اندیشه بنیادین عترت و امام حسین(ع) در بعد اجتماعىبه گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در زمان بنىامیه، نهادهاى اجتماعى، مدنى و دینى، برای اهداف بنىامیه سو گرفته بودند. آنان که تیره و تبار خود را برتر از همه مىپنداشتند، نهادهاى اجتماعى را تخریب کرده و ساختار آنها را به سود خویش جهت مىدادند، به گونهاى که مسئولیتهاى مهم اجتماعى و منصبهاى کلیدى دینى را تصاحب کرده بودند.
اندیشه بالنده و بنیادین عترت رسول خدا و از جمله امام حسین(ع) مقابله با نابسامانىهاى اجتماعى بود. آنان در اندیشه و رفتار خود، در پى احیا و آبادسازى نهادهاى مدنى و ساماندهى اجتماعى و اصلاحات عمیق اجتماعى بودند که این اندیشه بالنده، در دوران کوتاه حکومت علوى(ع) در کشور اسلامى تحقق یافت و جامعه از اندیشههاى عرشى امام على(ع) بارور شد و نهادهاى اجتماعى، در جامعه، شکوفا و بالنده شدند.
امام حسین(ع) نیز در تداوم اندیشه و رفتار علوى، از ناهنجارىهاى اجتماعى که بنىامیه به وجود آورده بود، سخن فراوان به میان آورد.
براساس شایستگىهایى که عترت رسول الله(ص) دارند رهبرى جامعه، حق الهى آنان است. با این حال، از تحمیل خویش به جامعه خوددارى کرده، تنها به معرفى شایستگىهاى خویش مىپردازند. این روش، بهترین شکل شایستهسالارى را در مدیریت کلان جامعه مستقر مىسازد، همان مهمى که در جامعه امروز، بسیارى داد سخن آن را مىدهند. همین امتیاز است که کشش جامعه را به سوى مناقب و شایستگىهاى عترت فزونى بخشیده و نگاهها را همواره به سوى آنان معطوف مىدارد.
هنگامى که اوضاع کوفه و به طور کلى عراق دگرگون شد و حزب عثمانیه با حاکمیت عبیدالله، کوفه را تسخیر کرد، از کوفه بیش از 30 هزار سپاه، علیه امام حسین(ع) بسیج شد و در صحراى کربلا، امام و یارانش را به محاصره درآورد. در این شرایط، در گفتار امام، پیشنهاد بازگشت یاران خودش مطرح مىشود که هر کس مىخواهد برگردد، مىتواند برگردد و حتى سخن از برداشتن میثاق رهبرى است که فرمود: «پیمان با من باعث ماندگارى شما نشود. هر کسى تمایل به ماندن ندارد، مىتواند برگردد.»
هدف امام(ع) از این موضعگیرى چیست؟ آیا منظور این است که یاران امام(ع) هیچ مسئولیتى در دفاع از اساس عترت و قرآن ندارند و مىتوانند فرزند فاطمه(س) را رها ساخته، به زندگى شخصى خویش بازگردند. یا منظور این است که حضرت، پیمان با رهبرى را لغو کرده، از بیعت آنان چشم پوشیده، آنان مىتوانند جان خود را از خطر جدى برهانند؟ زیرا اگر از حمایت امام حسین(ع) دست بر مىداشتند، در امنیت بودند: «فان القوم یطلبونى ولو ظفروا بى لهوا عن طلب غیرى و انتم فى حلٍ من بیعتى؛ اینان در پى من هستند. اگر به من دست یابند، از دیگران روى برمىتابند. من پیمان بیعت خویش را نهادم، مىتوانید بروید.»
هیچیک از این دو احتمال، با موازین سازگارى ندارد، زیرا دفاع از اساس عترت و قرآن، در هر شرایط، بر همگان، یعنى امام و امت لازم است و یک مسئولیت همگانى است که تخصیص و محدودیتى را بر نمىتابد. همچنین بیعت با رهبرى، در دفاع از آرمانهاى دینى و استقرار دین است و چنین پیمانى گسستنى نیست. چه بسا رهبرى نیز این اختیار را نداشته باشد که پیمان دفاع را نادیده انگارد و به مردم اعلام کند که دفاع از دین و کیان و هویت امت اسلامى لازم نیست و مىتوانید به زندگى شخصى خود بازگردید!
