به گزارش ایکنا از خوزستان، دکتر عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی گروه علم و اطلاعات و دانششناسی دانشگاه قم در سومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی موسسه میراث و مفاخر خوزستان که شب گذشته، اول آبان با موضوع «مستشرقان و مطالعات عاشوراشناسی» در دزفول برگزار شد، در ابتدا مقدمهای درباره خاورشناسان و فضای مجازی به عنوان قالبهای فرهنگ غربی بیان کرد و گفت: هر دو مقوله خاستگاه و ریشه غربی دارند، ولو اینکه در فضای شرقی ما هم کاربرد دارند. خروجیِ خاورشناسی پژوهشی است، چنانکه کارهای خاورشناسان معمولا در قالب مقاله و کتاب پژوهشی است، اما کارهای فضای مجازی برای کاربر عمومی قابل استفاده است. اما در نهایت خاستگاه تولید اندیشهها در هر دو، یک فضا است.
وی درباره فضای تفکر غربی در تحلیل یک مساله دینی با اشاره به سخنی از امام صادق(ع) بیان کرد: ایشان فرمودند: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛ کسی که عالم به زمان خود باشد، گرفتاری های روزگار به او هجوم نمی برد.» اول باید بفهمیم این حرفها از کجا نشأت گرفته و چرا گفته شده است؟ اگر این را دانستیم در واقع به مخاطب خود ماهیگیری یاد دادهایم. نه اینکه تک تک به سوالها جواب دهیم و اگر ما نباشیم از رسیدن به جواب محروم بماند.
طالعی با تصریح به بمباران اطلاعات چه در بعد فضای پژوهشی خاورشناسی و چه در بعد فضای مجازی، گفت: بحث را از تحلیل یک دانشمند غربیِ مطرح شروع میکنم. الوین تافلر آدم مطرحی در فرهنگ غربی است که کتابی به اسم موج سوم دارد، او در این کتاب میگوید: «تاربخ بشر سه مرحله کلی را پشت سر گذاشته است. موج اول، موج کشاورزی، دوم موج صنعتی و سوم موج ارتباطی.» موج کشاورزی تقریبا تا قرن شانزده، هفده میلادی است. موج صنعتی تقریبا از دوره رنسانس شروع میشود و تا نیمه اول قرن بیستم میلادی ادامه مییابد و موج ارتباطی از حدود سال ۱۹۵۰ به بعد است. وی میگوید هر کدام از این دورهها یا موجها ویژگیهایی در عالم تولید، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ... دارند.
درباره بعد فرهنگی تاریخ بشر در سه دوره کشاورزی، صنعتی و ارتباطات
این مدرس دانشگاه افزود: تافلر میگوید: «در دوره کشاورزی تمام امور دین و دنیای مردم(در اروپا) از عبادت و اقتصاد و علم در اختیار کلیسا بود و این یک واقعیت است که اجازه نمیداد علم پیشرفت کند.» شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری مینویسد: «یکی از دلایل رواج مادی گری، این فرهنگ غلط، نارسا و ضد عقلی کلیسا بود که موج ضد دینی به دنبال آن به تدریج به وجود آمد. این موج ضد دینی همان موجی است که رنسانس را ایجاد کرد. رنسانس به معنی بیداری است، به عبارتی گفتند ما در آن دوره خواب بودیم و حالا بیدار شدیم. وقتی بیدار شدند چون در لجاجت با کلیسا و اصحاب کلیسا بود، دوره رنسانس به ویژه اوایل آن دورهای به شدت ضد دینی شد. دین در نظر آنها همان کلیسا بود.»
