به گزارش ایکنا، حجتالاسلام حیدر همتی، مدیر موسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع)، یادداشتی را درباره توجه به دو بُعد تحول در عالم هستی به رشته تحریر درآورده و برای انتشار در اختیار ایکنا قرار داده است که متن آن از نظر میگذرد؛
عالم براساس حرکت جبری در حرکت است و ما در خلقت و حرکت مجبوریم. باید برویم، چون آمدنمان به خودمان نبود. تمام عالم و مردم دنیا نخواهند توانست یک دقیقه زمان را متوقف کرده و تحویل سال را به تأخیر اندازند. این از خواص دنیاست. تغییر و تحول و ظرفیتش آنْ به آنْ و در حال شدن است. طبیعت و انسان در هر آنْ، مرگ و حیات را تجربه میکنند. این تغییر و تحول و حرکت برای طبیعت است؛ چون طبیعت، عالم کون و فساد است.
از خواص حرکت، تغییر و کهنه شدن و نو شدن است: «فان الدنیا ادبرت و اذنت بوداع و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت» (خطبه 28 نهج البلاغه). حرکت عالم براساس یک دور است: «انا لله و انا الیه راجعون؛ همه از اوییم و به سوی او میرویم». تجلی این حرکت دوری در عالم طبیعت در فصول به این صورت تجلی یافته: بهار و تابستان و پاییز و زمستان و بهار. حرکت از یک نقطه و بازگشت دوباره به همان نقطه. در هر حرکتی دو عنصر اساسی و دو تحول وجود دارد: گذشته و آینده؛ کهنگی و نوشدن؛ از دست دادن و به دست آوردن. در عید طبیعت عنصر نو شدن، تازه شدن، جدید شدن مورد توجه است. شادی این نو شدن طبیعت ما را هم شاد میکند. اما عنصر اول حرکت که از دست دادن و کهنگی است، به فراموشی سپرده میشود.
توجه به بُعد دوم حرکت (نوشدگی) همان حس زندگیاندیشی و توجه به حیات و طبیعت است. نشان از یک نوع رویکرد ِزندگیاندیشی در تفکر ایرانی است. توجه به عنصر اول حرکت، همان توجه به مرگ و گذشته و کهنگی است. اما نگاه کامل توجه به دو بعد از حرکت است؛ عنصر کهنهشدگی و هم عنصر نوشدن.
انسان باید برنامه حیات اندیشی خود را بر این اساس بچیند که عنصر نو شده نیز هر آن در حال کهنه شدن است. نگاه سطحی و ظاهری و توجه به نوشدن آنْ به آنْ و لحظهای و عدم توجه به گذشته و فرار از پیشین خود آثار نامطلوبی در پی دارد. از لوازم عدم لحاظ بعد دوم حرکت، فرار از ثبات، گریز از سنت، روی آوردن به تجدد و نو شدن است، فرار از مطلقاندیشی و روی آوردن به نسبیت در اندیشه و مُد در اندیشه و در لباس و ظواهر زندگی را دربردارد.
اساسا مُدگرایی به خاطر جدید بودن و تازه بودن ارزش پیدا میکند. هرچه نو است باارزش است، هرچه کهنه است بیارزش. هرچه تازه است با ارزش است، هرچه گذشته است بیارزش. شعار تحول، تغییر، هوای تازه، صبح امروز، به روز بودن، ملاک ارزش چنین انسانی است و در بعد سیاسی، دموکراسی به خاطر وجود تغییر در درون آن با ارزش خواهد شد و شعار او این است که حال را در یاب.
انسان متعادل به این فکر میکند که آنچه اکنون نو است، لحظهای دیگر کهنه است. از خواص نو، کهنه شدن است كه در ذات اوست. با کهنه شدن از تغیير به در آمده به ثبوت میرسد. در حدیث معصوم آمده است: «چه بسا لذت کم و خوشی زود گذر، ناگواری طولانی را در بر خواهد داشت» که اشاره به این است که نباید در آن و لحظه زندگی کرد. خوشی آنی، تبدیل به ناخوشی طولانی خواهد داشت. پس انسان نباید در حال و آن و نوشدگی لحظهای را دریابد.
حدیث دیگری میفرماید: «در وقتی که خوشحالی و بیش از حد خوشحالید، به قبرستان بروید و وقتی ناراحت و غمگین هستید به قبرستان بروید»، یعنی نگاه به مرگ نگاه به ثباتی در فرای لحظه حال است. نگاه به ثباتی که در آینده است. بر اساس حرکت دورانی که ذکر شد یاد آینده همان یاد گذشته است و یاد گذشته همان یاد آینده است: «هو الاول هو الاخر هو الظاهر هو الباطن». ذکر مرگ به عنوان تابلویی برای آینده و ذکر گذشته برای آینده است: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً؛ مگر نه اين است كه مدت زمانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود (انسان/1)». گذشته او که از هیچ بوده است؛ آینده او هم به طرف مرگ و ثبوت در جهان آخرت میرود: «کل نفس ذائقه الموت».
انتهای پیام