به گزارش ایکنا، سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یادداشتی درباره انگارههای اقتصادی اسلام به رشته تحریر درآورده است که میخوانید؛
وقتی به متون اسلامی، قرآن و روایات مراجعه میشود و مجموع اینها کنار هم قرار داده میشود و سپس تلاش میشود با نگاهی هرمنوتیکی و تاریخی یک مطالعه صورت گیرد، مشخص میشود که ارائه یک خوانش یکپارچه از انگارههای «فقر»، «غنا»، «ثروت» و ... آنگونه که مثلا شریعتی در پی آن است، اصلا امکانپذیر نیست.
مطالعه متون اسلامی با نگاه اسلامپژوهی آکادمیک نشان میدهد که این متون یک رویکرد کاملا سوبژکتیو به این انگارهها را ترسیم میکنند. یعنی «فقر» و «غنا» به مثابه دو پدیده کاملا ابژکیتو و جدا از ذهنیتها و موقعیتهای سوژهها ترسیم نشدهاند. در گزارشهای اسلامی، این انگارهها به مثابه پدیدارهایی که مرتبط با وجه سوژگی و تاریخی انسان هستند، معرفی شدهاند. انسان فقیر و غنی در چارچوب شرایط و ذهنیتها بررسی شده اند و ما با یک رویکرد ذاتگرایانه در مواجهه با مقولههایی همچون «فقر» و «غنا» رو به رو نمیشویم. به دیگر سخن، بازخوانی اسلام ـ با نگاهی تاریخی ـ نشان میدهد که متون اسلامی به هیچ عنوان مواجههای ایدهآلیستی با این پدیدهها ـ آنگونه که در خوانش شریعتی وجود دارد ـ ندارند.
اگر بخواهیم گزارش حداقلی از وضعیت مواجهه متون اسلامی با این انگارههای به اصطلاح اقتصادی داشته باشیم، به نظر می رسد در مجموع پنجگونه مواجهه وجود دارد:
1. جایی که فقر مدح شده است: «الفقر فخری»؛ یا اینکه گفته شده که در روز قیامت فقرا اولین گروهی هستند که وارد بهشت میشوند یا برخی گزارشهای دیگر.
2. جایی که مواجهه با فقر منفی است: «کاد الفقر ان یکون کفرا»؛ اگر بخواهیم ترجمه روان بکنیم این است که نزدیک است که فقر معنایی جز کفر نداشته باشد.
3. درباره غنا و ثروت هم گزارشهای وجود دارد که تجلیل میکند از ثروت و توسعه بر عیال و خانواده.
4. گزارشهایی هم وجود دارد که نهی میکند از ثروت و غنا مانند آیه کنز؛ یا مثلا اینکه در روز قیامت آخرین افرادی که وارد بهشت میشوند ثروتمندان هستند.
5. گزارشهای دیگری داریم درباره «کفاف» ـ که کمتر بدان توجه شده است ـ که در واقع وضعیت میانهای میان فقر و غناست که انسان نه کم میآورد و نه افزودهای برایش باقی میماند. فرد همان قدری که درآمد دارد به همان میزان هم مصرف دارد؛ این وضعیت خیلی مدح شده است و گفته شده بندگان خاص خدا در این موقعیت قرار میگیرند.
اگر در مواجهه با این موارد کسی بپرسد که: آیا فقر خوب است؟ یا غنا؟ یا کفاف؟ این نوع پرسش کردن آدرس اشتباه دادن است و مدخلی برای فهم نادرست متون اسلامی است. اینگونه فهمها یا پرسشها در چارچوبهای محدود و بسته اسلامشناسی انقلابی یا حتی روشنفکری دینی معنا پیدا میکند. این نوع پرسشها براساس یک رویآورد ایدهآلیستی به سنت اسلامی صورت میگیرد، در حالی که فهم درست تاریخ و سنت اسلامی حاکی از یک رویکرد کاملا رئالیستی و هستیشناختی به این مقولهها است.
