خوشه‌های خشم
کد خبر: 3866999
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۴
حکمت‌های امیر/ برداشت ۱۰۶

خوشه‌های خشم

گروه معارف ــ حضرت علی(ع) ریشه‌های بروز و ظهور خشونت و خشم را در یأس و ناکامی از امیدهای برباد رفته معرفی می‌کند. در مزرعه ناکامی و ناامیدی، چیزی درو نخواهد شد به‌ جز خوشه‌هایی از خشم.

خوشه‌های خشم

در حکمت شماره 106 نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است: «لقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِد؛ به رگ‌هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف‌ترين اعضاى درونى اوست، و آن قلب است، كه چيزهايى از حكمت و چيزهايى متفاوت با آن، در او وجود دارد. پس اگر در دل اميدى پديد آيد، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد و اگر نوميدى بر آن چيره شود، تأسف خوردن آن را از پاى در آورد، اگر خشمناك شود كينه‌توزى آن فزونى يابد و آرام نگيرد، اگر به خشنودى دست يابد، خويشتن‌دارى را از ياد برد و اگر ترس آن را فراگيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد. اگر به گشايشى برسد، دچار غفلت زدگى شود، و اگر مالى به دست آورد، بى‌نيازى آن را به سركشى كشاند و اگر مصيبت ناگوارى به آن رسد، بى‌صبرى رسوايش كند و اگر به تهيدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد و اگر گرسنگى بى‌تابش كند، ناتوانى آن را از پاى در آورد و اگر زيادى سير شود، سيرى آن را زيان رساند، پس هرگونه كُندروى براى آن زيان‌بار، و هرگونه تُندروى براى آن فسادآفرين است».

قلب: در این حکمت، از ویژگی های عجیب قلب، به عنوان مرکز احساسات و عواطف انسان سخن رفته است. اینکه منظور از قلب چیست و آیا این واژه با اندام قلب درون سینه انسان صرفا مشترک لفظی است یا نه، نیز محل بحث های فراوان بوده است. در غیاث اللغات ذیل کلمه قلب آورده است که «دل را از آن جهت قلب نامیده اند که در سینه واژگون آویزان است و میان هر چیزی را قلب گویند». دانشمندان نیز مرکز وقوع احساسات (emotions) در انسان را ناحیه لیمبیک مغز(limbic system) می‌دانند. ناحیه‌ای که برای هر بخش از احساسات بشر، منطقه‌ای خاص از آن مسئول است. مثلا مرکز ترس در ناحیه جسم بادامی amygdal است. (این بخش مغز به علت ارتباط نزدیکش با لوب پیشانی باعث مهار رفتار هم می‌شود) و مرکز بیزاری و تنفر در ناحیه اینسولا و مرکز درد در ناحیه سینگولا و حافظه هیجانی در هیپوکامپ و...در هر صورت برای حالاتی مانند خشم، تنفر، شادی، اندوه، آرزو، ترس و... که احساسات بشر را تشکیل می‌دهند، برای هر کدام بخشی را در مغز انسان معرفی کرده‌اند. برخی نیز علت نسبت دادن وقوع احساسات به اندام قلب را ناشی از تاثیر بروز حالات احساسی بر این اندام دانسته‌اند که در صورت افزایش ضربان یا تپش پیدا کردن و ... خود را نشان می‌دهد و فرد تصور می‌کند که جایگاه وقوع این احساسات هم در همین اندام است در حالی که در اینجا فقط ظواهر آن بروز پیدا می‌کند، اما شکل‌گیری‌اش در مغز است. برخی نیز همین تحلیل را در مورد مغز می‌آورند و علائمی که در اثر احساسات در مغز بوقوع می‌پیوندد را ناشی از علتی در جایگاهی دیگر بر می‌شمرند که تاثیرش در تحریکات عصبی مناطق مختلف مغز بروز پیدا کرده است. به هر حال بحث در این خصوص ظاهرا پایان یافته تلقی نمی‌شود. شهید مطهری نیز در بحث انسان کامل قلبی که در قرآن آمده است را غیر از قلب پزشکی دانسته و قلب در قرآن را همان روح و روان و کانون احساس و مرکز خواسته‌ها در انسان بیان کرده است.

