حج امسال به شکلی بیسابقه از سوی حاکمیت عربستان برگزار شد؛ همهگیری کووید۱۹ موجب شد که هیچ زائری از خارج عربستان توفیق مشارکت نیابد و حج با کمترین ظرفیت ممکن و با حضور حداقلی زائران از داخل عربستان برگزار شود. نکته مثبت داستان اما، رعایت پروتکلهای بسیار سخت و دقیق از سوی برگزارکنندگان و زائران بیتالله الحرام است.
اکنون که پرونده آیین سیاسی ـ عبادی حج در ایام کرونایی بسته شد، جدا از شکل اجرای حج، سؤالهای زیادی درباره ماهیت، محتوا و مقاصد حج مطرح شده است؛ هدف از برگزاری حج و رسالت اصیل آن چیست؟ شیوع پاندمی کووید۱۹ چه بخشی از این مناسک را به چالش کشید؟ آیا زائرانی که از رفتن به این مناسک جاماندند، راهی برای کسب فیض این منسک بزرگ داشتند؟ همه اینها پرسشهای مبتلابهی است که انسان دیندار امروزی را درگیر خود کرده است.
علی طهماسبی، دینپژوه و مؤلف کتاب «حج؛ از مناسک نوزایی تا فرایند فردیت» است؛ این کتاب در واقع بخشی از تجربه زیسته و همچنین مطالعات وی در زمینه حج است. با توجه به امکان تداوم مسائل کنونی به سالهای آتی و دیگر مناسک دینی، خبرگزاری ایکنا، در گفتوگو با وی به بازخوانی پرونده حج امسال پرداخته است. وی در این گفتوگو تأکید کرد که شرایط کنونی حج، فرصتی خوبی است تا رسالت این آیین ابراهیمی را از نو بفهمیم و در آن تأمل کنیم. مشروح این گفتوگو در ادامه از نظر میگذرد؛
ایکنا ـ با توجه به شیوع بیماری کرونا بسیاری از مناسک از جمله حج باید به شیوه متفاوت از گذشته برگزار شود و شاید این شیوه را هم در سالهای بعد ببینیم. با توجه به مطالعات شما درباره حج و طیف رویکردهای دوگانه انسانگرایانه و خداگرایانه، به نظر شما اساساً رسالت حج چیست؟
گمانم باید دو رویکرد متفاوت به مناسک حج را مشخص کنیم؛ یک رویکرد این است که ذهن و اندیشه آدمی را متوجه به حقوق و حدود انسانها از همدیگر میکند، حدود و حقوقی که در جای جای قرآن بر آن تأکید شده است. رویکرد دیگر خدایی را در کانون توجه خود قرار میدهد که انگار توجهی به حقوق و حدود دیگران ندارد و همچون فرمانروایی خودپسند است که هرکس در برابرش کرنش و تعظیم کند و تنها او را بستاید، او هم حاجات شخصی او را بر آورده میکند. رویکرد اول را انسانگرا و رویکرد دوم را خدامحور نامیدهام. این دو رویکرد با هم بسیار متفاوت هستند.
بیشتر بخوانید:
قرآن در آیه ۹۶ سوره آلعمران بیان میفرماید که «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَ هُدًى لِلْعَالَمِینَ» میدانید که بیت با مسکن فرق میکند. بیت جایی است که همگان میتوانند به آنجا مراجعه کنند، در حالی که مسکن خانه شخصی است. اولین نکتهای که در این آیه بیان میفرماید این است که این خانه برای مردم وضع شده است. دیگر اینکه در سرتاسر قرآن کلمه بیتالله الحرام را نداریم، بلکه بیتالحرام را داریم. کلمه الله رازآلودتر از آن دانسته میشد که بیمهابا بر زبان آورند، این کلمه همیشه با ضمیر غایب در قرآن آمده، احتمالاً غایب از فهم و ذهن آدمی، زیرا «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ» است و قابل تصور نیست.
