به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، کرسی علمی-ترویجی «ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه» عصر امروز دوشنبه، 20 آذرماه در محل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با حضور حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم، مهدی مولایی و سلیمان خاکبان، نویسنده کتاب «ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه» برگزار شد و خاکبان در این نشست به ارائه توضیحاتی پیرامون کتاب خود پرداخت و گفت: علل یا عوامل پنجگانهای در جدایی حوزه و دانشگاه مطرح است که به 2 دسته عوامل بیرونی (رنسانس و استکبار و سرمایهداری) و عوامل درونی (حکومتها، روشنفکران و روحانیت)، تقسیم میشود.
وی ادامه داد: حوزه، بما هو حوزه، کارکرد معرفتی دارد. ما با یک موجودی به نام انسان مواجهیم که کپسولی از نیازهاست، برای پاسخ به این نیازها به چند طریق میتوان عمل کرد؛ دیمی و علمی و این تقسیم، حصر عقلی است. رسالت دانشگاه و حوزه همین است، عقل بشر ناقص بوده و خطا میکرده، در کنار دستگاه معرفتی که خدا به انسان داده، بشر دچار هوی و هوس میشده و خداوند وحی را فرستاده تا دستگیر ما باشد، کارکرد وحی، کارکرد علمی است. رسالت حوزه و دانشگاه توامان پاسخ به نیازهای بشر و حل مشکلات آنهاست.
وی افزود: علم 4 جلوه دارد: ساینس، فلسفه، عرفان و وحی و ساینس این وظیفه را دارد که ظرفیت معرفتی بشر را بسیج کند. ساینس دارای کارکردهای متعددی است و در جهت رفع نیازهای متعالی و انسانی است چرا که نیازهای بشر؛ حیوانی، انسانی (میل به تعاون، وحدت، زیبایی و ...) و متعالی است که ساینس امروز در خدمت پاسخ به همه نیازها حتی نیازهای حیوانی بشر نیز است.
نویسنده این کتاب خاطرنشان کرد: بخشی از نیازهای ما با فلسفه حل میشود و ساینس آنجا نمیتواند گام بگذارد و در مورد پرسشهایی که از ابتدا با بشر همراه بوده، مانند اینکه «از کجا آمدهام؟»، ساینس و علوم دیگر نمیتوانند پاسخگو باشند، رسالت پاسخگویی به این پرسشها به عهده فلسفه است و به مدلی از معرفتشناسی احتیاج داریم که هر دو را پوشش دهد.
خاکبان گفت: حضرت امام(ره)، در نامه خود به گورباچوف اینگونه مینویسند که ریشه مشکلات شما نه اقتصاد است و نه آزادی، بلکه پشت کردن به خداست. لذا بخشی از مشکلات بشر به کمک فلسفه حل میشود و دانشگاه به عنوان مرکز ساینس (علم)، در پاسخ به نیازهای بشر ناقص است و فلسفه هم به عنوان قطب علم و معرفت باید وارد دانشگاه شود.
وی افزود: راه وحدت حوزه و دانشگاه اصلاح مبنای معرفتشناسی حوزه و دانشگاه است. در جایی شهید مطهری عنوان میکند که حوزههای علمیه در صدر اسلام تا چند قرن بعد، دانشگاه جامع با محوریت وحی بودهاند. در یک مقطعی علمای اسلام دچار انحراف شدند و گفتند علمی که خدا و پیغمبر(ص) بر مسلمانان فرض کردند، کدام علم است؟ و در خصوص عبارت «طلب العلم فرضةٌ» تا 22 قول مطرح شد و در نهایت شهید مطهری عنوان میکند که دانشگاه جامع اسلامی پس از این ماجراها تبدیل به دانشکده فقه و اصول شد.