سردبیر مجله کتاب شناسی شیعه ادامه داد: نتیجه این شد که موج استقراگرایی شدت یافت، به این معنا که به دنبال کشف حقایق به صورت عینی بودند و علم را براساس تجربه و مشاهده معتبر میدانستند. انصافا علم بشری با تجربه و مشاهده پیشرفت کرد. اما چون به طور طبیعی وارد تجربه و مشاهده نشدند؛ بلکه در مقام لجاجت با گروه قبلی بود لذا به افراط در تجربهگرایی و حسیگرایی افتادند. در این دوره حسی گرایی(پوزیتویسم) شدید غلبه کرد. البته این موج حسی گرایی در دوره ارتباطات تعدیل شد، چراکه خود از این افراط خسته شدند و مجامع و مراکز پیوند دین و دانش به راه انداختند. آنها اول به انکار خدا پرداختند، اما به تدریج نیاز به دین را احساس کردند، این رفت و برگشت و فراز و نشیب به اینجا کشید که به، دینی رسیدند که به جای آسمانی بودن، زمینی بود. دیگر چیزی به نام امر قدسی آسمانی را قبول نداشتند. به یک عیسی مسیح بشری رسیدند با تمام نقصها و نارساییهایی که یک بشر میتواند داشته باشد.
این مدرس دانشگاه گفت: نتیجه این شد که به گفته یکی از اندیشمندان آنها ما چیزی به نام حق و باطل نداریم. ما الان میگوییم کدام دین عملکرد اجتماعی بهتری دارد. هر دینی که عملکرد اجتماعیاش بهتر بود، دین بهتری است. لذا ممکن است دینی در یک دوره عملکرد بهتری داشته باشد و دین دیگری در دورهای دیگر. لذا گفتوگو درباره حق و باطل بیمعنی است. آنها به دنبال این بودند که در عالم واقع(عالم حس) کدام دین عملکردش بهتر است و این از نتایج حس گرایی بود.
سنجش دین با عملکر اجتماعی آن؛ ریشه برخی دین گریزیها
طالعی با تاکید بر لزوم شناخت این فضا تصریح کرد: این نشان میدهد در برخی گفتمانهای ما با غربیها، مبنا باید از بیخ و بن عوض شود. یعنی وقتی میگوییم این حق و این باطل است، از ابتدا روشن کنم حق و باطل را با چه شاخصی میسنجم. ما طبق عملکرد اجتماعی بهتر، حق و باطل را نمیسنجیم، هر چند دین حق، عملکرد اجتماعی بهتری هم دارد، اما طبق آن نمی سنجیم. اگر خوب دقت کنید با توجه به این توضیحات ریشه یکسری از شورشها و عصیانها و دین گریزیهای نسل جدید روشن میشود. وقتی جوانی میگوید دین فرنگی بهتر از دین مسلمانها است، چرا میگوید بهتر است؟ او که مطالعات الهیات ندارد؟ فقط به این جهت میگوید که نتیجه دین فرنگی، تمدن و ارتباطات شده و نتیجه دین مسلمانان، خاورمیانه و کشت و کشتار و جنگ است.
وی با اشاره به انسانمحوری (اومانیسم) به جای خدامحوری در غرب، گفت: نتیجه اومانیسم این شد که بشری که تا پیش از آن رام و مطیع بود به انسانی سرکشی تبدیل شد که گفت: «سرم به دنیا و عقبا فرو نمیآید.» پس از موج صنعتی، موج ارتباطات شکل گرفت. در دوره ارتباطات، انسانی که تا دیروز در یک محیط بسته زندگی میکرد، با ابزارها و فضایی مواجه شد که از طریق آن تمام دنیا در اختیارش بود. کار به این جا کشیده است که پدر و مادر اسماً و جسماً سرپرست فرزند خود هستند، عملاً جوان ما فرزند همین ابزارها و فضاها است.
پس از موج صنعتی، موج ارتباطات شکل گرفت. در دوره ارتباطات، انسانی که تا دیروز در یک محیط بسته زندگی میکرد، با ابزارها و فضایی مواجه شد که از طریق آن تمام دنیا در اختیارش بود. کار به این جا کشیده است که پدر و مادر اسماً و جسماً سرپرست فرزند خود هستند، عملاً جوان ما فرزند همین ابزارها و فضاها است.