این کلمه از وجودی ناپیدا و پر رمز و راز خبر میدهد و اندیشه را به این معطوف میکند که در این هستی حسابی در کار است؛ یعنی آفرینش به عبث نبوده، این وجود ناپیدا انگار بر همه چیز و همهجا و همه کس سیطره دارد و چیزهایی مانند دروغ، ریاکاری و تجاوز به حقوق دیگران را بیپاسخ نمیگذارد. بنابراین نه تنها در قرآن، بلکه در سایر کتب ادیان الهی هم تأکید شده که نام او را به باطل بر زبان نیاورند، اما چه شد که بعدها این کلمه به بیتالحرام آن اضافه شد؟ بعد از رحلت پیامبر(ص) اولین خلیفهای که جانشین پیامبر(ص) شد را خلیفه رسول الله(ص) گفتند و کسی خلیفةالله نگفت.
بعد که نوبت به خلیفه دوم رسید، گفتند: خلیفه خلیفه رسول الله(ص). بعد دیدند اگر همین طور پیش برود به سومی باید بگویند خلیفه خلیفه خلیفه رسولالله(ص)، با خود ایشان مشورت کردند و گفتند مگر تو امیر ما نیستی؟ امیر هم یعنی کاردار، گرداننده امور، تقریباً چیزی معادل Goverment امروزی است. از آن زمان به جانشینان رسول اکرم(ص) گفتند امیرالمؤمنین. در زمان معاویه یکی از شاعران درباری او به نام اخطل که مسیحی هم بود، لقب خلیفة الله را برای معاویه برگزید، اما این لقب برای خلفای بعدی ادامه یافت. هنوز بیتالحرام را بیتالله الحرام نمیگفتند.
ایکنا ـ اطلاق بیتالله الحرام از نظر تاریخی از چه زمانی و با چه اهدافی روی داد؟
تقریباً از آغاز حکومت بنیعباس به ویژه در زمان منصور خانه کعبه هم بیتالله الحرام شد، شاید برای اینکه بیتالله با خلیفةالله همخوانی بیشتری دارد. در مناسک هم خطبهای که میخوانند ابتدا به نام الله و بعد هم به نام خلیفةالله بود، خدایی را برای مردم تصویر کردند که تقریباً همگون با خلیفةالله باشد، از اینجا بود که حج یک نمایش سیاسی شد و رابطهاش با مفاهیم رشد و تعالی انسانی قطع شد. مردم به آنجا میرفتند، خدا را زیارت کنند، سفرههای گسترده زیادی هم از سوی خلیفةالله پهن میکردند.
در جای دیگری از قرآن آمده است که این بیت برای مردم «مَثابَةً لِلنَّاس» قرار داده شده است. «مثابه» پیشنمونه است و نام جایی است که هر چیزی آن گونه که در آینده باید شکل بگیرد، در آنجا اکنون در این پیشنمونه نمایش داده میشود؛ نمونهای، نمادی یا نمایشی از چیزی یا واقعهای که قرار است ایجاد شود. نه برای گروهیخاص بلکه این واقعهای است که برای «ناس» یعنی برای همه مردمان، از هر قوم و طبقه و نژادی که باشند، مقرر شده است.
وضع کنونی جامعه همانی نیست که باید باشد. این همه جدالها، ستمها، ضعیفکشیها و نارساییها مطلوب هیچ خردمندی نیست، برای رسیدن انسان و جوامع بشری به جهانی بیگزند و سالم و همچنین اجتماعی مطلوب و دلپذیر، اجتماع مردم در این «بیت» میتواند تمرینی و نمونهای عینی باشد. رعایت دقیق حدود و حرمت یکدیگر از شرایط حضور در این حرم است، این پیامِ آشکار را در خود دارد که در همه سرزمینهای دیگر هم میتواند به مرور و در طی تمرین و ممارست نسلهای پی در پی، اندک اندک شکل گیرد. در آنجا تمرین داشته باشند؛ مثلاً در حج کسی حق ندارد به کسی دستور بدهد، همچنین کسی حق ندارد عمامه، کلاه و کمر داشته باشد؛ اینها نمادهای فخر فروشی بوده است.