در ادامه این نشست، مهدی مولایی، به عنوان یکی از ناقدان این کرسی طی سخنانی با انتقاد از 2 بخش روشی و محتوایی کتاب، اظهار کرد: در بخش روشی، منابعی که در این کتاب به کار برده شده، منابع دست دوم است و در مقدمه کتاب که گفته شده از روش علمی سیستمی استفاده شده، مشخص نیست این روش چیست و تعریف آن به چه شکل است. در بخش محتوایی، 5 عامل به عنوان دلایل خاص جدایی حوزه و دانشگاه مطرح شده، که اینها دلایل خاص این جدایی نیست، برای بسیاری مسائل این 5 دلیل را میتوان برشمرد، در دوره قاجار و پهلوی، میتوانستند تصمیمات وزارت فرهنگ را بررسی کنند، اما صرفا به یک جمعبندی اشاره و به دارالفنون پرداخته شده و به شرایط جامعه در این بستر تاریخی اشاره نمیشود. انقلاب مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را داریم، آیا اینها تاثیر و پیامدی نداشته؟ این وقایع تاریخی هیچ تاثیری بر رابطه حوزه و دانشگاه نداشته است؟
وی افزود: بحث بعدی، متغیرهای تحقیقاند که به طور دقیق و مشخص تعریف نشدهاند، منظور از حوزه و دانشگاه چیست؟ اگر منظور از حوزه ساختارهای حوزه است و یا طلبهها و هر کس که لباس حوزوی پوشیده است؟ که در این صورت نوع بررسی عوض میشود و اینکه اساسا در ذیل این نگاه، افرادی مانند آیتالله کاشانی و دیگران را جزو حوزه میدانیم یا خیر؟
مولایی ادامه داد: دانشگاه چه تعریفی دارد؟ اگر تعریف کنونی مد نظر است که محصول دوره رضاخان است. میبایست در ذیل این بخش، بحث جدایی علم و دین را مطرح کرد. عدم تعریف متغیرها باعث میشود نتوانیم قضاوت درستی داشته باشیم. سیر تاریخی اهمیت دارد اما در فصل اول که رنسانس و نظام سرمایهداری مطرح میشود، اثرگذاری یک سری عوامل خیلی بعید است، رنسانس مهم است، اما خیلی بعید است بر همه چیز اثرگذار بوده باشد.
وی گفت: در فصل دوم و در بخش حاکمیت و حاکمان بهتر بود، نقش اندیشههای حاکمان قاجار و پهلوی مورد بررسی قرار میگرفت و به بحث روابط و قوانین، ساختارسازیها و ... اشاره میشد. در حالی که تنها به نقش دارالفنون اشاره شده است. در بحث روشنفکری در این کتاب نیز انسجام وجود ندارد و تنها به 3 دسته روشنفکر؛ ملحد، مومن سکولار و سکولار غیرمومن اشاره میشود. در بخش روحانیت هم به قلم دیگر، کتاب شهید مطهری بازنویسی شده است و در بخش مرجعیت نیز، بحثی که به آن پرداخته شده، تناسبی با سیر تاریخی ندارد.
این کرسی با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین ذوعلم به عنوان دیگر ناقد جلسه ادامه یافت و وی در سخنان خود با تقدیر از نویسنده و با بیان اینکه مسئله مطرح شده در این کتاب، مسئله 50 سال قبل ما است، اظهار کرد: جسارت و دغدغه آقای خاکبان قابل تقدیر است و به سر فصلهایی اشاره کردهاند که در تحقیقات یاریرسان است و جرقههایی خوبی زده میشود.
وی با اشاره به بحث ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه گفت: اینکه آیا این جدایی یک پروسه بوده است و یا یک پروژه، باید بررسی شود. تلقی من این است که شواهد و ادله تاریخی نشان میدهد مسئله جداسازی مطرح بوده، نه اینکه اینها را از هم جدا کنند، بلکه حوزه را منهدم کنند و دانشگاه هم نه به عنوان نهادی علمی، بلکه به عنوان نهاد کارگزار و ابزاری برای نظام سرمایهداری، جایگزین آن شود.
ذوعلم یادآور شد: حال باید دید عوامل جدا ماندن میخواهد بررسی شود یا خیر؟ در یک نگاه این 2 نه تنها جدا هستند، بلکه در بعضی لایهها، رقابت و خصومت دارند که باید این را تحلیل کنیم و اینکه نسبت شرایط امروز ما با مسئله وحدت این 2 چگونه است؟ در این کتاب و در چاچوب نظری، 5 عامل مطرح شده که قبل از پرداختن به علل درونی و بیرونی به یک طبقهبندی نیاز داریم.
وی ادامه داد: اگر مسئله ما این است که چرا حوزه از دانشگاه جداست؟ تلقی من این است که عامل معرفتشناختی مطرح است که طی آن این پروژه بسیار خشن و قاطع در جهان مدرن در کشور ما مطرح شد، لذا به طبقهبندی معرفت شناختی از جنبههای علمی، فلسفی و نظری نیاز است. بر اساس این پروژه نظام آموزشی کدرن باید جایگزین نظام آموزشی سنتی شود، نه به خاطر آنکه نظام آموزشی مدرن میتوانست برای ما گرهگشا باشد، بلکه برای اینکه یک جامعه سکولار وابسته به نظام سلطه شکل گیرد، همانگونه که این بحث را امثال مرحوم آلاحمد و شریعتی که تحصیل کردههای دانشگاهی بودند متوجه شدند و به آن پرداختند.