این پژوهشگر ادامه داد: دانشمندان غربی تحلیل کردهاند که یکی از مهمترین تاثیرات موج ارتباطی این شد که هویتها را تخریب کرد؛ از هویتهای مثبت مثل دین و اخلاق، حیا، روابط سالم انسانی و از هویتهای منفی مثل خرافات و برخی فرهنگهای غلط. این هویتها چه مثبت و جه منفی با آمدن ابزارهای ارتباطی تخریب شد. در این دوره همه به همه چیز دسترسی دارند و مرزبندی دیدنیها، شنیدنیها و گفتنیها بهم ریخت. سرکشی نسل جدید به دلیل تخریب همین هویتها است. البته در این میان برخی هویتهای منفی نیز از بین رفت. این موج مانند سیل بیامان پیش میآید.
طالعی گفت: به گفته خانم شهیندخت خوارزمی مترجم کتاب موج سوم، تنها راه مقابله با این سیلی که به همراه خود همه چیز میآورد این است که نسل جوان را با قدرت عقلانی و تفکر تربیت کنیم که انتخابی آزادانه و آگاهانه بدون دخالت احساس و موج سواری، بدون احساس حقارت و فارغ از هیجان داشته باشد. این نیازمند روزآمد شدن پدر و مادرها و یافتن زبان مشترک برای برقراری ارتباط با نسل جدید است.
وی در ادامه سخنان خود به مقوله خاورشناسان پرداخت و گفت: در مقدمه باید این موضوع روشن شود که در حوزه شناخت سه مقوله عالم، معلوم و علم وجود دارد؛ یک اشتباه رایج این است که علم با معلوم یکی گرفته شده است. کسی که عالم به علم فیزیک است، این را با رابطهای به نام علم(از ارتباط عالم با معلومات فیزیکی) به دست آورده است. معلومات شیمی، معلومات پزشکی، معلومات فقه و اصول و ... همه معلومات هستند. رابطه عالم با این معلومات، نامش علم است. خود علم باید شناسایی شود که نشده است. همین که فرآیند علم شناخته نشده است آسیبها و آفتهایی به دنبال دارد، یکی از این آفتها، مغالطه است. کتاب مغالطات دکتر علیاصغر خندان در این زمینه توصیه میشود که خواندن آن در فضای حوزه و دانشگاه از واجبات است. در این کتاب ۲۰۰ نوع مغالطه معرفی شده که در آنها میفهمیم چگونه میشود مطلب غلطی را به عنوان مطلب درست ارائه کرد.
سردبیر مجله کتابشناسی شیعه ادامه داد: وقتی به خاورشناسان میرسیم، عملاً با انبوهی از مغالطات(عمدی یا سهوی) طرف هستیم. اما کشف این مغالطات نیازمند قدرت علمی و دقت بالایی است. انواع مغالطات در مطالعات خاورشناسان وجود دارد مثلا میگوید این مطلب را سیوطی گفته است که ۵۰۰ کتاب نوشته است. این ۵۰۰ کتاب همان اول، عملاً ما را سحر میکند. اگر مطلب سیوطی غلط باشد به ۵۰۰ کتاب چه ارتباطی دارد؟ کتاب یا مطلب بر مبنای دانش ارزش پیدا میکند.
خاورشناسان در حوزه دین چه کردند؟
وی با بیان اینکه مطالعات خاورشناسان مربوط به بازه زمانی ۴۰۰ ساله است، تصریح کرد: آنها در مطالعات خود ریشه دین را زدند. ریشه چیست؟ «اساس الایمان، التوحید.» اساس دین، معرفت الله است. اگر این را از دین گرفتیم، دین نمایش میشود. نماز بدون روح توحیدی، نمایش است. روزه بدون روح توحیدی، تمرین گرسنگی است و بیشتر نیست. حج بدون روح توحیدی یک مسافرت است. در قرآن کریم هر جا حکم را میگوید در کنارش، روح حکم را نیز بیان میکند: اقم الصلوه لذکری. اگر روح ایمان(توحید) از دین گرفته شد، بقیه دین یک نمایش ظاهری است و مثل درخت خشکی میشود. لذا یکی از کارهایی که خاورشناسان کردند این است که ریشه را زدند، توحید را گرفتند یا خراب کردند.