در نهجالبلاغه هم میخوانیم که: «آیا نمیبینید که خداوند مردمان را از آدم تا آخرین نفر از این جهان را با سنگهایی به آزمون میگیرد که نه زیانی دارند و نه سودی میبخشند؟ سنگهایی که نه میبینند و نه میشنوند. پس همان سنگها را بیتالحرام خویش گردانید».(نهجالبلاغه، خطبه 234) اگر این پیشفرض را در نظر بگیرم، حجی که در زمان بنیعباس و بنیامیه رایج میشود، دیگر چنین هدف و رویکردی ندارد. مردم سرزمینهای دیگر به نام اسلام غارت میکنند و حج هم میگزاردند.
ایکنا ـ در برابر این جریان آیا افراد و گروههایی بودند که به حقیقت حج معترض شوند؟
در زمان خلفای عباسی، عرفایی مانند بایزید بسطامی، حلاج، خرقانی و ابوسعید ابوالخیر به گونهای بیزاری خود را از این حج و خدایی که خلیفه برای مردم ساخته است، بیان کردند. حتماً داستان بایزید را که عطار آن را نقل میکند، شنیدهاید. میگوید عزم سفر حج داشتم از شهر که بیرون شدم آدم گردن کلفتی با شمشیر آخته جلویم را گرفت و گفت کجا میروی؟ گفتم به حج میروم، گفت یا برگرد یا گردنت را میزنم، بعد هم گفت: مگر خدا در بسطام نیست که تو به حجاز میروی؟ داستان دیگری را هم به بایزید نسبت میدهند که گفت داشتم به حج میرفتم کسی سر راهم پیدا شد پرسید کجا میروید؟ گفتم به زیارت کعبه، گفت چقدر پول برای این سفر داری؟ گفتم مثلاً هفتاد دینار گفت آنها را به من بده که احتیاج دارم و من هم دادم بعد هم بر گرد او طواف کردم.
سخنی از بایزید نقل کردهاند که وقتی مؤذن بانگ الله اکبر سر داده بود، بایزید گفته بود «انَا اکبرُ منه» من از او بزرگترم، بسیاری از عرفا ترسیده بودند که سخن بایزید را توضیح دهند، این بود که توجیهات عجیب و غریب برایش تراشیدند، بایزید این اندازه فهم و زیرکی دارد که بداند در این جهان هستی پر کاهی بیشتر نیست، چه رسد به آنکه بخواهد در برابر آفریننده هستی چنین سخنی بگوید. در اینجا او منظورش خدای خلیفه است و گرنه آن قدر باشعور است که نگوید از خدای همه عالم بزرگترم. همین رویکرد را در ابوالحسن خرقانی، بایزید و حلاج میبینیم.
ابنجریر طبری همزمان با حلاج و در بغداد و شاهد ماجرای او بود، وی نقل میکند که حلاج را به این خاطر اعدام میکردند که در یکی از کتابهایش نوشته بود کسی که میخواهد به حج برود به جای آن میتواند سی نفر آدم بیبضاعت را به خانهاش دعوت کند و آنها را استحمام کند، بر آنها لباس نو بپوشاند و اطعام کند و بعد دور اینها بچرخد، حجش قبول است. طبری میگوید که به این خاطر اعدام شد؛ بنابراین ما دو رویکرد در ارتباط با حج داریم؛ یک رویکردی که بیشتر اهداف سیاسی را دنبال میکند و از دوره بنیعباس به جای مانده است.
رویکرد دیگر هم همان بود که عارفان انسانگرای خراسان داشتهاند. حالا که کرونا آمده و کسی نمیتواند برود و مناسک را انجام دهد بیاید حلاجوار و بایزیدوار به مردم بپردازد. مگر حج برای این نیست که حقوق مردم را رعایت کنند؟ مگر حج برای این نیست که کسی گرسنه نخوابد؟ مگر حج برای این نیست که کسی بر کسی ستم نکند؟ زور نگوید، همان چیزی که در قرآن هست. مگر این نیست که بیایید و خانه و وطن خودتان را آباد کنید؟
اجازه میخواهم نکته دیگری اشاره کنم، مثلاً ابوسعید ابوالخیر از آنهایی است که به حج نمیرود که داستان مفصلی هم دارد که در گفتوگو با ابوالحسن خرقانی از رفتن به حج منصرف میشود، اما بعد ابوسعید چه میکند؟ به قول شما مناسکی که میخواهد به جا بیاورد چگونه مناسکی است؟ وقتی ابوسعید به نیشابور آمد و به منبر میرفت به جای اینکه حدیث و روایت بیاورد که مردم را از خدا بترساند غزل میخواند و کم کم مجلس موسیقی و سماع راه میاندازد. توجه کنید هر موسیقیای مد نظر نیست؛ مثلاً وقتی داستان هروله هاجر بین صفا و مروه را میبینید این هروله هنوز هم وجود دارد و به تعبیری نوعی حرکت تجسمی است؛ بنابراین یکی از کارهایی که ابوسعید در خانقاه انجام میدهد، ایجاد نوعی مناسک تازه است. در این مناسک از اصلیترین کارها این است که هیچ کس نباید بترسد؛ یعنی ترس را برمیدارد، یعنی همان چیزی که در حج میبینیم کسی حق ندارد دیگری را بترساند یا به دیگری دستور بدهد.