افزون بر اینها این موضع با اندیشه و سیره عترت ناسازگار است، زیرا امام(ع) تا آخرین لحظه، حتى در روز عاشورا که سخت در محاصره سپاه دشمن بود، همواره یارى مىطلبید و فریاد مىزد: آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى رساند؟ آیا مدافعى وجود دارد که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» پس چگونه مىشود که امام حسین(ع) از یک سو، اینگونه استمداد بطلبد و از سوى دیگر، یاران خود را رها ساخته، پیمان از دوش آنان برداشته و بىمسئولیت رها سازد؟
به نظر مىرسد انگیزه امام از اتخاذ این موضع، آزمودن یاران و استقرار آزادى اجتماعى در رفتار آنان است. امام نمىخواهد یاران نزدیکش اطراف وى را خالى کنند و نمىخواهد از پیمان و میثاق با رهبرى چشم بپوشند که در آن شرایط سخت بحرانى، چگونه این تصمیمها ممکن خواهد بود؟ امام مىخواهد به یاران و همه پیروانش و به آیندگان، این نکته را بیاموزد که شهادت امرى تحمیلى نیست، بلکه انتخابى است و ایثار و شهادت باید با اندیشه آزاد انتخاب شود.
امام مىخواهد به همگان بیاموزد کسانى نپندارند اکنون که فرزند فاطمه(س) با عدهاى از همراهان آسیبپذیر خود، مانند زنان و کودکان، در بیابان گرفتار هزاران درنده شدهاند و همه فرصتها را از آنان گرفته و راهها را مسدود ساختهاند، حضرت، یاران خویش را مجبور خواهد ساخت که بمانند و از وى و دودمانش دفاع کنند.
امام به آنان مىآموزد که شرایط سختى که بر من و همراهانم تحمیل شده و پیمانى که با من بستهاید، باعث ماندن شما نشود، بلکه در رفتن یا ماندن آزاد هستید، خود بیندیشید و خود برگزینید. اگر راه ایثار و شهادت را مىپسندید، با اندیشه و با چشمانى باز آن را برگزینید. من این راه را بر کسى تحمیل نمىکنم که راه ایثار و شهادت تحمیلبردار نیست.
به همین علت، پس از آزمودن یاران و پس از اینکه خالصان از ناخالصها جدا شدند و آنان که به هواهاى دیگرى همراه امام(ع) آمده بودند، رفتند و دور ریخته شدند، آنان که با اندیشه زلال خویش راه حسین را برگزیده بودند، ماندند و از امام خود حمایت کردند و گفتند: یک جان که سهل است، اى کاش هزار جان مىداشتیم تا در راه آرمان تو فدا کنیم. امام نیز بهترین ستایش را از آنان کرد و فرمود: «من یارانى بهتر و وفادارتر از یاران خود نیافتم.»
این اندیشه شفاف امام حسین(ع) و یارانش در برابر پندارهاى سپاه عنود و خشن حزب عثمانیه است که کور و کر، به علت ترس از جان و یا به هواى سیم و زر و یا دشمنى و کینه با صاحبان فضیلت و نور، به میدان آمده بودند و از آرمانهاى حزب حاکم حمایت مىکردند. این اندیشه تابناک در برابر آن پندارهاى سیاه قرار گرفته است.
پاىبندى به پیمانها در اندیشه و سیره عترت، مىدرخشد. امیرالمؤمنین(ع) و نیز امام حسن(ع) در رفتارهاى اجتماعى خویش همواره بر این معیار تأکید داشتند و حتى امام مجتبى(ع) با اینکه بارها ناهنجارىهاى طرف مقابل را مشاهده مىکرد، اما از نقض پیمان، دورى مىجست. امام حسین(ع) نیز همین رفتار را در پیش گرفت و به تعهد مصالحه با بنى امیه پاىبند بود و با اینکه از سوى مردم عراق دعوت به مخالفت مىشد بزرگترین مانع را براى اقدام اجتماعى علیه حزب عثمانیه، پیمان عترت با آنان مىدانست.
ادامه دارد...
منابع: کتب بحارالانوار، وسائل الشیعه و الغدیر و ensani.ir
انتهای پیام