ذوعلم با بیان اینکه من عامل حکومت را مهمترین عامل درونی در این جدایی میدانم، گفت: در میان عوامل درونی، واژه حکومتها، واژه دقیقی نیست، عامل حکومت که نظامی وابسته به پهلوی بود، مهمترین عامل درونی کشور بود که این پروژه را دنبال کرد و بسیاری از روشنفکران سکولار قربانی دام فریبنده نظام پهلوی شدند و اینها به تدریج عامل مزدور رژیم پهلوی شدند و گرفتار چرخهای شدند که اینها را به این سمت سوق داد و تا به زنجیر کشیدن نظام آموزشی حوزه و تخلیه آنها از مدارس، منبرها و مساجد پیش رفتند.
وی افزود: در میان عوامل بیرونی نیز، نظام استکباری و سرمایهداری و به تعبیری نظام سلطه اثرگذار بود. رنسانس به معنای دقیقتر عامل ارزشمندی میتواند باشد، هنگامی که متفکران غرب به این نتیجه رسیدند که دین مسیحیت نسخ شده، نمیتواند بعد معنویت و فکری جامعه را تامین کند، بهترین فرصت بود برای ما که اسلام ناب و عقلانی را عرضه کنیم، اما نظام سرمایهداری و استعمارگر غرب رنسانس را به نفع خود مصادره و در جهت اهداف خود استخدام کرد.
وی با بیان اینکه امروز هم نظام سلطه سعی دارد حوزه و دانشگاه را از هم جدا نگه دارد، نه تنها جدا بلکه آنها را به رقابت و خصومت وادارد، گفت: در بحثهای محتوایی کتاب، مسائل زیادی وجود دارد، در ذکر عوامل اثرگذار، باید گفت اینها همعرض نیستند و باید طبقهبندی شوند. در بخش روحانیت یک نکته ناظر به کارکرد روحانیت است که دال محوری آن را پیام قرار داده که در این مورد من با نویسنده مخالفم، دال محوری، دانش و علم و معرفت عمیق دینی است و در حقیقت کار دستگاه حوزه، دستیابی به جامعیتی حقیقی و درست از دین است اینکه الگوی عینی از التزام به دین و دینمداری ارائه دهد و راه را باز کند که جامعه به کارکرد دینی برسد.
ذوعلم ادامه داد: سیره علمای ما این بوده که دانش دین را حتی در غیر حوزویان هم بسط و عمق دهند. کتاب «مسئله حجاب» شهید مطهری در همین راستا است، این کتاب بحثی فقهی در حوزه نیست، بلکه بحثی است که در میان دانشگاهیان مطرح کردهاند و میخواهد با استدلال فقهی آن را مطرح کند.
وی با بیان اینکه مسئله بعدی استعارههای مطرح شده در کتاب است که باید در مورد آنها تامل مجددی صورت گیرد. استعاره 2 بال پرنده بودن علم و دین، استعاره درستی نیست، شاید استعاره تمدن و فرهنگ و یا جسم و روح، بهتر باشد، گفت: ما به دنبال وحدت حوزه و دانشگاه باید باشیم و هنوز به مدلی نرسیدیم. وقتی امام(ره) مطرح میکنند این 2 باید در هم ذوب شوند، نه به این معناست که این دو ادغام شوند و یا یکی در دیگری هضم شود و یا با هم همکاری داشته باشند، بلکه همان مفهوم درستی است که ایشان مطرح کردند: این 2 باید در هم ذوب شوند.
وی در پایان با اشاره به تغییر مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه و تلقیهای جدید از آن، گفت: مسئله کنونی، یک صورتبندی جدیدی است که در حال رخ دادن است، میان بخشی از حوزه و دانشگاه ما وحدتی وجود دارد که آن هم در بخش سکولار است. همچنین یک لایههای انقلابی از دانشگاه ما و لایههای انقلابی از حوزه در حال ادغام هستند و 2 جبهه انقلابی متشکل از حوزه و دانشگاه و جبهه سکولار دانشگاهی و حوزوی، در مقابل هم صفآرایی میکنند. باید در بحث راهبردها و راهکارهای وحدت این 2 به بررسی عوامل پیچیده و مسائلی بپردازیم که امروز با آنها روبرو هستیم.