در واقع ابوسعید میخواهد ترس را از دل مردم دور کند، میخواهد یک جامعه امن به وجود بیاورد. در آن زمان علمای نیشابور به محمود غزنوی نامه مینویسند که اینجا شیخی آمده و به جای اینکه بر منبر حدیث و روایت بگوید، غزل میگوید و سماع و موسیقی راه انداخته و سفرههای آنچنانی پهن میکنند و حلوا میخورند و این خطرناک است و ممکن است که دین مردم را از بین ببرد. ببینید اینها مناسک ایجاد کردند. یکی از مشکلات نواندیشی دینی در زمانه ما این است که مناسک ندارد. سنتیها مناسک خودشان را دارند، لسآنجلسیها هم که رقص و کاباره خودشان را دارند، اما نواندیشی دینی در این وسط مانده و هیچ مناسکی ندارد و نتوانسته مناسک مناسب خود ایجاد کند، مناسکی که با طبقه میانه و فرودستان جامعه ارتباط برقرار کند.
فکر میکنم این کرونا آرام آرام ما را به اینجا برساند که منظور اصلی حج را بفهمیم و بفهمیم که این مناسک برای چه بوده است؟ معنای این نمادها چه چیست. نماد که خودش اصل نیست، بلکه برای این است که انسان را به جایی رهنمون کند. به گمان من این نکتهها مغفول مانده است. مگر ما هاجرهای کمی در جامعه خودمان داریم؟ مگر بچههای زبالهگرد کم داریم؟ اینها فاجعه است. شاید کرونا تلنگری بوده که ما به خودمان بیاییم که کجا هستیم؟ اگر این بچهها را رها کنید فردا دزد، راهزن و .. بار میآیند، کدام نهاد وجود دارد که اینها را تربیت کند؟ انگار باید کلام آن بزرگ را تکرار کنم که: «ای قوم به حج رفته کجایید کجایید/ معشوق همین جاست بیایید بیایید» واقعاً کعبه و مقصود همین جاست. اگر حج را دریابیم آن موقع متوجه میشویم که باید چکار کنیم که حجمان قبول شود.
ایکنا ـ اگر نکته آخری به ویژه درباره کتابتان دارید، بیان فرمایید.
در کتاب «حج؛ از مناسک نوزایی تا فرایند فردیت» به نمادها و مناسک پرداختهام. در آنجا آوردهام که ابراهیم قرآن با ابراهیم تورات بسیار متفاوت است. ابراهیم تورات از خدا میخواهد که بچههای خودش در آینده به شاه شبانان بزرگ برسند. در حالی که ابراهیم قرآن همین سوال را از خدا میکند که قرآن در پاسخ میگوید، ما تو را امام (سرمشق) برای مردم جهان قرار دادیم، بعد ابراهیم میپرسد، از بچههای من هم؟ خدا در پاسخ میگوید که عهد من به ستمکاران نمیرسد.
این پرسش برای برخی مطرح است که مگر اولاد ابراهیم از ستمکاران بودند؟ اینجا نکته بسیار ظریفی است که اگر تو خدا را عبادت کنی و فقط به خودت و بچههای خودت باشی، برای اینکه بچههایت به جایی برسند، ممکن است با دیگران بیگانه شوی و رنج آنان را نفهمی، آن وقت است که ممکن آن بچهها ستمکار شوند.
انتهای پیام