به گزارش ایکنا، جهان اقتصاد نوشت: من ساختمانهایی ساختهام که در آن هیچ کودکی نمیتواند بدود. من ساختمانهایی ساختهام که در آن هیچ کودکی نمیتواند جیغ بکشد. من ساختمانی ساختهام که در آن پنجره رو به دیوار آپارتمان همسایه باز میشود. من ساختمانی ساختهام که در آن هوا نیست. من ساختمانی ساختهام که حق مادرزاد بازی را از کودکانی گرفت. ساختمانی که من ساختهام نه طلوع دارد نه غروب. نه باران دارد نه برف. نه آفتاب و نه سایه. روز به روز زمین را گرمتر و آسمان را آلودهتر میکند. این تبریک دارد؟
تو شهری ساختهای که در آن هیچ پرندهای پر نمیزند. تو شهری ساختهای که در آن جز موشهای ساکن جوبهای کثیف هیچ تنوع زیستی دیگری وجود ندارد. شهر بیپرنده، جوبهایش موش میزایند. تو شهری ساختهای که در آن درخت عروسک تزیین بلوارها و میادین است، نه یک موجودیت حیات بخش و اصیل. شهری که ما ساختهایم، هیچ کودکی در آن احساس امنیت نمیکند. شهر ما «محله» ندارد. شهر ما «هوا» ندارد. شهر ما «کوکی» یک نسل را خفه کرده است. چه کسی منظرهی میلیونسالهی بازی کودکان را از تابلوی شهر پاک کرد؟ اگر برای بیکاری جوانان نگرانایم، باید برای بازی نکردن کودکان مان هم نگران باشیم. اگر بیکاری عامل اعتیاد و بیماریست، بازی نکردن بچهها هم میتواند عامل این بحرانها باشد. بازی نکردن کودکان میتواند عامل بوجود آمدن یک نسل بیمار و پژمرده و بیتجربه باشد. چه کسانی فردا مسؤل این چنین نسلی هستند؟ در شهری که ما ساختهایم آب کجاست؟ خاک کو؟ درخت کجاست؟ سبزه کو؟
کدام مهندسی؟ کدام تبریک؟ هنوز وقت آن نرسیده که برگردیم و به آنچه ساختهایم نظری بیاندازیم؟ هنوز وقتش نرسیده است که آئینهای در برابر شهر نهاده و در آن بنگریم؟ این غول بیشاخودم دستکار خود ماست. این کشندهی بی روح، ساخته و پرداختهی خود ماست. این غیاب ترسناک کودک در کوچه پس کوچههای شهر محصول مهندسی من و توست. این سکوت وهمانگیز انسان و عربدهی آزارندهی ماشین هنر ماست. این شهر که هر روز خشونت، افسردگی، جنایت و طلاق می زاید، شاهکار من و توست. این سدها که عین طاعون به جان سرزمین افتادهاند و شیرهی جان طبیعت را مکیدهاند، دسته گلیست که ما به «آب» دادهایم! تشت رسوایی و «نادانی» مهندسی ما از بام به زمین افتاده و ما همچنان داریم به هم تبریک میگوییم.
عارف آهنگر، مهندس عمران و تسهیلگر “مدرسه طبیعت”