در توضیح باید گفت مواجهه ذاتانگارانه با پدیدههای پیشگفته نادرست است. این مقولهها را نمیتوان در چارچوب یک تکگزاره فهم کرد، بلکه باید همواره آنها را در قالب بافت کلی گزارشهایی که درباره فقر، غنا و کفاف و ... در قرآن و روایات وجود دارد، فهم کرد. وقتی این مقولهها در بافت موقعیتی و زبانی خود دیده میشوند، کاملا روشن میشود که اسلام درباره خود فقر و ذات فقر فی نفسه دیدگاه و موضعی ندارد. دیدگاه اسلام کاملا یک دیدگاه هستیشناختی نسبی است. این نسبیت با چه چیزی برقرار میشود؟ نخست آنکه این فقر وغنا در چه کسی قرار دارد؟ دوم اینکه این فقر وغنا ایندنیایی است یا آندنیایی؟ سوم اینکه این فقر و غنا در مقام مطالبه است یا در مقام تحقّق عینی است؟ یعنی سه امر نسبی و موقعیتی در اینجا وجود دارد: 1.این فردی که پدیده فقر و غنا در او حلول پیداکرده و قرار گرفته چه کسی است؟ 2.داوری درباره وضعیت دنیایی او هست یا وضعیت آخرتی؟ 3. پدیدههای فقر وغنا بالفعل محقق و عینیت یافته هستند یا اینکه فرد در مقام دعاگویی و طلب کردن فقر یا غنا است؟
بررسی این پدیده ها در بافت موقعیتی متون و گزارشهای اسلامی نشان میدهد که: وقتی به مقوله فقر به مثابه یک امر ایندنیایی نگاه میشود، فقر میتواند ظرفیتها و زمینههایی را ایجاد کند که فرد راحتتر و سریعتر از مسیر حق منحرف شود؛ لذا فقر به این معنا بد است. دقیقا به همین دلیل کسی که میخواهد دعا کند و طلب یک وضعیت دنیایی بهتر کند نباید طلب فقر کند. اما از سوی دیگر وقتی فقر به مثابه امری که در فردی محقق شده و به فعلیت رسیده است بررسی میشود، اگر آن فرد توانسته باشد با سلامت کوله بار ایمانش را به مقصد برساند و از دنیا برود، چنین کسی به عنوان یک فقیر مؤمن در آخرت، بالاترین وضعیت را نسبت به سایر کسانی دارد که نسبت به او از لحاظ اقتصادی در دنیا وضعیت بهتری داشتهاند؛ البته باز این هم جوازی بر این نخواهد بود که آن کس در مقام دعا از خدا فقر بخواهد! مثلا بگوید: خدایا مرا فقیر گردان که درجهان آخرت جایگاه والاتری داشته باشم!
از منظر متون اسلامی، کسانی که ثروتمند و توانگر هستند و ایمان خود را تا سرای آخرت با خود بردهاند، نسبت به کسانی که بهره مالی کمتری از آنها داشتهاند، جایگاه پایینتری دارند و یا حتی در برخی گزارشها آمده که آنها آخرین افرادی هستند که به بهشت میروند؛ اما با بررسی وضع ایندنیایی گویا غنا از فقر بهتر است و ثروت داشتن و توانگر بودن زمینهی انحراف کمتری نسبت به فقر ایجاد میکند؛ هر چند که غنا نیز می تواند چنین زمینهای ـ البته نه به اندازه فقر ـ ایجاد کند، همانطور که آمده است: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی». گویا به همین دلیل است که در مقام دعا و مطالبه گفته شده که فرد از خدا توانگری و غنا بخواهد.
بخش دیگری که درباره آن کمتر گفتگو شده است، مقوله «کفاف» است. «کفاف» وضعیتی است که درآمد و هزینه شخص برابر باشد. گزارشهای اسلامی ـ که متأسفانه درباره آنها در این حوزه خیلی کار جدی نشده است ـ نشان میدهد که بهترین چیزی که در مقام مطالبه و دعا فرد میتواند از خدا بخواهد «کفاف» است. یعنی فقر که اصلا نباید مطالبه شود؛ غنا هم البته خوب است و در برخی مناجاتها خواسته شده است، ولی بهتر از آن «کفاف» است که بیشترین تضمین را برای حفظ ایمان فرد در این دنیا ایجاد میکند.
این خوانشی بر اساس یک نگاه اسلام پژوهی آکادمیک از انگارههای اقتصادی اسلام بود. زمینه چنین پژوهشهایی همیشه وجود دارد و جای آنها همچنان خالی است؛ مثلا در مرحله بعدی میتواند نوبت به بررسی انگارههای مهمی همچون «ربا»، «قرض»، «صدقه» و ... برسد.
انتهای پیام