مطالعات خاورشناسان مربوط به بازه زمانی ۴۰۰ ساله است. آنها در مطالعات خود ریشه دین را زدند. ریشه چیست؟ «اساس الایمان، التوحید.» اساس دین، معرفت الله است. اگر این را از دین گرفتیم، دین نمایش میشود. نماز بدون روح توحیدی، نمایش است. روزه بدون روح توحیدی، تمرین گرسنگی است و بیشتر نیست. حج بدون روح توحیدی یک مسافرت است.
طالعی ادامه داد: امام صادق(ع) در سخنی فرمودند در زمان غیبت این دعا را زیاد بخوان که دینت محفوظ بماند: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ عَرِّفْني حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» خدایا خودت را به من بشناسان، اگر من تو را به عنوان الله نشناسم، پیغمبرت را نمی شناسم. اگر الله را نشناسم، پیغمبر را صرفا یک نابغه یا یک مصلح اجتماعی میبینم. یا یک قهرمان میبینم و او را در ردیف مهاتما گاندی میگذارم چون نفهمیدم او رسول خداست. خدایا رسولت را به من بشناسان که رسولِ الله است. اگر رسولت را نشناسم، حجتت را نخواهم شناخت و آن وقت هر شخصی را به عنوان جانشین پیامبر قبول میکنم. در این نگاه میگویند پیامبر حاکم بود و حالا پس از او عمر حاکم باشد! عجیب است ابن سینا در الهیات شفا میگوید حکومت عقل می خواهد، نه علم. درست است که علی(ع) اعلم بود، اما عمر اعقل بود، فلذا عمر به جانشینی شایستهتر بود، علی هم به عنوان اعلم مشاور عمر بود! این در الهیات شفای ابنسینا است. این دانشمند بزرگ هم گرفتار این خطا شده است. عظمت بزرگان در جای خود، بنا است نقاد باشیم. حضرت رسول(ص) را اگر رسولِ الله میشناخت، گرفتار این معنا نمیشد.
این مدرس دانشگاه خاطرنشان کرد: آنچه در بحث توحید در نصوص داریم و عقل هم تایید میکند این است که: «قل هو الله احد.» بیجهت نیست که این سوره ثلث قرآن است، چون کل توحید در همین یک آیه است. خدا یگانه و بینظیر است. خدایی که یگانه و بیمانند است به تعبیر امام سجاد(ع) با مردم قیاس نمیشود. وقتی خدا لایقاس بالناس باشد، پیامبر(ص) او هم در رتبه مخلوقیت، با مردم قیاس نمیشود(در آیه انما انا بشر مثلکم، این مثلیت در مخلوق بودن است). پیغمبر که لایقاس بالناس شد، امام که جانشین پیامبر است چه میشود؟ امام علی(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه فرمودند: «لایقاس بآل محمد من هذه امه احد؛ احدى از مسلمین قابل قیاس با آل محمد(ص) نیست.» این موضوع ریشههای قرآنی و جوانب عقلی دارد.
طالعی در پایان با بیان اینکه در منابع خاورشناسی این ریشه توحیدی را حذف کردند، گفت: بر این اساس پیغمبر(ص) شد یک حاکم، یک نابغه، یک مصلح. همین مراحل را درباره امام هم به کار بردند. یک میوه اگر بخواهد تحلیل درستی شود، زمانی درست تحلیل میشود که شاخه و درخت و ریشهاش را بشناسیم یا زمانی که میوه را از درخت جدا کنیم؟ دین را اگر از ریشه توحیدی و نبوتی و امامتی خود جدا کردیم، آن وقت تعلیمات رسول خدا(ص) با تعلیمات گاندی مقایسه میشود! امروز صریحاً گفته میشود، حق و باطل نداریم، باید ببینیم کدام دین عملکرد اجتماعی بهتری دارد. مثل این است که بخواهیم یک کتاب شیمی را تحلیل کنیم اما قواعد علم شیمی را نمیدانیم. از اینجا یک سری اشتباهات فاحش و کلیدی شروع شد.
انتهای پیام