به گزارش خبرنگار ایکنا؛ دویست و هجدهمین ماهنامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فکه با مدیرمسئولی علی حسینپور و سردبیری زهرا عابدی در پیشخوان نشریات تیرماه قرار گرفت.
در این ماهنامه عناوینی همچون رأی جمهور به حرکت جهادی، چرخندگی، چراغ راه، قهر با شرق، کاظم ابوعلی که بود، مسئولان در مکتب بهشتی، دو سیلی به امریکا، گلستانی در آتش، پسرهایی شبیه هم، بچه تهرون، لبخند بزن برادر، اهل مبارزهام، بابای خوب و شهید از شهید به چشم میخورد.
پرونده ویژه این شماره از ماهنامه فکه به «حاج قربان» اختصاص یافته است. در واقع وی همان سردار علیمحمد قربانی، شهید مدافع حرم است که در تیپ سوم لشکر هفت به فرماندهی گروهان مستقل کماندویی منصوب شد که در مهر ۱۳۹۴ عازم سوریه شد و در ۱۹ بهمن ۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد. سردار شهید قربانی در بیستم آبان ۱۳۴۶ در روستای بنوار ناظر حد فاصل شهرهای اندیمشک و دزفول چشم به جهان گشود. با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج نوجوانان درآمد و در سال ۱۳۶۱ که فقط ۱۵ سال داشت راهی جبهه شد و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد. چاین شهید در سال ۱۳۶۳ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و پس از آن در عملیاتهایی مانند والفجر ۸، والفجر ۱۰، بیت المقدس ۷ و در عملیات کربلای ۴ به عنوان معاون دسته غواصان به آغوش خطر رفت.
«بچه تهرون» خاطرات غلامرضا مرادی از رزمندگان تیپ ۳۷ نور است که در بخشی از این خاطرات آمده است: بچهها مشغول توپ ۱۰۶ بودند و داشتند تانکها را تار و مار میکردند. پرسیدند: چطوری بچه تهرون؟ با همان نفس منقطع گفتم: تیر خوردم. خندیدند و در حالی که گلوله را توی جان توپ جا میدادند، گفتند: ناراحت نباش، الان انتقامت رو از این عراقیا میگیریم. بالاخره رسیدم به نیروهای خودی. بچهها من را روی برانکارد گذاشتند و خیلی سریع سوار آمبولانس کردند. آمبولانس گاز داد و توی جاده خاکی افتاد. گاهی هم توقف میکرد و شهید و مجروحی را سوار میکرد. هر چه جلوتر میرفتیم تعدادمان بیشتر میشد. پشت آمبولانس جای نفس کشیدن نبود، مخصوصاً اینکه یکی از مجروحان را سروته توی آمبولانس گذاشته بودند و بنده خدا پوتینش روی صورت من بود و پایش را از شدت درد روی صورتم فشار میداد.
«گلستانی در آتش» به گفتوگو با داود اسعدی خامنه از زندانیان سیاسی رژیم پهلوی اختصاص دارد. وی هم اکنون یکی از راویان موزه عبرت است. در بخشی از این گفتگو میخوانیم: محتویات سلولها را یک گلیم پر از خون و چرک و تعدادی پتوی پاره تشکیل میداد. پتوها از خونهای خشک شده بوی تعفن گرفته بودند و اصلاً قابل استفاده نبودند. شبی که بعد از تمام شدت تفریح کابل زدنشان، مرا به سلول برگرداندند، یکی از پتوها را تا صبح دور سرم پیچیدم و به حالت سجده ماندم تا شاید کمی از سنگینی سرم کم شود.
«کاظم ابوعلی که بود» یادی از شهید اهل قلم، حجت الاسلام سیدمحمد کاظم دانش است که با برگزاری اولین دوره انتخابات مجلس و با پیشنهاد بزرگان حزب جمهوری اسلامی، نامزد نمایندگی از شهرهای شوش و اندیمشک شد و توانست در مرحله دوم این انتخابات د راردیبهشت ۱۳۵۹ با رأی بالای مردم این دو شهر، به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند. از آن به بعد حضور مفید و پرتلاش در جلسات مجلس، سرکشی به حوزه انتخابیه و هر دو هفته یکبار حضور در جبهههای جنگ جزء برنامههایش شد. این فعالیتها ادامه داشت تا اینکه در تاریخ هفتم تیر ۱۳۶۰ و در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به وسیله منافقان به شهادت رسید.
انتهای پیام