نظر آنان، ظهور دیگریها و به رسمیت شناختن آنها برای به حاشیه راندن سبک زندگی و هویت اسلامی و انقلابی کفایت میکند. حالا تمهید کنیم که نقش ما در این برهه چیست؟
انتهای پیام