به هر حال احساسات در هر جا که شکل می‌گیرند و با هر مکانیزمی که رخ می‌دهند و تأثیر می‌گذارند در این نکته شکی وجود ندارد که مهم‌ترین بخش‌های زندگی ما از آنها تشکیل شده است؛ نوع رفتار و ارتباطات میان ما ابنای بشر به آن وابسته است و ارزش و کیفیت زندگی و رضایت‌مندی ما از آن، به آنها گره خورده؛ شاید به جرات بتوان گفت از اصلی‌ترین ویژگی‌های بارز انسان در مقایسه با سایر موجودات، به جز قدرت تفکر و تعقل، سطح، تنوع و عمق همین احساسات اوست.

در این حکمت امام علی(ع) به این ویژگی منحصر به فرد انسانی پرداخته است و سعی کرده تا با اشاره به برخی از این احساسات و عواطف بشری، ماهیت لغزان و حساس و در لبه بودن این جایگاه را بیان کند.از دید علی(ع)، عواطف انسانی یکسره قابل دفاع و همیشه استوار و ایستان نیستند در معرض تغییرات سریع و تبدیل و تبدل‌اند و به راحتی ممکن است شکل عوض کنند. سیالیت و تغییرپذیری و عدم ثبات و تبدل پذیری از ویژگی‌های این جریان سیال عاطفی و احساسی بشر برشمرده شده است.گویی ذات این احساسات با ثبات و پایداری نمی‌خواند و چه بسا احساسی درست و به جا و حکیمانه به ضد و خلاف خود مبدل می‌شود. او ما را از افراط و تفریط در حق این جایگاه برحذر می‌دارد و با مثال‌هایش ما را به عاقبت این امرهشدار می‌دهد.

در نگاهی دقیق‌تر به این کلام امام (ع) فمی توان آن را به دو بخش تقسیم کرد در بخش اول او به برخی از این احساسات و عواطف پرداخته، رجا و امیدی که به طمع تبدیل می‌شود، طمعی که به حرص و آز می‌رسد، یاس و نومیدی ای که به افسردگی سر باز می‌کند، خشمی که به غیظ و کینه می‌رسد خشنودی و رضایتمندی‌ای که به فراموشی از خویشتن‌داری منجر می‌شود و ترسی که پرهیز و حذر در دنبال می‌آورد. در بخش دوم او شرایط و موقعیت هایی را بیان می کند که انسان‌ها با قرار گرفتن در آن شرایط، رفتارهایی خارج از انتظار و دور از شئون انسانی بروز می‌دهند؛ در گشایش‌ها و در هنگامه‌ای که سودی به دست می‌آورد و یا در وقتی که مصیبت‌ها بر سرش فرومی‌ریزند و یا در وقت تهیدستی و یا درهنگام گرسنگی و یا به وقت سیری زیاد، که او در این هنگامه‌ها، دچار غفلت می‌شود و سرکشی وطغیان می‌کند و در بی‌صبری رسوایی به بار می‌آورد و خود را در گرفتاری می‌اندازد و ضعف و زبونی نشان می‌دهد و یا ازافراط و پرخوری دچار درد می‌شود.

او می‌خواهد شرایط انسان اسیر احساسات در موقعیت‌های خطیر زندگی را پیش چشم ما تصویر کند. احساساتی که سریع رنگ عوض می‌کنند و شرایطی که از آنها گریزی نداریم. جمع این دو بخش باید ما مخاطبان این سخن را به کجا هدایت کند؟ او خود در پایان سخنش نتیجه را بیان کرده است. نباید و نمی‌توان در حق احساسات خود کوتاهی و تقصیر و یا افراط و زیاده روی کرد، همین. مگر خود به چشم خویش ندیده‌ایم حاصل این تفریط‌ها در وقتی که گشایشی رخ داده چگونه به جبران مافات تبدیل شده است؟!

نکته دیگر، در ترتیب و ترتب مواردی است که برشمرده شده.گاه این ترتیب‌ها حاوی درس‌های فراوانی است. او امید(رجا) و طمع و حرص و یاس و تاسف و خشم و غیظ و بروز خشونت را در دنبال هم قرار داده است. آیا در این توالی احساسات بشری درسهایی برای امروز ما نیست؟ او به وضوح ریشه‌های بروز و ظهور خشونت و خشم را در یاس و ناکامی از امیدهای برباد رفته معرفی می‌کند. امیدهایی که گاه ناشی از حرص و آزند و یا ناکامی‌هایی که ممکن است دلایلی خارج از آن داشته باشند.افسردگانی که می‌توانند آتش زیر خاکستر باشند و ....آری در مزرعه ناکامی و نومیدی چیزی درو نخواهد شد، به‌ جز خوشه‌هایی از خشم.

یادداشت از داریوش اسماعیلی؛ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی اصفهان 

انتهای پیام
captcha